لجاجت و زیانهای آن
لجاجت به معنای پافشاری و اصرار کردن بر سخن یا رفتاری، نوعی ستیزهجویی است. انسان لجوج کسی است که به دور از عقل و منطق بر سخنی یا رفتاری اصرار میورزد و این گونه در دامن خرافات و تعصب میافتد و نسبت به هرگونه تغییرات مثبت واکنش منفی نشان میدهد.
لجاجت یک بیماری اخلاقی است که تأثیرات منفی بسیاری در زندگی شخص و آینده او به جا میگذارد. شاید از نظر قرآن یکی از ویژگیهای بارز کافران، خصلت لجاجت آنان باشد. بخشی از آیات قرآن به مسئله لجاجت کافران و تأثیرات آن در زندگی اختصاص یافته است.
از آنجا که این بیماری اخلاقی در هر انسانی موجب میشود تا از مسیر حق و عدالت بیرون رود، نویسنده با مراجعه به آموزههای قرآنی و تحلیل خداوند درباره تأثیرات آن در زندگی و سرنوشت کافران، بر آن است تا زشتی و آثار زیانبار این خصلت را تبیین و هشدارهای قرآنی را بیان کند.
***
مفهوم شناسی لجاجت
لجاجت در زبان عربی، به معنای پافشاری در انجام کاری که مخالف میل طرف مقابل باشد، آمده است (مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ش، ج 10، ص 167) این واژه در فرهنگ قرآن به معنای پافشاری و اصرار ورزیدن بر انجام کاری است که از آن نهی شده است و شخص از روی عناد و دشمنی میکوشد تا آن را انجام دهد. (راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، ص 736)
لجاجت که ریشه آن لج میباشد، به معنای پافشاری و سرسختی و اصرار بر امری و یا کاری و یا خواستهای بدون در نظر گرفتن خوب یا بد آن یا سود یا زیان آن است. چنین شخصی به سخن و یا نصیحت و یا راهنمایی هیچ کس توجه نمیکند و اگر با او بحث هم بشود و با ادله تلاش شود تا بر عقل و منطق باشد، بر لجاجتش میافزاید و بدتر میشود. از این رو شخص لجوج در این حالت، حتی استوارترین و بهترین دلیل و استدلال در او هیچ تأثیری ندارد.
انسان لجبار، انسان جاهلی نیست، بلکه آگاهانه، مخالفت میکند، زیرا پذیرش سخن دیگری برای او سخت است و تکبر و عناد و مانند آن اجازه نمیدهد زیربار سخن و یا کار حقی برود که حتی به حقانیت و درستی آن رسیده است.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آنها بر لجاجت معاندان و کافران در برابر فرامین خداوند تأکید و از عبارت لجوا استفاده شده: مانند آیه 21 سوره ملک و مؤمنون آیه 76. همچنین در قرآن کلماتی وجود دارد که همین معنای اصرار و لجاجت را میدهد و از مشتقات معانی لجاجت هستند مانند کلمه «اصروا» در سوره نوح آیه 7 «وانی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی اذانهم و استغشوا ثیابهم« و «اصروا» و «استکبروا استکبارا» ترجمه آیه «و من هر زمان آنها را دعوت کردم تا تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند.»
لجاجت؛ خصلت ناپسند و پست
یکی از رذایل اخلاقی و نابهنجاری رفتاری، لجاجت است. خداوند این خصلت را در آیاتی چند مورد سرزنش و نکوهش قرار داده و یکی از عوامل کفرگرایی و کفرورزی کافران را در این خصلت ناپسند آنان دانسته است. انسان لجوج به هیچ منطقی پایبند نیست. اگر دلیل از عقل و منطق ارائه شود، خواهان دلیل حسی میشود و اگر دلیل حسی ارائه شود، آن را انکار میکند و دلیل را ناتوان از اثبات مدعا میشمارد. پس به هر طریقی از زیر بار پذیرش حق و حقیقت میگریزد.
خداونددر آیاتی از جمله 89 تا 94 سوره اسراء لجاجت کافران و درخواست معجزه حسی را مطرح میکند، در حالی که همین افراد پیش از این درخواست، آیات گوناگون الهی را مشاهده کرده و به حقانیت آن آگاه شدهاند. علت اینکه کافران این شاخه و آن شاخه میکنند و پس از دیدن دلیل و برهانی خواهان دلیل دیگر میشوند، همان لجاجت و عناد و ستیزهجویی است که نسبت به حق دارند. اینان هرگز به حق و حقیقت ایمان نمیآورند، حتی اگر همه دلایل و برهانها ارائه شود و هر دلیلی که خواستهاند، اجابت شود؛ زیرا اینان اصولاً قصد پذیرش حق و ایمان به آن را ندارند و تنها در اندیشه بهانهجویی هستند. خداوند در تبیین این حقیقت در آیات 96 و 97 سوره یونس میفرماید: اگر همه معجزات و نشانههای حقانیت به افراد لجوج ارایه شود و آن را حتی به دیده ظاهر هم مشاهده کنند باز هم آن را نمیپذیرند.
انسان لجباز در عین آگاهی و دانایی، به مقابله با حق و حقیقت میرود و این گونه نیست که این کار را از روی نادانی انجامدهد. از اینرو کافران لجباز در عین آگاهی از حقانیت پیامبر(ص) و مشاهده معجزات و برهانهای قاطع، نه تنها پیامبری آن حضرت را نمیپذیرند بلکه به مقابله با آن حضرت(ص) و حقیقت میپردازند. (انعام، آیات 33 تا 35)
این خصلت عمومی همه کافران در طول تاریخ بشریت و هدایتهای آسمانی بوده است. همه پیامبران با کفار لجبازی مواجه بودند که در برابر برهانهای روشن و بینات پیامبران(ع) نمیتوانستند دلیلی را ارایه دهند و آن را باطل جلوه دهند، بلکه حتی به حقانیت آن رسیده بودند، با این همه به مخالفت و مبارزه با حقیقت و رسالت پیامبران میپرداختند. (ابراهیم، آیات 9 تا 13)
از آیات 41 تا 44 سوره فصلت این معنا به دست میآید که خصلت لجاجت در شخص اجازه نمیدهد تا حتی به مشاهدات خویش ایمان بیاورد. به این معنا که علم شهودی و قطعی و یقینی در این افراد هیچ تأثیری به جا نمیگذارد و بلکه در صورت اصرار بر حق و افزایش ادله و برهان، بر لجاجت ایشان افزوده میشود و نسبت به حق و حقانیت عناد و دشمنی بیشتر پیدا کرده و موضعگیری آنان نسبت به حقیقت تشدید میشود. از این رو کافران لجباز هنگام تلاوت آیاتی الهی بر آنان و ارائه شواهد و ادله دیگر بر حقانیت، اصرار و لجبازیشان افزایش مییابد. (جاثیه، آیات 6 تا 8)
انسان لجباز تنها به انکار ادله عقلانی بسنده نمیکند؛ بلکه لجاجت موجب میشود تا حتی به تکذیب محسوسات نیز بپردازد. خداوند در این باره چندین مورد را مثال میزند. از جمله در آیات 30 تا 44 سوره طور به داستان کافرانی اشاره میکند که با مشاهده عذابهای الهی بر بالای سر خویش به انکار آن اقدام کرده و آن را قطعهای از ابر میشمارند. در آیات 1 تا 6 سوره قمر نیز به داستان رویگردانی کافران از پذیرش رسالت پیامبر(ص) اشاره میکند. در این آیات خداوند روشن میسازد که لجاجت، آدمی را تا کجا به ورطه سقوط میکشاند و سبب میشود تا لجباز به انکار محسوسات بپردازد. کافران مکه از پیامبر(ص) خواستار معجزه میشوند. آن حضرت(ص) سنگ را به سخن میآورد تا بر رسالت ایشان شهادت دهد و یا با درختی نیز این گونه میکند و حتی گیاهی را به دو نیم کرده و قسمتی از آن را به حرکت در میآورد. اینان میگویند که این سحر است و آن را به عنوان دلیل و شاهدی بر معجزه و رسالت نمیپذیریم؛ ولی از آنجا که سحر در زمین تأثیر میگذارد و در آسمان تأثیری ندارد، پس باید ماه را که آسمانی است دو نیمه کنید. این گونه است که شقالقمر اتفاق میافتد و ماه به دو نیم تقسیم میشود. با این همه کافران لجباز مکه، این معجزه محسوس را نیز انکار میکنند.
عوامل لجاجت
لجاجت خصلتی مذموم است که میتواند در هر فردی بروز کند اما بیشتر، اهل علم و آگاهی به این بیماری مبتلا میشوند؛ و این گونه نیست که از روی جهالت شخص به لجبازی رو آورد؛ بلکه در عین آگاهی و علم بلکه علم حضوری و شهودی به انکار و عناد روی میآورد.
عامل اصلی لجاجت را باید در استکبارورزی شخص جستجو کرد. انسانهای متکبر به سبب این بیماری دچار بیماری لجاجت میشوند و در عمل اجتماعی به شکل استکبار آن را بروز میدهند. مستکبر به کسی گفته میشود که بخواهد با ترک پذیرفتن حق، خود را بزرگتر از آن بداند که حق را بپذیرد. این حس خود برتربینی، به شخص اجازه نمیدهد که به سخنی غیر از سخن خود گوش کند و به همین جهت بدون هیچ دلیل و حجتی از انقیاد در برابر حق سر برمیتابد. (ترجمه المیزان، ج 12، ص 333 و 334) از این رو خداوند یکی از علل رویگردانی کافران از ایمان را استکبار آنان میشمارد که آنها را به دام لجبازی میافکند و اجازه نمیدهد تا به آنچه یقین علمی و شهودی دارند، ایمان بیاورند (نحل، آیه 22)
خداوند درباره عامل لجاجت بعضی از کافران حقناپذیر در صدر اسلام به بیماری تکبر و استکبار اشاره میکند و میفرماید که همین استکبار موجب شده تا کافران لجباز منکر منشا الهی قرآن شده و آن را کتابی بشری بدانند. (مدثر، آیات 10 تا 25)
عامل دیگری که قرآن برای لجاجت بیان میکند، تعصب است. انسانهای متعصب، گوش شنوایی برای شنیدن حق و چشم بینایی برای دیدن آن ندارند. تعصب اگر ریشه در عقلانیت و غیرت داشته باشد، هیچ مشکلی ندارد، چرا که انسان میبایست نسبت به امر قطعی و حق، غیرت داشته باشد و نسبت به دفاع از آن تعصب ورزد و هویت حقانی خویش را حفظ کند اما بسیاری از تعصبات، کورکورانه و هواپرستانه است که لجبازی را سبب میشود. خداوند به لجبازیهای یهودیان در برابر وحی قرآن اشاره میکند و میفرماید که اینان به سبب تعصبات و هواپرستی به انکار قرآن روی آوردهاند. (بقره، آیه 120 و نیز نگاه کنید سوره غافر، آیات 10 و 12 و شعراء، آیات 198 تا 201).
در آیه 120 سوره بقره عامل دیگر لجبازی یعنی هواپرستی و تبعیت از آن معرفی شده و خداوند به صراحت از هواپرستی یهودیان به عنوان عامل لجبازی و انکار آنان سخن به میان آورده است.
عامل دیگری که قرآن برای لجبازی بیان میکند، تقلید کورکورانه از نیاکان است. حفظ سنتها و آیینهای باطل موجب میشود تا انسان نسبت به حق موضعگیری منفی داشته باشد و زیربار حق نرود (مائده، آیه 104 و نیز لقمان، آیات 20 تا 23).
البته افزون بر استکبار، تقلید، هواپرستی و تعصب میتوان عواملی چون دنیادوستی (نحل، آیات 106 و 107) رسیدن به آسایش و آرامش پس از سختی و بحران (مؤمنون، آیات 73 تا 75) و مهر شدن قلب براساس گناه (بقره، آیات 6 و 7 و روم، آیات 58 تا 60) و مانند آن را نیز به عنوان عوامل یاد کرد.
امیرمؤمنان(ع) سرزنش افراطی را عامل مهمی در ایجاد لجاجت در شخص معرفی میکند و نسبت به این شیوه برخورد با دیگران هشدار میدهد؛ زیرا این گونه برخوردها، شخص را به دامن لجبازی میافکند و فرصت همراهی او با حق را میگیرد. آن حضرت(ع) میفرماید: الافراط فی الملامهًْ یشب نیران اللجاجهًْ؛ زیادهروی در سرزنش آتش لجاجت را شعلهور میکند. (بحار الانوار جلد 74 ص 212)
آثار لجاجت
لجبازی آثار مخربی در زندگی دنیوی و اخروی آدمی به جا میگذارد؛ چرا که انکار حق حتی ملموسات و محسوسات، زندگی را از حالت طبیعی خارج میکند و انسان را به پوچی و بیهودگی سوق میدهد. از این رو خداوند نسبت به خصلت لجبازی هشدار میدهد و داشتن آن را نکوهش میکند.از جمله آثاری که قرآن برای لجبازی بیان میکند، انکار حقایق عینی و محسوس است که در آیاتی از جمله 2 تا 15 سوره حجر و 32 تا 44 سوره طور به آن اشاره کرده است.
بهانهجویی نسبت به حقایق و سرباز زدن از حق از دیگر جلوهها و آثار لجبازی است. افراد لجباز حقگریز و حقستیز میشوند و نسبت به حق واکنش مثبتی از خود نشان نمیدهند و همواره سر ستیز با آن را دارند (ملک، آیات 21 تا 27)
تکذیب حق در هر شکل آن از دیگر آثار لجبازی است که خداوند در آیاتی از جمله 3 تا 6 سوره شعراء و 18 و 21 سوره ملک به آن اشاره کرده است.
خداوند اصرار بر حق ستیزی و کفرگرایی در حد مهر شدن قلب و گوش و چشم را خسارت واقعی انسان برمیشمارد (نحل، آیات 104 تا 109) و لجاجت به رغم مشاهده براهین روشن را بسیار خسارتآمیز و زیانبار میداند و نسبت به آن هشدار میدهد. (ابراهیم، آیات 10 تا 15)
لجبازی موجب قرار گرفتن انسان در زمره ستمگران (عنکبوت، آیات 47 تا 51)، عدم بیداری از هشدارها و بلایا (مؤمنون، آیات 73 تا 76)، عدم تأثیرگذاری هشدارها (بقره، آیات 6 و 7) غفلت (نحل، آیات 106 تا 108)، کوری باطنی (انعام، آیات 25 و 26 و کهف، آیات 56 و 57)، مانع ایمان (بقره، آیات 6 و 7)، مانع استغفار و توبه (کهف، آیات 54 و 56)، مانع عبرتآموزی و درس (طور، آیه 36)، مانع دیدن و افتادن پرده بر دیدگان (بقره، آیات 6 و 7)، مانع شنیدن حقایق (انعام، آیات 25 و 26)، عامل جدلهای بیهوده (همان)، محرومیت از توفیقات الهی (مائده، آیه 41) محرومیت از نجات (آل عمران، آیات 86 تا 91)، محرومیت از نصرت خداوند در هنگام مرگ (همان)، محرومیت از هدایت الهی (نحل، آیات 106 و 107)، مهر شدن قلب از درک و فهم حقایق (اعراف، آیات 101 تا 103)، لعن و نفرین خداوندی (بقره، آیه 89)، تحیر و سرگردانی (مؤمنون، آیات 74 و 75)، کور دلی (فصلت، آیات 41 تا 44)، عذاب دنیوی (یونس، آیات 101 و 102)، آتش دوزخ (اعراف، آیات 50 و 51)، غضب الهی (نحل، آیات 103 تا 108)، غل و زنجیر و اهانت و خواری (یس، آیات 6 تا 11)، فرجام بد (انعام، آیات 7 تا 10)، زشت شدن چهره (ملک، آیات 21 تا 27) و هلاکت (انعام، آیات 25 و 26) و مانند آن میشود.