فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران-31
غارتگری یارشاطر از بیتالمال
در نقدی که بر کتاب نامههای «همایون صنعتی زاده» به خواهرش در وب سایت «الف» نوشته و با نگاهی ستایشگرانه به آن پرداخته شده، در این باره آمده است:
... یکی از ماجراهای تلخ اما عبرتآموز زندگی «صنعتی زاده» بعدها در حاشیه همین کتابها صورت گرفت. در ایامی که قرار بر مصادره اموال او شد، یکی از جرائم بزرگ او انتشار کتابهایی در سازمان کتابهای جیبی و موسسه فرانکلین بود که تبلیغ فرهنگ غرب را کردهاند... اما جالب این است که انتشارات علمی فرهنگی که درواقع بقایای همان موسسه فرانکلین و سازمان کتابهای جیبی ست که با تغییر نام در چند دهه اخیر دوران افول خود را سپری میکند، اخیراً برای آنکه تحولی در اوضاع و احوال و رکودی که گریبانش را گرفته به وجود آورد، همان آثاری را که «صنعتی زاده» به خاطر انتشارشان مجرم شناختهشده بود، دوباره منتشر و به بازار فرستاده است....
یا تا زمانی همچنان دفتر نیویورک بنگاه ترجمه و نشر کتاب برقرار بود و هزینههای مجهول المصرف آن از سوی ایران پرداخت میشد.
براساس سندی افشاگر، «یاسری»، سرپرست موسسه در سالهای بعد از انقلاب به «احسان یار شاطر» نامهای نوشته و اظهار امیدواری میکند که همان روال قبل از انقلاب همچنان ادامه یابد:
نامه «یاسری» (سرپرست بنگاه ترجمه و نشر کتاب) به «احسان یارشاطر» برای ارسال اسناد هزینهها و پرداخت حقوق و دستمزد و لیست اسامی کارکنان و فعالیتهای دفتر نیویورک و قول مساعدت برای پرداخت هزینههای پرداختی قبلی کما فی السابق (یعنی مانند رژیم گذشته)!
در پاسخ به نامه فوق به جای اینکه از این حسن نیت و ساده لوحی مدیران تازه منصوب شده «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» حداکثر استفاده شود، «یارشاطر» برای کتابهای تحمیلی یکی از موسسات نشر آمریکایی که پول هنگفتی بابت آنها تعهد کرده بود، مدیران جدید را تهدید میکند که اگر هزینههای یاد شده پرداخت نشود، موسسه نشر آمریکایی یاد شده به دادگاه بینالمللی شکایت خواهد کرد:
از آقای یارشاطر دانشگاه کلمبیا
تقاضای پرداخت برای ارسالی بنگاه ترجمه و نشر کتاب به مؤسسه انتشاراتی Routhelge and Kegan Poul
بابت کتابهایی که به سفارش خود آقای یارشاطر (از طرف بنگاه ترجمه و نشر کتاب) در اواخر 1978 به تهران فرستاده شده است.
(«یارشاطر» ادعا دارد که این سفارش به تصویب هیئت مدیره بنگاه رسیده بوده است) همه صورتحسابها و درخواستهای Routhelge بیجواب مانده است. اخیرا مؤسسه مزبور اخطار کرده است که اگر به تقاضایش ترتیب اثر داده نشود، اقدام قانونی خواهد کرد. آقای یارشاطر از بنگاه میخواهد هر چه زودتر با مؤسسه مزبور تسویه حساب کند و هشدار میدهد که اگر اقدام نشود نه فقط به خلاف سنت دیرین بنگاه دایر بر پرداخت بدهیهای مشروع است بلکه در صورت مراجعه مؤسسه انتشاراتی به دادگاه، زیانی متوجه دولت ایران خواهد شد.
مبلغ درخواستی 77/1063 دلار است. در ذیل نامه فوق به عنوان پاسخ به شخصی به نام «ارجمندی» نوشته شده که جواب دندان شکن به «یارشاطر» داده شود!
بررسی پرونده «احسان یارشاطر» در سالهای پس از انقلاب و در همان بنگاه ترجمه و نشر کتاب، نتایج تکان دهندهای داشته و نشان میدهد که «یارشاطر» تحت عنوان کتاب و ترجمه و تهیه دایره المعارف و دانشنامه، میلیونها تومان از پول این ملت را غارت کرده و به یغما برده است. بخشی از متن نامه «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» به بنیاد علوی مبنی بر بدهی هنگفت «یارشاطر» و عدم وصول آن به شرح زیر است:
... همه ماهه مبلغ قابل توجهی (در سال گذشته هر ماه 000/750/1 ریال برابر 2500 دلار) به حساب شخصی ایشان (احسان یارشاطر) برای مخارج این دفتر (دفتر نیویورک بنگاه ترجمه و نشر کتاب) حواله میگردیده تا نامبرده اسناد مربوط به هزینههای انجام شده را جهت تسویه این حوالجات تسلیم نماید. لیکن صرفنظر از صحت اسناد که هیچگاه مورد بررسی قرار نگرفته است، نامبرده بیش از 000/000/40 ریال به بنگاه بدهکار میباشد و در ضمن از کم و کیف واقعی کاری که در نیویورک انجام میدهند، اطلاعی در دست نیست. از این رو به استناد اینکه مشارالیه دیگر سمتی نداشته و به احضاریهای که جهت عزیمت به ایران برای نامبرده ارسال شده، پاسخی ندادهاند، مقتضی است به هرگونه که ممکن باشد نسبت به ضبط اموال، اسناد و مدارک دفتر نیویورک اقدامات لازم معمول دارند...
همکاری با یونسکو و چاپ و انتشار نشریات آنها با بودجه دولت ایران از جمله موارد تحمیلی به «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» بود که در اوایل دوران پس از انقلاب و مدیریتهای اولیه در این دوران بر «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و بعد از آن بر «مرکز انتشارات علمی و فرهنگی»، آن را گردن نهاد و به چاپ و نشر مطالبی پرداخت که بعضا تحت نام «یونسکو» برای تحت تاثیر قرار دادن فرهنگ و هویت ملل دیگر از سوی سرویسهای اطلاعاتی و مراکز مطالعاتی غرب دیکته میشد.
در سال 1361، قرارداد کمیسیون ملی یونسکو در ایران برای انتشار ماهنامه پیام یونسکو با مرکز انتشارات علمی و فرهنگی بسته میشود و نامههای دیگر این کمیسیون در سال 1362 برای تداوم قرارداد فوق، حکایت از تلاش یونسکو برای ادامه نفوذ در فضای فرهنگی و آموزشی ایران دارد.
اما از جمله برنامههای قبل از انقلاب موسسه فرانکلین که در سالهای پس از انقلاب نیز توسط مدیران انقلابی تداوم یافت، حفظ و پرداخت حقوق به کارمندان خارجی و یا دو ملیتی بود که از سوی سازمان اصلی فرانکلین در نیویورک به شعبه تهران، تحمیل شده بود. سند ذیل روشنگر یکی از این موارد است:
« استخدام دوباره خانم «جسی سوزان برامول» (فقیه) در سازمان آموزشی نومرز (فرانکلین سابق) از 17 دسامبر 1977 (آذر 1356) به عنوان منشی و کتابدار تا 20 مارس 1979 (29 اسفند 1357) و حقوق او 29400 ریال ...
8 آوریل 1979 (18 فروردین 1358)
مسافرتهای شخصی نیز ادامه مییابد و بازهم عوامل و عناصر موسسه با پول دولت و از کیسه بیت المال راهی سفرهای شخصی میشوند. در سندی از سالهای پس از انقلاب موسسه فرانکلین آمده است:
نامه رئیس سازمان انتشارات انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) «علیمحمد اردهالی» به انگلیسی درباره سردبیر و سرویراستار سازمان به نام «ابراهیم مکلّا» که برای دیدن همسر و فرزندان از دسامبر 1982 به مدت 6 ماه به خارج از کشور رفته او که یکی از شناختهشدهترین ویراستاران دایرهالمعارف ایران بوده به سمت سرویراستار این انتشارات برگزیده شده
در نامه و سندی دیگر ذکر شده که «ابراهیم مکلا» از دسامبر سال 1982(1361) سرویراستار موسسه بوده و حقوق سالیانه وی 144000 تومان ذکر شده است. حتی برخی عوامل فرهنگی رژیم سابق مانند «احمد بیرشک» به سمت سرپرست بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، منصوب میشوند!»هرمز همایون پور» که در دوران شاه از همکاران محوری موسسه فرانکلین خصوصا در دوران مدیریت عامل «علی اصغر مهاجر» بوده، در سالهای پس از انقلاب و تبدیل موسسه فرانکلین به سازمان انتشارات انقلاب اسلامی و سپس ادغام با بنگاه ترجمه و نشر کتاب بعد از انقلاب و تاسیس موسسه انتشارات علمی و فرهنگی نیز همچنان در این موسسه فعال باقی مانده، حتی ارتقاء مقام پیدا کرده و به سمت مسئول فرهنگی موسسه منصوب میشود!! خود وی در این باره میگوید:
... زمانى که در فرانکلین بعد از انقلاب (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى؛ شرکت انتشارات علمى و فرهنگى کنونى) مسئول بخش فرهنگى بودم و با کمک دوستان مىکوشیدیم آن بخشهاى مطلوب میراث فرانکلین را زنده کنیم، و شاید تا حدودى موفق شدیم...
به طور واضح و صریح یکی از عوامل موسسه آمریکایی فرانکلین در دوران پهلوی دوم، اعتراف میکند که با نفوذ در این موسسه پس از انقلاب و انتصاب به سمت مسئول فرهنگی آن، موفق میشود که مجددا همان رویه استعماری موسسه در سالهای رژیم شاه را ادامه داده و بخشهایی از آن را احیاء نماید!!