چرا نومید شدیم؟(نگاه)
پژمان کریمی
جشنواره سی و پنج فیلم فجر بر خلاف شعار خود «امید»، تصویری از نومیدی ارائه کرد!
نومیدی از سینمایی که باید:
- به عنوان گزارشگر صادق جامعه آشکارشود.
- تحلیلی درست و علمی از واقعییات ارائه دهد.
- تصویرگر سبک ایرانی و اسلامی شود.
- پیشرفت و توسعه کشورمان را برخواند.
- پیروزیهای ملت ایران را در مقاطعی چون هشت سال دفاع مقدس توصیف کند و بازتاب دهد.
- تاریخ انقلاب اسلامی و ارزشهای تاریخساز ملت ایران را با دغدغهمندی تصویر سازد و روایت کند.
- در ترویج ارزشهای الهی و رسالت انقلابی، نگاهی جهانی را اعمال نماید.
- ایران را به مثابه پناه محرومان و مستضعفان معرفی کند.
سینمای ایران در قاب جشنواره سیوپنجم نشان داد که با باورهای الهی و آرمانها و غایات و افتخارات و داشتههای مقدس و ارجمند ملت ایران فاصلهای معنادار و چشمگیر دارد.
برای درک این ادعا کافی است به بایدهایی که اشاره شد بازگردیم.
به تعبیری؛ وقتی منِ مخاطب، منی که جزئی از ملت ایران هستم، دغدغههای خود را و واقعیت جامعه خود را در آینه سینما نمیبینم، دلزده و سرخورده، به سینما نومیدکنندهام، بیاعتنا میشوم. اصلا، اعتراض خود را با بیاعتنایی نشان میدهم. به همین دلیل، بیش از 90 درصد از ملت ایران به تالارهای سینمایی نمیرود.
سینمای ایران مشحون شده است از توهمات و تخیلات فیلمسازانی که در جایگاه شبه روشنفکری تصور میکنند هر آنچه تخیل کنند و بگویند و تصویر کنند، خوب و درست و سازنده و جذاب است.
نه این گونه نیست!
باور کنیم ملت، محکوم نیست توهمات و تخیلات متفرعنانه و عوامانه ما را بپذیرد و تصور کند آنچه بدو تحمیل میشود حتما جذاب و دوستداشتنی و سرورآفرین است.
«مثلث عشقی» شاید برای چند سینماگر وطنی جذاب قلمداد شود، اما برای چند درصد از ملت مسئلهای پرکشش تلقی میگردد؟
«خیانت» شاید برای چند سینماگر جذاب و مسئله روز است، اما برای چند درصد از ملت، اتفاقی جذاب و هنجار تصور میشود؟
بسیاری از سینماگران ما چنان در دام توهم و تخیل و افکار کج و معوج غوطه خوردهاند که در انزوای فکری فیلم میسازند.
سینمای کنونی ایران جریان ساز نیست؛ چون موضوع ها، دردها و دغدغههایش وجوه نفسانی و شخصی و منتزع دارد!
شک نکنیم که با چنین وضعیتی و با بسنده کردن به چند سینماگر بیتعهد، دستیابی به سینمای استراتژیک به عنوان مبلغ و مروج ارزشها و آرمانهای جامعه ایرانی، تنها یک رویای دور از دسترس است.
ما اگر میخواهیم سینمای ایران بالندگی را تجربه کند و عمق نفوذ فرهنگیمان را از طریق هنر هفتم گسترش دهیم باید سینمای استراتژیک را شکل و سامان دهیم.
ممکن است برخی بگویند سینمای استراتژیک پا گرفته است و جوایز و درخشش فیلمهای ایرانی در فرامرزها یعنی تحقق سینمای استراتژیک!
باید گفت: خیر!
سینمایی که با اتکا به غر زدن، چرک معرفی کردن جامعه ایرانی، بیاعتنایی و نفی ارزشهای ملی و دینی، پول اتحادیه اروپا و تشویقهای کن و اسکار صهیونیستی جلوه کند؛ هیچ نسبتی با سینمای استراتژیک ندارد.
سینمای به اصطلاح درخشنده ایران در بیرون از مرزها، مرعوب و توسری خور و عافیتجو و موعظهگری محتاط در باب چند هنجار مورد پسند غرب است. اما سینمای استراتژیک، مهاجمی است انقلابی که بعثت نگاه و دل مخاطب جهانی را آرزومند است و درخواست میکند.
شکلیابی و بسامان شدن سینمای استراتژیک که همانا در تراز جمهوری اسلامی است، البته دور نیست!
در همین جشنواره سی و پنج، ماجرای نیمروز و ویلاییها و... نشان داد سینماگرانی هستند که میتوان دل بدانها بست. عماریونی هستند که با پول شخصی تجربههای کوچکی در اندازه سینمای استراتژیک ارائه میکنند.
ما نیازمند کارگزارانی انقلابی و پنجاه و هفتی هستیم که عماریون را دریابند و مجال دهند.همین! این کار دشواری نیست.کمی دغدغه میخواهد و شجاعت!
شجاعت برای رودررو شدن با آنها که سینمای ایران را عرصه عنانگسیختگی نفسانی و حدیث نفس میپندارند و با الگوی مطلوب اتحادیه اروپا به ارزیابی فرهنگی مینشینند.