kayhan.ir

کد خبر: ۹۴۹۳۹
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۹

چرخش ترکیه به شرق تاکتیک یا واقعیت؟



  سبحان محقق
در حال حاضر همه‌چیز در دست مقامات ترکیه است؛ آنها به هر طرف اقبال نشان دهند، این اقبال روی تحولات جاری عراق و سوریه و کل منطقه غرب آسیا تاثیرات خودش را خواهد گذاشت.
به همین خاطر است که اکنون گرایش آنکارا به هر سمتی توجه ناظران و کارشناسان را به خود جلب می‌کند و آنها حرکات سران ترکیه را تحت نظر دارند و می‌خواهند بدانند که آیا مذاکرات آنکارا با مسکو و تهران در قبال بحران سوریه جدی است یا نه؟  آیا «رجب طیب اردوغان» رئیس‌جمهور ترکیه، با اعزام «بینالی ایلدریم» نخست‌وزیر دولت خود به عراق، واقعا می‌خواهد دست دوستی به سوی بغداد دراز کند؟
توافقنامه مهم
در سفر ایلدریم و هیئت همراهش به بغداد، توافقنامه 9بندی مهمی میان وی و مقامات عراق امضا شده است.
این توافقنامه به مقامات عراقی هیچ الزامی را تحمیل نمی‌کند، ولی در مقابل، برای آنکارا مشابه یک بیانیه در تغییر سیاست خارجی این کشور است. طبق این بیانیه، ترکیه ملزم شده است که تمامیت ارضی عراق را به رسمیت بشناسد، به مداخلات خود در این کشور پایان دهد و حامی صلح و امنیت در منطقه باشد.
در بیانیه 9‌بندی به عنوان مثال، اگر طرفین ملزم به رعایت عدم مداخله در امور یکدیگر شده‌اند، این بند صرفا متوجه ترکیه است و به عراق ربطی پیدا نمی‌کند. چون دولت بغداد نه در امور داخلی ترکیه دخالتی کرده و نه از اساس، امکان این کار را دارد. اگر عناصر «حزب کارگران کرد ترکیه» (پ‌.ک.ک) احتمالا در بخش‌هایی از مناطق شمال عراق مثل «سنجار» و کوه‌های قندیل حضور داشته و دارند، به خاطر این است که دولت عراق نتوانسته است بر مناطق فوق مسلط شود و در صورت تسلط، فورا به حضور این تروریست‌ها پایان خواهد داد.
ولی برای ترکیه اوضاع فرق می‌کند؛ سیاست خارجی این کشور در سال‌های اخیر که با سیاست‌های آمریکا و عربستان گره خورده بود، دولت و ملت عراق را خیلی آزار داده است و وقتی آنکارا پس از سال‌ها، پای چنین توافقنامه‌ای را امضا می‌کند، این امضا یک انقطاع و نقطه عطف است و فصل جدیدی از مناسبات را نوید می‌دهد.
شاید این تحول و تغییر جهت حزب حاکم ترکیه علت‌های مختلفی داشته باشد، مثلا گفته شود این حزب به خاطر شرایط موجود داخلی و خارجی، احساس ضعف و نگرانی می‌کند و به همین خاطر، در سیاست خارجی خانه تکانی کرده است. اما در هر حال، علت هرچه باشد، به نظر می‌رسد که آنکارا  راه را کج کرده و نمی‌خواهد مثل گذشته، نقش ژاندارم را بازی کند و از جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای (لااقل در مقطع حاضر) دست کشیده است.
اما، در ارتباط با این تحول، دو نکته ظریف وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد؛ اول اینکه تغییر مسیر ترکیه، حاصل یک اجماع داخلی است و اردوغان و تیمش به این نتیجه رسیده‌اند که باید تغییر جهت بدهند و قرائن و شواهد حاکی است که بند و بستی میان ترکیه و متحدان منطقه‌ای این کشور در پشت ماجرا وجود ندارد و حتی برخی از کشورهای دوست ترکیه، تحول فوق را با نگرانی دنبال می‌کنند.
دوم؛ آنکارا در چرخش به شرق، مناسبات دیرینه خود با آمریکا، ناتو و اتحادیه اروپا را تا حدودی نادیده گرفته است. میان ترکیه و اتحادیه اروپا همیشه فراز و نشیب‌هایی وجود داشته و دارد و طرفین نمی‌توانند تاثیری قاطع بر همدیگر بگذارند. اما، موضوع آمریکا فرق دارد؛  اینکه رئیس‌جمهور ترکیه تصمیم گرفته باشد که دیگر یک مهره برای واشنگتن در صفحه شطرنج غرب آسیا نباشد، امر خیلی حساسی است و در آینده ممکن است پیامدهایی داشته باشد. به همین خاطر، رویکردهای دولت جدید آمریکا برای ترکیه، تعیین‌کننده خواهد بود.
دونالد ترامپ
چیزی بیش از یک هفته تا ورود «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور جدید آمریکا به کاخ ‌سفید و آغاز به کار دولت وی باقی مانده است.
از هم‌اکنون می‌توان برحسب اظهارات ترامپ و اطرافیانش، یک جمع‌بندی نیم‌بند از راهبردهای کلان دولت وی در قبال بحران‌ها و تحولات جهانی ارائه کرد؛ مناسبات دولت جدید آمریکا با دولت‌های اروپایی، احتمالا مثل دوران «باراک اوباما» گرم نخواهد بود و روابط فی‌مابین بیشتر حالت دستوری به خود خواهد گرفت.
در ارتباط با روسیه ترامپ نشان داده در سال‌های نخست دولتش تلاش می‌کند به کرملین نزدیک شود و از طریق این نزدیکی، با چالش‌هایی مثل اوکراین، غرب آسیا، ایران و چین دست و پنجه نرم کند.
به عبارت دیگر، ترامپ می‌خواهد از روسیه علیه ایران و چین استفاده ابزاری بکند. اما همان‌طور که اشاره شد، این سیاست‌ رئیس‌جمهور جدید آمریکا زیاد دوام نخواهد آورد؛  در داخل آمریکا ترامپ مقهور شرایط و نهادها خواهد شد و در ارتباط با روسیه نیز او به زودی پی خواهد برد که به عنوان رئیس‌جمهور، نمی‌تواند «ولادیمیر پوتین»  همتای روسش را «رفیق گرمابه و گلستان» خود بداند و در واقع، منافع و زیاده‌طلبی نظام آمریکایی بر خلقیات و احساسات شخصی و لوتی‌مآبانه ترامپ غلبه خواهد کرد. اما رئیس‌جمهور جدید آمریکا با ترکیه چه خواهد کرد؟ در عالم واقع تاکنون نه ترامپ به طور ویژه و درست و حسابی درباره ترکیه حرف زده و نه مقامات آنکارا و به ویژه شخص اردوغان حال و حوصله دلبری با ساکنان جدید کاخ ‌سفید را دارند. اردوغان الان نسبت به آمریکا و اتحادیه اروپا عصبانی است؛ علت عصبانیت هم یکی دو تا نیست؛ ماجرای بگو‌مگو بر سر آوارگان با اروپایی‌ها، پذیرفته شدن در اتحادیه اروپا، تنها ماندن در ماجرای سقوط جنگنده روسی «سوخو-24»، کودتای نافرجام 25 تیر، قضیه اتحاد آمریکا با کردهای شمال سوریه، شکست پروژه براندازی «بشار اسد» رئیس‌جمهور قانونی سوریه و بازخورد بحران سوریه در داخل جامعه ترکیه در شکل حملات تروریستی، همه اینها باعث شده‌اند که ترکیه به اصطلاح دل و دماغ سابق را در همراهی با غرب نداشته باشد و حتی به خاطر این همراهی شش‌‌ساله، در خود احساس رنجش و خسارت هم بکند.
به همین خاطر، برخورد آنکارا با سران جدید کاخ ‌سفید، صریح و شفاف خواهد بود؛ اردوغان احتمالا با ترامپ چانه‌زنی نخواهد کرد و به امتیازات کوچک هم راضی نخواهد شد؛  البته این در صورتی است که رئیس‌جمهور جدید آمریکا اهل امتیاز دادن باشد. به هر حال، مقامات آنکارا  در حال حاضر نشان داده‌اند اهمیتی نمی‌دهند که در آمریکا چه کسی می‌آید و چه کسی کی ‌می‌رود؛  لااقل الان وضع در ترکیه این طور است. همین شنبه گذشته بود که «ایشیک» وزیر دفاع ترکیه آشکارا گفته این کشور ممکن است به حضور جنگنده‌های ائتلاف ضدداعش تحت رهبری آمریکا در پایگاه هوایی «اینجرلیک» ترکیه پایان دهد. وی تصریح کرد که اینجرلیک به ناتو تعلق ندارد و اگر منافع ترکیه تأمین نشود، آنکارا نیز پایگاه را به روی جنگنده‌های آمریکایی و ائتلاف خواهد بست.
در هر صورت، وقتی این عصبانیت سران ترکیه نسبت به آمریکا و غرب را در کنار لبخندی که آنها این روزها به روسیه، ایران، عراق و سوریه می‌زنند قرار می‌دهیم، آن وقت است که متوجه چرخش آنکارا از غرب به شرق می‌شویم. اما، آیا این چرخش واقعی است؟ و کشورهای منطقه می‌توانند روی ترکیه از این پس حساب باز کنند؟
آیا باور کنیم؟
ترکیه به شرق متمایل شده است و مصادیق این چرخش هم روز به روز بیشتر می‌شود؛ مذاکرات سه جانبه (با مشارکت نمایندگان روسیه، ایران و ترکیه) در مسکو با هدف برقراری آتش‌بس در سوریه، اجرای آتش‌بس در سوریه، تلاش برای برگزاری نشست آستانه (پایتخت قزاقستان) جهت مذاکرات سوری- سوری و اعزام نخست‌وزیر ترکیه به عراق و امضای توافقنامه 9‌بندی سیاسی، امنیتی و اقتصادی با سران بغداد، از جمله موارد مهم این مصادیق و چرخش است. یکی از مفاد مهم توافقنامه فوق، عقب‌نشینی بی‌چون و چرا و بدون دردسر نظامیان ترکیه از خاک عراق (استان نینوا) است. حرف‌های سران آنکارا هم فرق کرده و به عنوان مثال، آنها نه تنها در مورد کناره‌گیری «بشار اسد» از قدرت در سوریه حرف نمی‌زنند، بلکه جسته و گریخته می‌گویند که در قبال بحران این کشور اشتباه کرده‌اند، مثل «کورتولموش» معاون نخست‌وزیر ترکیه که همین کلمات را اوایل هفته جاری بر زبان آورده است.
اما آیا این گرایش جدید مقامات ترکیه پایدار می‌ماند و نهادینه می‌شود؟ برخی می‌گویند که مناسبات نزدیک ترکیه با غرب و آمریکا، هم دیرینه است و هم ساختاری؛ به همین خاطر، آنها وجه غالب سیاست‌های منطقه‌ای اردوغان را «فرصت‌طلبانه» می‌دانند و می‌گویند، به آنکارا نباید دل بست، چون سیاستش حالت شناور دارد و هر آن ممکن است که به سویی بچرخد. این دسته از تحلیلگران همچنین، به پیامدهای حقوقی مداخلات شش ساله ترکیه در سوریه اشاره می‌کنند و می‌گویند عقل حکم می‌کند که اردوغان و دستیارانش جانب جبهه ضدتروریسم در سوریه را نگیرند و با دستان خود، زمینه رابرای محاکمه شدن خودشان در آینده فراهم نکنند.
اما، کسانی که چرخش فعلی آنکارا به سمت شرق را جدی می‌گیرند هم دلایل خودشانرا دارند؛ آنها می‌گویند سران آنکارا به این حقیقت رسیده‌اند که اگر به سیاست‌های قبلی خود در قبال سوریه ادامه دهند، به طور حتم در باتلاق بحران این کشور غرق خواهند شد و در این میان، آمریکا نه یک متحد قابل اعتماد است و نه توان کافی برای حمایت از متحدان منطقه‌ای خود را دارد.
علاوه بر آن، ترکیه با کشوری مثل عربستان، خیلی فرق دارد؛ شاید ناف آل‌سعود به واشنگتن و لندن بسته شده باشد و سران ریاض حیات و ممات خود را در همین پیوند با آمریکا و غرب ببینند، ولی برای ترکیه اصلاً این طور نیست و حزب حاکم «عدالت و توسعه» اگر از آمریکا ببرد و حتی به ارزش‌های «آتاتورکیسم» و غربگرایانه پشت کند، با استقبال مردم ترکیه هم روبرو می‌شود.
البته، ‌واقعیت به این سادگی هم که فرض می‌شود، نیست؛ چرخش راهبردی ترکیه به شرق، پیامدهای سیاسی، امنیتی و به ویژه اقتصادی زیادی خواهد داشت و هزینه‌های این چرخش، مقامات آنکارا را تا حدود زیادی به دردسر خواهد انداخت. به عبارت دیگر، در ترکیه تغییر راهبرد از عهده یک دولت در شرایط صلح برنمی‌آید و پیش‌نیاز این جابجایی در سیاست خارجی، شاید انقلاب داخلی باشد!
اما، قرار نیست ترکیه دچار چرخش رادیکالی شود تا نیاز به انقلاب داخلی پیدا کند. این درست است که اگر این چرخش یک چرخش رادیکال باشد، همه معادلات منطقه‌ای به هم می‌ریزد و ترک‌ها هرگز این را نمی‌خواهند.
لذا، ما باید باور کنیم که ترکیه در سیاست خارجی، متحول شده است. اما این تحول، رادیکال و انقلابی نیست؛ بلکه «مصلحت محور» و «منفعت محور» است.
ترکیه از این پس به دنبال دو کالای «امنیتی» و «اقتصادی» در منطقه است، ولی به محاجه با ایران و حزب‌الله لبنان ادامه خواهد داد و از هر گونه هژمونی و نظم اعمالی از جانب محور مقاومت سرباز خواهد زد.
به عبارت دیگر، اگر شرایطی فراهم شود که شکاف کرد و ترک در ترکیه التیام یابد، حملات تروریستی در شهرهای بزرگ و کوچک این کشور پایان یابد و اقتصاد نیز به رونق سال‌های قبل از 2011 بازگردد، ترکیه دیگر هیچ آرزویی نخواهد داشت و به نظم موجود و مستقر در منطقه غرب آسیا که رژیم اسرائیل هم بخشی از آن است، رضایت خواهد داد.
جمع‌بندی
اردوغان احتمالاً می‌خواهد از این پس کسی را نیازارد؛ از یک طرف، او می‌خواهد با همه کشورها مناسبات و روابط دولتش را تقویت کند و از طرف دیگر، از بحران‌های جاری در سوریه و عراق به سلامت عبور نماید و به اصطلاح، همه چیز را به حالت اول و قبل از سال 2011 برگرداند.
حزب حاکم ترکیه همچنین نشان داده (لااقل در ظاهر) می‌خواهد از طمع به خاک همسایگان (خصوصاً عراق) در قالب سیاست «نوعثمانی‌گری» دست بکشد. هر چند سیاستش در قبال سوریه هنوز مبهم است؛ آنکارا اما آن عطش مداخله‌گری سابق را در این کشور ندارد، ولی حمایتش از جریان‌های تروریستی در سوریه کم و بیش ادامه دارد و در قبال کردهای شمال سوریه نیز آنکارا خود را مختار می‌داند و حملات هوایی جنگنده‌های ارتش ترکیه به مناطق و شهرهایی چون «الباب» سوریه ادامه دارد.
به هر حال، واقعیت این است که دولت ترکیه از حملات تروریست‌ها در خاک خود وحشت دارد و هیچ کنترلی هم بر آنها ندارد. این وضع اگر ادامه یابد و مزمن شود، برای جامعه ترکیه قابل تحمل نیست. اردوغان به همراه همه دستیارانش به صرافت دریافته‌اند که اگر افزایش حملات تروریستی با افزایش شکاف میان ترک و کرد همراه شود و تحریم‌های تجاری و اقتصادی روسیه یکبار دیگر علیه ترکیه تکرار شود، ممکن است که آنها کنترل شرایط را از دست بدهند و این خطر بزرگی برای دولت و جامعه ترکیه است.
بنابراین، «با همه بودن و دل همه را به دست آوردن» برای دولت ترکیه، یک انتخاب نیست، بلکه یک الزام است و اینکه آیا چنین سیاستی در دراز مدت جواب خواهد داد یا نه، تحولات آتی مشخص خواهد کرد.