به بهانه سالروز وحدت حوزه و دانشگاه
یک مؤسسه با دو شعبه
«در نظام اسلامی، علم و دین پابهپا باید حرکت کنند؛ وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این. وحدت حوزه و دانشگاه معنیاش این نیست که حتماً بایستی تخصصهای حوزهای در دانشگاه و تخصصهای دانشگاهی در حوزه دنبال شود. نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند، به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه علم و دیناند. مؤسسه علم و دین یک مؤسسه است و علم و دین با هماند. این مؤسسه دو شعبه دارد؛ یک شعبه، حوزههای علمیه و شعبه دیگر، دانشگاهها هستند.» (بیانات رهبر فرزانه انقلاب در 29 آذرماه 1368)
در باب لزوم همگرایی حوزویان و دانشگاهیان و اصل مهم «وحدت حوزه و دانشگاه» هرساله بهویژه در آستانه 27 آذر بسیار گفته و شنیده میشود. شاید در سالهای گذشته نیز فعالیتهای علمی، اجرایی، همایشها و سمینارهای بسیاری با محوریت این موضوع صورت گرفته و انجام شده است و در کنار آن، محتوا و مطالب خوبی نیز تولید گردیده است. اما بعد از گذشت بیش از سه دهه، آنچنان که باید و شاید، این مقوله در اولویت امور و سیاستگذاریهای آموزشی و فرهنگی ما قرار ندارد و هنوز نتوانستهایم سازمان و مکانیزم منسجم و مؤثری برای تحقق این جریان که یادگار ارزشمند امام راحل(ره) محسوب میگردد، طراحی کنیم.
در این خصوص، بیان چند نکته ضروری به نظر میرسد:
1. شاید اولین گام در این عرصه همانطور که رهبر معظم انقلاب نیز بارها به آن اشاره کردهاند، نسبتسنجی دقیق و تبیین رابطه درست این دو نهاد است. ابتدا و بعد از اینکه این نیاز و ضرورت بهطور جدی در میان نخبگان و اهالی حوزه و دانشگاه احساس شد، باید این موضوع به بحث گذاشته شود که مؤلفهها و متعلقات همگرایی و وحدت چیست؟ آیا از رویکرد و شعار وحدت این دو نهاد، نزدیکی و همگرایی در ساختار دنبال میشود و یا به دنبال همسانسازی اهداف و برنامهها و کارکردها هستیم؟ این سؤال و چندین پرسش دیگر از این دست، باید بهطور دقیق مورد تبیین نخبگان و دستاندرکاران این دو عرصه قرار گیرد تا عدم اجماع نظری و اصولی که در این عرصه حاکم است، بعد از مدتی برطرف گردد.
2. علومی که هر جامعه به آن نیاز دارد، بر یک سلسله مبانی و مواضع بنیانی استوار گردیده و بر پایه همین مبانی، مکاتب مختلف فکری نیز شکل میگیرد. این پایهها در همه علوم وجود دارند اما هنگامیکه علمی تولید شد، مستقیماً به مبانی آن اشاره نمیشود. اسلام نیز معارف و مبانی مهمی را پیرامون علوم مختلفی همچون روانشناسی، اقتصاد، حقوق، جامعهشناسی، سیاست و... در اختیار ما قرار میدهد که این معارف میتواند پایه و زیربنای این علوم قرار گیرد. این مبانی و پایهها در واقع، به علم جهت میدهند و باعث تمایز میان گرایشهای مختلف یک علم میگردند.
با در نظر گرفتن این مسئله باید تصریح کرد که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه صرفاً یک وحدت سطحی و ظاهری نیست که از آن فقط دوستی حوزویان و دانشگاهیان، برگزاری سمینارها و نشستهای مشترک و... برداشت شود. این یک مقوله زیربنایی است که در آن حوزه بایستی این مبانی را استنباط و تدوین کرده و در اختیار دانشگاه قرار دهد. دانشگاه نیز بهجای ترجمه علوم غربی، دست به تولید علم زده و مصرفکننده از خوراک مبانی فکری غربیان نباشد. دستیابی و تحقق بسیاری از دغدغههای مهم جامعه امروز ما همچون تولید علم بومی، توسعه علمی کشور، بومی شدن علوم انسانی، اسلامی شدن دانشگاهها، جنبش نرمافزاری و... بدون مشارکت جدی حوزه و دانشگاه و تحقق وحدت واقعی میان این دو نهاد امکانپذیر نیست.
3. پیریزی و ساختن جامعه اسلامی به معنای واقعی کلمه، بهشکلی که الگوی مناسبی برای دنیای امروز ارائه دهد، یکی از آرمانهای اساسی انقلاب اسلامی است. بسیاری از هزینههایی که ما در طول سه دهه گذشته پرداختهایم، در راه دستیابی و ساختن این ساختار بینظیر و پویا بوده است. بدیهی است که هر جامعه و مکتب فکری بر پایه یک سلسله علوم و دانشها و با معیارهای معرفتی خاصی شکل میگیرد و با لحاظ کردن آنهاست که ساختار نظری آن قوام مییابد. لازمه ساختن یک جامعه اسلامی به معنای واقعی کلمه نیز این است که علوم و دانشها در آن نسبتی با اسلام داشته باشند و مبانی آن در ذهن اندیشمندان غیرمسلمان که در یک جامعه غیردینی زندگی میکنند، ساخته و پرداخته نشده باشد.
این امر نیز با همت حوزه و دانشگاه اتفاق میافتد. اولین سطحی که بهطور جدی باید روی آن کار شود، این است که حوزه و دانشگاه باید به این باور برسند که هدفی واحد و مشترک دارند؛ یعنی ساختن یک جامعه نمونه و آرمانی اسلامی که برای همه مردم دنیا به الگویی بیبدیل تبدیل شود. همان مسئلهای که رهبر معظم انقلاب نیز در سالهای گذشته به آن اشاره کردند:
«وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام(ره)، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو، ملتی که مردم با نگاه به او جرأت پیدا کنند تا تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و حرکت کنند. در راه ایجاد چنین کشور، جامعه و ملتی، علاجی جز این نیست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحانی و روشنفکر تحصیلکرده، در کنار هم، دوش به دوش هم و با هم، به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمیشود.» (29 آذر 68)
4. جامعه، مصرفکننده کالاهای اندیشهای و فکری حوزه و دانشگاه است؛ زیرا هر دو نهاد، در مقام تربیت و تولید متخصص هستند. بنا به باور بسیاری از کارشناسان، از زمینههای اصلی پیشرفت جامعه ایرانی، پیوند واقعی نخبگان این دو عرصه است که هم قابلیتها و ظرفیتهای ایشان را هویدا میسازد و هم اهداف حکومت اسلامی را برآورده میکند.
متأسفانه بعد از پیدایش دانشگاه در تاریخ معاصر کشور ما سعی شد این دو مرکز علمی هرچه بیشتر در مقابل هم قرار بگیرند. در طول سالهای بعد از آن نیز، به تدریج دانشآموختگان در غرب و یا دانشجویان فارغالتحصیل از دانشگاههای مبتنی بر تفکر غربی، زمام امور جامعه را به دست گرفته و عهدهدار مسؤولیتهای کلیدی میشدند. این افراد به دلیل تربیت یافتن در نظام آموزشی غربی و ضددینی، هیچ دغدغهای نسبت به اصالتهای مذهبی و سنتی نداشتند. این روند به نوعی ساختار اداری و قانونی کشور را نیز تحتتأثیر قرار داده بود؛ به این معنا که قوانین و شیوههای اجرایی نیز تقلید از غرب و با فرهنگ ملی و مذهبی ما بیگانه بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علیرغم تحولات عظیمی که در عرصههای مختلف رخ داد اما هنوز برخی از تبعات این ساختارهای تقلیدی در درون کشور احساس میشود؛ لذا پیوند حوزه و دانشگاه در جهت بازتولید و عرضه تئوریهای بومی در برخی از این زمینهها بسیار مهم و حیاتی است. در واقع، یکی از جنبههای مهم تأثیر وحدت واقعی این دو نهاد بر سایر نهادهای اجتماعی، سیاسی، اداری و... این است که وقتی کارگزاران و مردم مطمئن باشند نظریه علمی که قرار است مبنای تصمیمگیری و اجرا در آن سازمان مذکور و کشور قرار بگیرد، هم کارشناسی شده و هم مطابق با دستورات اسلام است، با آسودگی خاطر به آن عمل میکنند و میدانند که آنها را به مقصود واقعی خواهد رساند. از نظر واقعی و علمی هم، وقتی این روال صحیح طی شود، حاصل کار، مردم را به هدفی که میخواهند یعنی جامعه نمونه و پیشرفته اسلامی میرساند.
5. نباید از این نکته هم غفلت ورزید که بعد از انقلاب شاهد شکلگیری بعضی از جلوههای موفق این اتحاد بودهایم ولی این روند هماهنگ، سازمانیافته و مستمر نبوده است. برای مثال در متون آموزشی دانشگاهی، تغییرات عمدهای ایجاد و باعث شد مبادله استاد و پژوهش بین دو نهاد، شکل عینی و جدی پیدا کند. در کنار آن، نهادهای آموزشیای در تهران و قم پدید آمد که تلفیقی از نظام آموزشی حوزه و دانشگاه محسوب شده و توانست دانشآموختگان موفقی نیز تربیت کند. علاوهبر این، فعالیتهای پژوهشی بسیاری هم بین نخبگان حوزه و دانشگاه برای تولید علم بومی و اسلامی صورت گرفت اما همه این تلاشها براساس یک جریان هماهنگ، با قاعده و ضابطهمند که با یکدیگر مرتبط باشد، اتفاق نیافتاده و سیاستگذاری کلانی بر آن حاکم نبوده است. همین مسئله موجب شد تا علیرغم فعالیتها و تلاشهای ارزشمندی که صورت گرفت، همه هدفهای مورد نظر به خوبی محقق نگردد، هرچند که در بعضی از قسمتها شاهد رویشها و اتفاقات مبارکی بودهایم.
6. نکته پایانی اینکه همانطور که رهبر معظم انقلاب بارها تاکید داشتهاند، دشمن هماکنون از شکستن قدرت جمهوری اسلامی ایران از راههای سختافزارانه و نظامی ناامید شده و به مصاف نرم روی آورده است. از ابزارهای اصلی و مهم این نبرد، جنگ روانی و ایجاد اختلال در افکار عمومی و ذهنیت نخبگان و حکومتگران است.
یکی از تبعات جنگ روانی این است که وحدتها از میان میرود و بدبینیها، تقابلها و انشقاقها شدت مییابد که از آن جمله میتوان از انشقاق و شکاف میان نسل حوزوی و دانشگاهی نام برد. در حال حاضر، وظیفه خطیر و اساسی نهادهای حکومتی و سایر نهادهای اجتماعی این است که با سرلوحه قرار دادن اندیشه امام راحل(ره) و رهنمودهای رهبر انقلاب، با سرمایهگذاری، برنامهریزی و نظارت هرچه بیشتر در تحقق این امر زیربنایی و مهم اهتمام ورزند.
تولید علم بومی و ایجاد اقتدار علمی و قطع وابستگی از علوم غربی و بیگانه، به تولید ثروت بومی منتج خواهد شد و نتیجه آن قدرت و پیشرفت روزافزون بیشتر کشور است. بر همین اساس است که دو نهاد حوزه و دانشگاه باید با به کارگیری راهکارها و مجراهایی همچون زبان و ادبیات مشترک جهت گفتوگوهای علمی و پژوهشهای کاربردی، نهادینه کردن گفتمان تعاملی، شرح صدر، همدلی و پرهیز از بدبینی، توجه هرچه بیشتر به منافع ملی، کنار گذاشتن تعصبات، پرهیز از پیروی محض از غرب، بیتوجهی به تندرویها و گفتمانهای سکولار و غیردینی و... با به کارگیری یک برنامه کلان و منسجم حرکت قدرتمندی را در جهت تحقق اهداف مورد نظر کشور و مقابله با جنگ نرم دشمنان آغاز کنند. زمانیکه حمله دشمن با ابزارهای علمی و فرهنگی است، برای مقابله با آن نیز باید علم و فرهنگ خود را توسعه دهیم و از یک موضع علمی مقتدرانه و مبتنی بر تئوریهای کارآمد با این پدیده برخورد کنیم. بر همین اساس، علوم انسانی اسلامی پایه و اسلحه ما در جنگ نرم است که با مشارکت و تعامل حوزه و دانشگاه به منصه ظهور میرسد. در واقع، جنگافزار و سپر دفاعی ما در تهاجمهای نرم چیزی است که از سوی حوزه و دانشگاه تولید میشود. از این رو وحدت واقعی و ارتباط موثر این دو شعبه از مؤسسه علم و دین، بیش از پیش جایگاه حساس و مهم خود را آشکار میسازد.
* سید مرتضی مفیدنژاد