نگاهی آسیب شناسانه به انقلاب مشروطه
چرا نهضتی که مورد حمایت مردم و روحانیون بود منحرف شد ؟!
محسن موسویزاده
انقلاب مشروطه یکی از نهضتهایی بود که بر اساس اظهار نظر روشنفکران دینی و سکولار، با نیروی مذهب و با هدایت علما به پیروزی رسید. با این حال، انقلابی که بسیاری از افراد به آن به عنوان سرآغاز رهایی کشور از استبداد مینگریستند، چنان دچار انحراف شد که در کمتر از دو دهه، رضاخان میرپنج توانست با استفاده از زور و با حمایت انگلستان به سلطنت برسد و دوباره استبداد را به کشور بازگرداند. اما چه مسئلهای باعث شد چنین جنبشی که از حمایت همهجانبه مردم و روحانیون برخوردار بود به انحراف کشیده شود. مقاله حاضر، با بهرهگیری از بیانات مقام معظم رهبری در خصوص آسیبشناسی مشروطه، به بررسی این مسئله میپردازد.
کنار گذاشتن علما
نقش روحانیت در پیروزی انقلاب مشروطه به حدی پررنگ است که حتی شرقشناسانی نظیر لمبتون نیز در نوشتههای خود به این مسئله اشاره کرده و تأکید نمودهاند نیرویی که مردم را علیه استبداد بسیج کرد روحانیون بودند. در این ارتباط، مهدی ملکزاده، تاریخنویسی که نظر خوبی نسبت به علما ندارد، درباره نقش روحانیون در پیروزی مشروطه مینویسد: «از نظر حقیقت نمیتوان کتمان کرد که جنبش مشروطه بدون حمایت آخوند خراسانی و آخوند مازندرانی در ایران نمیتوانست برقرار بشود.»(1)
ادوارد براون، محقق انگلیسی نیز بر نقش اصلی مذهب در نهضت مشروطه تأکید کرده و عامل اصلی حرکت توده مردم را توهین حکومت به باورهای مذهبی و دینی مردم میداند. همچنین جلال آلاحمد نیز روحانیت را تنها سد در برابر هجوم غربزدگی به ایران عنوان کرده و معتقد است که کنار گذاشتن این نهاد با اعدام شیخ فضلالله نوری، سرآغاز استیلای غرب بر ایران بوده است.(2)
لمبتون شرقشناس نیز در کتابهای خود بر نقش علما در پیروزی مشروطه تأکید کرده و مینویسد: «آنچه وحدت جامعه را حفظ میکرد اسلام بود و آنچه توده مردم را در زمان مشروطه به حرکت درآورد دعوت مجتهدین بزرگ اسلام بود که از مردم میخواستند تا در برابر تجاوز به اسلام قیام کنند. اصولاً طرفداری از مشروطه در نظر مردم، جز در میان یک اقلیت کوچک، به مفهوم بازگشت به معیارهای زندگی اسلامی به کار میرفت.»(3)
با این حال، بعد از مدت کوتاهی، روشنفکران غربزده با راهاندازی جنگ روانی و بهرهگیری از عوامل بیگانگان توانستند روحانیت را به انزوا بکشانند. به عنوان مثال، تبلیغات علیه علما به حدی رسید که آیتالله طباطبایی در یکی از سخنرانیهای خود، قرآن را درآورد و سوگند خورد که ماها پول نگرفتهایم و حاضریم خود و اولاد خود را در تحصیل آزادی ملت و نجات وطن فدا کنیم. در ادامه مشروطیت، سید عبدالله بهبهانی، از رهبران اصلی نهضت را چنان ترور شخصیت میکنند که حتی بعد از کشته شدن او، سالهای سال، دروغپراکنیهایی که علیه او به راه افتاده بود در جامعه شایع بود.(4)
در همین ارتباط، مقام معظم رهبری ضمن آسیبشناسی کنار گذاشتن روحانیت در جنبش مشروطه، میفرمایند: «پیش از این، در کشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود؛ اما بعد از پیروزى، هنگامى که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایى رسید که رضاخان قلدر، فردى که ضد همه آرمانهاى مشروطهخواهى بود، به حکومت رسید.»(5)
نبود نظارت علما در مجلس
بر اساس متمم قانون اساسی مشروطه، باید پنج مجتهد تراز اول از بین بیست نفر از مجتهدانی که علما به مجلس شورای ملی معرفی میکردند، به عنوان هیئت ناظر بر مصوبات، در جلسات مجلس حضور مییافتند تا مصوبات مجلس مغایرتی با احکام اسلام نداشته باشد؛ اما این اصل هیچ گاه به اجرا گذاشته نشد. در حقیقت پیشینه عدم اجرای این اصل به زمان طرح آن از سوی علما و شیخ فضلالله نوری برمیگردد. در آن زمان، بعد از اینکه این پیشنهاد مطرح میشود، بلافاصله روشنفکران غربزده علیه چنین تصمیمی موضع میگیرند و تمامی تلاش خود را انجام میدهند تا این اصل تصویب نشود.
درست در زمانی که قرار بود در روز 6 ربیعالثانی 1325 هجری قمری، طرح نظارت علما بر مجلس تصویب بشود، گروهی از نمایندگان با هدایت تقیزاده از این کار جلوگیری کردند و طرح این موضوع را در مجلس به تأخیر انداختند. همچنین عوامل این افراد در روز20 ربیعالثانی، وقتی که روزنامه صبح صادق این پیشنهاد را چاپ کرد، به دفتر این روزنامه حمله و مدیر روزنامه را مجبور کردند شماره جدیدی چاپ و شماره قبلی را باطل اعلام کند. با این حال، بعد از تصویب این اصل، وقتی این افراد دیدند به هدف خود نرسیدهاند، با انتشار فتوای جعلی منتسب به آخوند خراسانی، که این اصل را زیر سؤال میبرد، سعی کردند تا مانع از عملی شدن این اصل شوند.(6)
مقام معظم رهبری یکی از آسیبهای مشروطه را عدم اجرای این اصل عنوان میکنند و معتقدند این مسئله باعث شد تا مقدمات روی کار آمدن رضاخان فراهم شود. ایشان در این باره میگویند: «بدون علمای تراز اول در مجلس، مشروطه را به استبدادى از تراز استبدادهاى درجه اول تبدیل کرد؛ یعنى از استبداد ناصرالدینشاهى بالاتر! هیچ کس نمىتواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر است؛ ناصرالدین شاه در قضیه تنباکو عقب نشست؛ اما رضاخان در سال 1314، حرکت مردم را سرکوب کرد و واقعه مسجد گوهرشاد را پیش آورد! اینها ناشى از عدم حضور علمای تراز اول در مجلس است.»(7)
سلب اعتماد مؤمنان
بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، فضا برای انتشار مطبوعات و نشر عقاید مختلف و همچنین تشکیل انجمنها و گروهها به صورت علنی فراهم گردید. با این حال، در این زمان، دشمنان اسلام با تشکیل انجمنهای مختلف و انتشار نشریات گوناگون، نه تنها به نشر عقاید مخالف اسلام پرداختند، بلکه در روزنامههای خود، برخی از احکام مسلم اسلام را نیز زیر سؤال بردند و خواهان تعطیلی این احکام شدند. در این دوران، وضعیت به جایی رسید که در روزنامهها، به صورت علنی، تبلیغات مشروب و لاتاری چاپ میشد و مردم را در شرایطی که کشور وضعیت اقتصادی خوبی نداشت، تشویق به خرید اجناس و پوشاک غربی میکردند. این مسئله باعث شد تا علمای اسلام به این موضوع انتقاد کنند و حتی در این باره نامهای به مجلس بنویسند.(8)
در این زمان، تهاجم به اعتقادات مذهبی مردم از سوی روشنفکران غربزده به حدی رسید که آنها به صورت علنی، با نفی حجاب زنان، قیام عاشورا و زیارت خانه خدا و حرم امامان شیعه، این کارها را کهنهپرستی عنوان میکردند. همچنین غربزدگان تلاش کردند تا دلایل عقبماندگی ایران را به اعتقاد به اسلام نسبت دهند و اعلام کنند که باستانگرایی تنها راه نجات ایران است.(9)
این اقدامات انجمنها در تبلیغات ضددینی باعث شد تا کمکم آحاد مردم که دیندار و متدین بودند، از مشروطه دلسرد شوند؛ مسئلهای که باعث شد تا انقلاب مشروطه اصلیترین حامیان خود را از دست بدهد. در این رابطه، مقام معظم رهبری میفرمایند: «یکى از عواملى که موجب شکست مشروطیت شد، این بود که متدینین، بعد از مدتى، احساس کردند کار به سمت بىدینى پیش مىرود. جنجال زیاد مطبوعاتى که آن وقت همه انگیزه خودشان را این قرار داده بودند که به مقدسات دینى حمله کنند - البته کسانى که در مشروطیت با اساس دین مقابله مىکردند، عده زیادى نبودند، اما جنجالشان زیاد بود- موجب شد که متدینین، که در صفوف اول مبارزه مشروطیت بودند، به تدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتى چنین شد، نهضت شکست مىخورد.»(10)
روشنفکران غربزده
در زمان اواسط سلطنت ناصرالدینشاه، برخی از افرادی که تحصیلکرده غرب بوده یا تحت تأثیر مکاتب غرب بودند، اقدام به تأسیس انجمنها و گروههای مختلفی با هدف ترویج اندیشههای غربی در ایران نمودند. تا انقلاب مشروطه تعداد آنها به 140 انجمن در تهران با 30 هزار عضو رسید. ضمن اینکه در شهرستانها نیز این انجمنها اقدام به تأسیس دفاتر و جذب هوادار نمودند. در همین زمان، انجمنها توانستند برخی از شاهزادگان قاجار را جذب گروههای خود نمایند و در دربار، حامیانی کسب نمایند. علاوه بر این، انجمنها از قبل از مشروطه با سفارتخانههای خارجی در ارتباط بودند و از آنها کمک مالی نیز دریافت میکردند.(11)
روشنفکران غربزده، بعد از انقلاب مشروطه، همواره این اندیشه را که اگر خواهان پیشرفت هستیم، باید از سر تا پا غربی شویم، ترویج میکردند. این افراد در نهایت، با هدایت سفارت انگلیس، در تداوم رواج این اندیشه، اعلام کردند که اجرای چنین موضوعی نیازمند وجود فردی قوی در رأس کشور است تا بتواند زمینههای اجرای الگوی غربی توسعه در ایران را فراهم کند. به عبارتی، این افراد با تبلیغ غربی شدن به عنوان تنها راه پیشرفت، بسترهای روی کار آمدن رضاخان و شکست مشروطه را، که برآمده از حرکت دینی مردم بود، فراهم کردند.
به عنوان مثال، تقیزاده که نسخه مشهور او (فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پا) به عنوان نماد غربزدگی معروف شده، در نشریه «کاوه» درباره راههای پیشرفت نوشته است: «قبول و ترویج تمدن اروپا و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ عادات و رسوم و تربیت و کل اوضاع فرنگستان ضروری است. به نظر نگارنده، ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»(12)
همچنین ملکمخان از روشنفکران غربزده در این باره مینویسد: «در مواجهه با فرهنگ جدید، سه راه بیشتر وجود ندارد. یا باید از متقدمین تقلید کرد؛ یعنی اینکه در استمرار سنت پای فشرد، یا از فرنگیها سرمشق گرفت و یا ایرانیان خود اختراع کنند.» در نهایت بعد از این مقدمه، او خاطر نشان میکند که بعید است ایرانیان اختراعی بکنند. از این رو، باید به تقلید از غرب روی بیاورند.(13)
در این رابطه، مقام معظم رهبری میگویند: «قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، پیشرو آنها هم علماى دین بودند. اینها مىخواستند در ایران استبداد از بین برود. دولت انگلستان، که آن وقت در ایران نفوذ داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخه خودش را به اینها القاء کرد. این روشنفکران، به جاى اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى که به حکومت رضاخانى ختم شد!»(14)
عدم حضور مردم
در صحنه
یکی از آسیبهای انقلاب مشروطه در ایران، عدم حضور مردم در صحنه برای جلوگیری از انحراف دستاوردهای این انقلاب توسط عوامل غربزده بود. این مسئله باعث شد تا روشنفکران غربزده فضا برای مصادره مشروطه به نفع خود را مساعد ببیند و در راستای انحراف این انقلاب مردمی، گام بردارند. این در حالی است که اگر مردم در موقعی که اولین انحراف را مشاهده میکردند، در صحنه حضور مییافتند و با غربزدگان مقابله میکردند، شاید انحرافات بعدی پیش نمیآمد.
در این رابطه، مقام معظم رهبری میفرمایند: «ملتى که در تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگى مثل شیخ فضلالله نورى را بالاى دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را به جرم اینکه با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضدمشروطه قلمداد کردند. این سکوت باعث شد مجلس مؤسسانى تشکیل شود و در آنجا انتقال سلطنت به رضاشاه تصویب شود. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملى و عمومى بود.»(15)
فرجام سخن
مروری بر رهنمودهای مقام معظم رهبری در خصوص انقلاب مشروطه نشان میدهد که عوامل بیگانه و غربزدگان ، برای اینکه بتوانند این جنبش مردمی را به نفع خود مصادره کنند، در ابتدا تلاش کردند تا علما را که رهبران این انقلاب بودند به انزوا بکشانند تا از این طریق، راه برای ورود تفکرات انحرافی و غربی در جامعه باز شود. وقتی این افراد به هدف خود رسیدند و با ترویج اینکه تنها راه پیشرفت، پیروی بیچونوچرا از غرب است، بسترهای لازم برای روی کار آمدن رضاخان فراهم شد. البته در این بین، مردم نیز بیتقصیر نبودند؛ چرا که اگر در صورت مشاهده اولین انحراف خواص، در صحنه حضور مییافتند، میتوانستند جلوی اقدامات بعدی غربزدگان را بگیرند و از انحراف انقلاب مشروطه جلوگیری کنند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است