اخلاق اجتماعی علامه طباطبایی (ره) از زبان شاگردان
مطلب پیش رو به تبیین بخشهایی از منش و رفتار اجتماعی عالم ربانی و مفسر کبیر قرآن، علامه سید محمد حسین طباطبایی(ره) میپردازد که به مناسبت فرارسیدن سالروز رحلت آن اندیشمند جلیل القدر تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
***
تکریم میهمان
در حدیث است که: «أفضل الحسنات تکرمهًْ الجلساء: برترین نیکیها گرامی داشتن همنشینان است».
یکی از شاگردان علامه نقل کردند که، بارها اتفاق افتاد که وقتی به محضرش رسیدم، ایشان شخصاً برایم چای آوردند و این برای من خیلی سنگین بود و هرچه اصرار کردم که ایشان این کار را انجام ندهند، نمیپذیرفتند و چون اکثر اوقات کسی در منزل نبود و اگر هم کسی در منزل بود یک نفر بود که برای انجام کارها بیرون میرفت و لذا ایشان تنها میماند و شخصاً اقدام به پذیرایی از میهمان میکرد، در هر حدی که میهمان بود. از هیچ کس حتی فرزندان خود برای پذیرایی و خدمت از میهمان کمک نمیگرفت. هنگامی که درب خانه را میزدند برایش بیگانه و آشنا یا یک یا صد نفر تفاوت نداشت، خودش معمولاً بلند میشد و در را باز میکرد و با روی خوش از مراجعین استقبال میکرد.
ترحم و عاطفه زایدالوصف
یک روز شخصی قرآنی به علامه داد و از ایشان خواست که بالای همه صفحات آن خوب و بد نوشته شود تا بتواند با آن استخاره کند و علامه هم پذیرفت. آیتالله قدوسی به علامه اعتراض کرد که «حیف نیست وقت شما صرف این کار بشود؟!» علامه لبخندی زده و فرمود: «نخواستم ردش کنم!» و کار آن بنده خدا را انجام داد. همسایه ایشان، نقل میکرد: یک روز صبح به دنبال ما فرستاد با اینکه برای کار شخصی به کسی مراجعه نمیکرد. رفتیم دیدیم که بسیار ناراحت است و نمیتوانست مطالعه کند. ... معلوم شد که گربهای در چاه حیاط خلوت خانه اش افتاده است و با آنکه مرتب برای آن غذا و گوشت میریخت ولی بسیار ناراحت بود که چرا ما باید غفلت کنیم و سر چاه را باز بگذاریم تا حیوانک در آن بیفتد. سپس دستور داد که مقنّی بیاورند و در چاه را بکنند و گربه را بیرون بیاورند. طبق نقل فرزندش، این کار حدود 1500 تومان در آن روز برایش خرج برداشته بود. ولی خوشحال بود که برای نجات حیوانی اقدام کرده است.
همسر علامه گفته بود ما در منزل حق نداشتیم برای از بین بردن مورچه یا سوسک و مانند آن سمپاشی کنیم. چون علامه معتقد بود: «اینها جان دارند و ما حق نداریم آنها را بیجان کنیم، باید بکوشیم منزل را نظافت کنیم تا اینها پیدا نشوند».
مروت و مردانگی
جوانمردی انسانهای وارسته در زمان مواجهه شان با فروافتادگان امروز و اجهاف کنندگان دیروز، به بهترین نحو خود را نشان میدهد. آیتالله امینی میگوید: «یکی از ناشران که کتابهای علامه را چاپ میکرد با ایشان رفتار خوبی نداشت، رفته رفته وضع و برنامه کاری وی به هم خورد و به حالت ورشکسته درآمد، یکی از دوستان به علامه گفت که آقا ایشان تا حالا با شما این طور رفتار کرده، این کتاب را بدهید یک شخص دیگری چاپ کند، ایشان فرمود که: «این آقا الان خیلی غرق شده و من حاضر نیستم در این زمان، یک لگدی به او بزنم!»
حلم و صبر
آیتالله ناصر مکارم شیرازی، «حلم» علامه را اینچنین بیان میکند: «مردی بود بسیار متواضع، فوق العاده مهربان، من یادم نمیآید، یک بار در درس عصبانی شده باشد و یک بار از گل نازکتر به یکی از شاگردانش گفته باشد، و اگر خشن هم میگفت، شاگردان عاشقش به جان میخریدند، ولی از گل نازکتر هم نمیگفتند! »
شرح صدر و انتقادپذیری
در تفسیری که روزها در مسجد میفرمودند از همان آغاز سوره شروع میکردند و وقتی میخواستند آیهای را معنا کنند از آیات دیگر کمک میگرفتند و تأکیدشان بر این بود که وقتی ما میتوانیم با ضرس قاطع بگوییم قرآن چنین میگوید، که حداقل بر اول و آخر آن محیط باشیم ولو یک احاطه سطحی داشته باشیم.
در مورد روایات اصرارشان بر این بود که همه این علوم زمینهای است برای شرح صدر نه باریست که انسان بر دوش خود حمل میکند که بر دوش قرآن بنهد. در واقع دانش حدیث و علوم دیگر باید این زمینه را فراهم کند که ما با آمادگی بیشتری به خدمت قرآن برویم و با قلب باز از این اقیانوس بیکران بهره گیریم.
آیت الله جوادی آملی یکی از شاگردان برجسته ایشان دراین باره از قول علامه میفرماید: «سالی تابستان را در «درکه» اطراف تهران بسر میبردم و در آن سالها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود، یکی از صاحب نظران افکار مادی میل پیدا کرد که با علامه طباطبایی به بحث آزاد بنشیند، به حضور ایشان رفت. در همان ییلاقی که در تابستان برای تعطیلات تابستان میگذراندند، میفرمودند: «وقتی که این صاحب نظر آمد از صبح شروع کرد تا پایان روز و بحث به درازا کشید و شاید قریب هشت ساعت ادامه پیدا کرد و من از راه برهان صدیقین با این فرد به سخن نشستم». بعداً این صاحب نظر مادی گرا در یکی از خیابانهای تهران یکی از همفکران خود را دید و آن همفکرش از او پرسید: تو در دیدار و در مناظره و گفتوگو با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟ گفت آقای طباطبایی مرا موحد کرد. … یک کمونیست را الهی کرد و یک مارکسیست را موحد کرد. حرف توهین آمیز هر کافری را میشنید نمیرنجید و پرخاش نمیکرد.
خدمت علامه طباطبائی(ره) گفته شد: «شخصی، ضد المیزان کتابی نوشته است». ایشان بدون اینکه خشمگین شود، فقط دو کلمه فرمود: «بسیار خوب!»
عفو و گذشت
یک بار به علامه گفتند: «فلان کس از شما انتقاد کرده است». علامه فرمود: «من که رسوای جهانم! عیب من یکی ـ دو تا نیست؛ خوب این هم رویش».
تواضع و فروتنی
یکی از صفات بارز مردان باتقوا و خداشناس و مؤمن، تواضع و فروتنی است. از قول یکی از شاگردانشان نقل شده است: در مدت 30 سالی که با او بودم، وی نسبت به همه کسانی که علاقه به تحصیل داشتند، فوق العاده علاقمند و نسبت به طلبهها، آن چنان صمیمی و یک رنگ بود که هرکس میپنداشت، تنها او، دوست خصوصی علامه است. اگر کلمهای از دهانش بیرون میآمد که خلاف ادب بود، بیش از حد ناراحت میشدند یا اگر احتمال میداد که در کلامش به کسی جسارت شده است، بسیار ناراحت میشد. روزی هنگام تدریس اسفار، «عدم» و «ملکه» را توضیح میداد. مثالی زد و فرمود: «مانند نابینا و بینا» وقتی این مثال را زد، متوجه شد یکی از شاگردان حاضر در درس، نابیناست. از اینکه در حضور او چنین مثالی برای عدم و ملکه زده بود، شرمنده و ناراحت شد. سرخ شد و پیشانی خود را مالید تا شاید بر کلام و تدریس مسلط شود. سرانجام چند دقیقه بعد، بر خود مسلط شد و درس را ادامه داد.
از قول آیتالله مصباح نقل میکنند: وقتی علامه پاسخ پرسشی را نمیدانستند، با صوت بلند و واضح میفرمودند: «نمی دانم»، اما هنگامی که میخواستند سؤالی را جواب دهند، با صوت آرام سخن میگفتند.
همچنین نقل شده: شب جمعهای با ایشان به جلسهای میرفتیم. در راه چند سؤال از جنابشان کردم؛ فرمودند: «نمی دانم». سپس افزودند: «مجهولات ما را باید با علم خداوند مقایسه کرد». یعنی همانطور که خداوند به همه چیز عالم است و علمش بینهایت، ما هم علم حقیقی به چیزی نداریم و جهلمان بیپایان است. از هیچ عالمی به اندازه ایشان «نمی دانم» شنیده نشده!»
یک بار با شخص ماجراجویی هفت ساعت بحث کرد تا سرانجام او را محکوم و قانع کرد و آن شخص پس از شهادت به توحید و نبوت، گفت: «شهادت میدهم که تو، ولیّ خدایی!»
استاد فاطمی نیا میگوید: «روزی دوچرخه سواری شانزده ـ هفده ساله با وسیله خود به علامه برخورد و مرحوم علامه به زمین افتاد و زخمی شد، اما برخاست و زود به سوی آن نوجوان رفته و گفت: «شما مشکلی نداری؟ دوچرخه ات سالم است؟ ...» در حالی که آن نوجوان، در پاسخ دلجویی استاد، به ناسزاگویی و سرزنش مشغول بود!
تفسیرالمیزان، کار بزرگی بود که در سر پنجه قلم علامه جان گرفت و موجب شگفتی اصحاب اندیشه شد. آیتالله سید محمد حسین حسینی تهرانی نقل میکند: «این حقیر روزی به استاد(علامه طباطبایی) عرض کردم، هنوز این تفسیر شریف جای خود را چنان که باید باز نکرده است و به ارزش واقعی آن پی نبردهاند، اگر این تفسیر در حوزهها تدریس شود و روی محتویات و مطالب آن بحث و نقد و تجزیه و تحلیل به عمل آید و پیوسته این امر ادامه یابد، پس از دویست سال ارزش آن معلوم خواهد شد!
دفعه دیگری عرض کردم، من که به مطالعه این تفسیر مشغول میشوم، در بعضی از اوقات که آیات را به هم ربط میدهید و زنجیره وار آنها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق، معنا را بیرون میکشید، جز آنکه بگویم، در آن هنگام الهام الهی آن را بر دست شما جاری ساخته است، تعبیر دیگری ندارم؛ ایشان سری تکان داده و میفرمودند: «این فقط حسن نظر است، ما کاری نکرده ایم!»
هنگام خنده ـ گرچه تبسم بود ـ دستشان را مقابل دهانشان میگرفتند و هنگام گریستن بر اهل بیت(علیهم السلام) میدیدم که دانههای درشت اشک از چشمه چشمشان میجوشید.
پرهیز از بدگویی
حجت الاسلام موسوی همدانی بیان میکند: «از خصوصیات مرحوم علامه طباطبایی بود که در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، هیچ گاه از کسی بدگویی نمیکردند، حجتالاسلام سید احمد فاطمی نقل میکنند که مرحوم علامه هرگاه میخواست از کسی مدح کند،[در یکی از تعابیر خویش] میفرمود: «او کسی است که میتوان گفت اگر به اروپا برود، سالم باز خواهد گشت».
همدردی با مسلمانان
از خصوصیات بارز علامه طباطبایی این بود که در همه زمینههای علمی، اسلامی، سیاسی و اجتماعی فردی آگاه و آشنا و صاحب درد بود تا آنجا که وقتی برای برخی افراد حتی دانشمندان و فضلا سؤالی پیش آمد، به ایشان متوسل میشدند و نظر این حکیم و فیلسوف را به عنوان فردی آگاه و بینا به ارزشهای مکتبی و مسایل سیاسیـاجتماعی جهان اسلام جویا میشدند. در سال 1348 هـ.ش همزمان با حملات وحشیانه ارتش رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی و وقوع جنگ شش روزه اعراب و رژیم اشغالگر قدس، علامه طباطبایی به همراه آیتالله سید ابوالفضل موسوی زنجانی و استاد شهید مرتضی مطهری ضمن همدردی با مسلمانان مظلوم فلسطین، با انتشار یک بیانیه از امت مسلمان دعوت نمود تا برای یاری برادران مسلمان و عرب خود کمکهای لازم را جمع آوری کنند، ایشان برای این منظور سه شماره حساب در سه بانک تهران باز کردند که به نام هر سه نفر افتتاح شده بود.
پرهیز از مباحثات جدلی
ایشان اهل هوی و هوس و مباحثات جدلی نبود و همواره به سؤالها، بدون خود نمایی پاسخ میداد. یکی از شاگردان علامه طباطبایی میگوید: «من در درس خارج فقه و اصول امام خمینی روحی فداه شرکت میکردم و درس فلسفه را خدمت استاد علامه طباطبایی میخواندم و به این هر دو استاد ربانی بسیار علاقمند بودم و عشق میورزیدم. آن روزها من در مدرسه حجتیه قم ساکن بودم. در یکی از روزها از این دو استاد دعوت کردم که برای صرف ناهار به حجره تشریف بیاورند. دعوتم را پذیرفتند و به حجره تشریف فرما شدند. در ضمن من علاقه داشتم که دو استاد ربانی را در بحثهای فلسفی به مباحثه دو طرفه وادار کنم. اما در این راه موفق نشدم زیرا هر دو استاد بیهوی و هوس بودند و از مباحثههای جدلی میگریختند. در آن مجلس اگر امام خمینی(ره) را مخاطب قرار میدادم و چیزی میپرسیدم، جواب میدادند و علامه طباطبایی سکوت میکردند و خوب گوش میدادند، اگر از علامه طباطبایی سؤال میکردم، جواب میدادند و امام خمینی(ره) سکوت میکردند و خوب گوش میدادند».
رفتار با شاگردان
مرحوم علامه طباطبایی در رابطه با شاگردان بسیار مهربان بود و با آنان انس و الفت میگرفت و از احوال آنها که به شهرستانها منتقل شده بودند، جویا میشد. در برخورد با شاگرد، سبک و شیوه خاصی داشتند و اصلاً تحکم فکر و تحمیل نظر در کار نبود، اگر مسئلهای مطرح میشد ایشان نظر خود را میگفتند و بعد میفرمودند «این چیزی است که به نظرمان رسیده است، شما خودتان فکر و بررسی کنید و ببینید تا چه اندازه مورد قبول است، و بدین ترتیب به شاگرد میدان تفکر میداد. در عین حال همواره سعی داشت به هر شاگردی و در هر مجمعی متناسب با درک و استعداد و کشش آنها مطلب القاء کند».
امر به معروف و نهی از منکر
یکی از اهل علم میگفت: «زمانی با مرحوم طباطبائی در درس آیتالله محمد حسین اصفهانی شرکت میکردیم. روزی یکی از شاگردان اشکال بیاساسی را مطرح کرد و همه خندیدند و من هم خنده ام گرفت. وقتی از کلاس بیرون آمدیم با آقای طباطبائی رو به رو شدم که چهره درهم کشیده بود. مرا که دید فرمود: «تو چرا خندیدی؟! اگر مطلبی را تو خوب و روان میفهمی باید خدا را شکر کنی نه اینکه به دیگران بخندی!» علامه طباطبائی خودشان رفیقی داشتند که از او خواسته بودند هرگاه عیبی از ایشان دید، به ایشان تذکر دهد تا خود را اصلاح کنند».
صدقه دادن
یکی از ارادتمندان مرحوم علامه میگوید: «روزی آقای طباطبائی را در مشهد دیدم که از کوچهای عبور میکرد و به فقیری که روی زمین نشسته بود، برخورد. پولی از جیب درآورده و در کف دست خود گذاشت و پیش آن نیازمند نشست و گفت: «بردار!» آن فقیر پول را برداشت. پس از آن، علامه دست خود را بوسید و برخاست و رفت. بنده به ایشان عرض کردم: «این کار شما ـ که فرمودید «پول را بردار» و دست خود را بوسیدید ـ چه دلیلی داشت؟» فرمود: «در روایت است که صدقه پیش از آن که در دست فقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار میگیرد. همچنین خدا میفرماید: «یدالله فوق ایدیهم: دست خداوند بالای دست آنان است». پس رسم ادب این است که دست انسان زیر دست خدا قرار گیرد؛ من به فقیر گفتم پول رابردار تا دست خدا ـ که میان دست من و او قرار میگیرد ـ بالاتر از دست من باشد، و هنگامی که در صدقه دادن، ابتدا پول در دست خدا قرار بگیرد، بنابراین دست صدقهدهنده دست خداوند را زیارت کرده است و من، این دست زائر را برای تبرک بوسیدم».
حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «پدرم (امام باقر علیه السلام) هرگاه چیزی صدقه میداد، آن را در کف ]دست[ سائل مینهاد و پس از آن، آن صدقه را از وی پس میگرفت و میبوسید و میبوییدش و باز آن را به سائل باز میگرداند».
پرداخت وام به نیازمندان
فرزند ایشان نقل میکند: «پدرم از درآمد زمین زراعی که داشت به روستائیانی که نیازمند بودند وام میداد و رسید میگرفت و چنانچه کسی بعد از دو فصل برداشت محصول قادر به پرداخت بدهی خود نبود، آن را بخشیده و قبض را به خودش پس میداد و از طلب خود صرف نظر میکرد. یکبار چند قبض دست پدرم بود که از این واسطهها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبضها را از جیب خود درآورد، مدتی به آنها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت، در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت، من با تعجب پرسیدم: پدر چرا اینکار را کردید؟ نگاهی عمیق به من کرد و گفت: «پسرم اگر داشتند، میآوردند و میدادند، خدا را خوش نمیآید که، من بدانم آنها دستشان خالی است و مع هذا آنها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم».
روحیه نیاز سنجی
حجت الاسلام استادی میگوید: «مرحوم علامه همیشه در طول زندگی علمی اش دقت داشتند که به نیازها پاسخ دهند. اینکه مرحوم شهید مطهری فرمود: هر کاری علمی که انجام داده ام، در پاسخ یک نیاز اجتماعی بوده است؛ میتوانم ادعا کنم که این روحیه و روش را از استادش علامه طباطبایی اخذ کرده است».
دفاع از وطن
حضور سربازان روسی در سال 1320، در آذربایجان، ناامنی را افزایش داده بود و مرحوم علامه نیز به ناچار یک قبضه تفنگ و یک قبضه سلاح کمری تهیه کردند و اغلب روزها فرزند خود، سید عبدالباقی را همراه خودشان به بیرون از روستا برده و آموزش تیراندازی و نشانه زنی میدادند. در سال 1321 ـ زمانی که علامه در روستای محل تولد خود ساکن شده بود ـ یک شب چند نفر از روستائیان آمدند و گفتند: «سربازان روسی به روستا حمله کرده اند». مرحوم علامه فوراً تفنگ را برداشته، در پشت بام سنگر گرفتند و مشغول تیراندازی شدند. این کار باعث شد سربازان روسی ـ که اغلب بیسلاح هم بودند! ـ برگشته و رفتند.
پیرامون حکومت اسلامی
آیتالله طباطبائی همان اندازه که زمان شاه از آنچه در جامعه میگذشت ناخشنود بودند، پساز انقلاب راضی و خشنود بودند. از شاه و رژیمش منزجر بودند. یک بار به ایشان گفته شد: «شاه تصمیم گرفته به شما دکترای فلسفه بدهد» ایشان بسیار غمگین و ناراحت شدند و اعلام کردند که به هیچ وجه چنین چیزی را نخواهند پذیرفت. افراد بسیاری ـ از جمله رئیس وقت دانشکده الهیات ـ نزد ایشان آمده و اصرار کردند که «مدرک را قبول کنید و گرنه شاه خشمگین میشود...» اما علامه فرمودند: «از شاه ترسی ندارم. حاضر به پذیرفتن آن مدرک نیستم».
زمانی آمریکا از دولت ایران خواست که استاد طباطبائی را برای تدریس فلسفه به آن کشور راهی کند، شاه در این راه به آیتالله بروجردی متوسل شد و مرحوم بروجردی درخواست شاه را به استاد رساند، اما علامه نپذیرفتند. علامه طباطبائی از سالهای 1341 تا 1342 ش، در نشستهایی که از سوی مراجع، علما و فضلای قم برگزار میشد، حضور مییافتند و با بیان و قلم خود، بیزاری خود را از دستگاه طاغوت اعلام میکردند. امضای ایشان در ذیل اعلامیهای که امام خمینی(ره) آن سالها بر ضد رژیم طاغوت به دست مبارک خود نوشته بودند، همراه امضای نه نفر دیگر از مراجع و علما میدرخشید. آیتالله طباطبائی در تفسیر المیزان، ذیل آیه دویست از سوره «آل عمران»، صفحاتی را به شیوه حکومت اسلامی و عناصر سازنده آن اختصاص دادند و آن را در ده بخش تنظیم کردند؛ در حالی که تا آن روز، در هیچ کتابی با آن اتقان و روشنی، چنین مطالبی درباره حکومت اسلامی دیده نمیشد.حتی به این هم بسنده نکردند و جداگانه رسالهای فارسی درباره حکومت اسلامی و ابعاد گوناگون آن نگاشتند و به چاپ سپردند. علامه در اواخر عمرش فرمود: «راهی را که ما عمری با سختیها و ریاضتها رفتیم، این جوانها و شهیدان انقلاب اسلامی، در یک شب سپری کردند!»
منبع:پایگاه اطلاع رسانی صالحین