دغدغههایی از جنس نسل سوم
رفتن در میدان مین کجا و قدم زدن روی فرش قرمز جشنوارهها کجا؟
پوریا بهرادکیان
بیست و هشتمین سالگرد جنگ تحمیلی درحالی فرا میرسد که در عرصه فرهنگی و هنری ما نتوانسته ایم آن طور که شایسته جایگاه شهدا، جانبازان و ایثارگران است، اقدامات قابل توجهی انجام دهیم. به همین دلیل هم هفته دفاع مقدس نیز بیش از آن که تبلوری از حفظ ارزشها و آرمانهای شهدای سرزمینمان باشد، به عکس گرفتن مسئولین در آسایشگاههای جانبازان و ایثارگران، تقلیل یافته و گاهی هم در این هفته رسانه ملی زحمت میکشد و چند فیلم دفاع مقدسی را برای بار هزارم پخش میکند که این از همان انفعالی در حوزه فرهنگ نشات میگیرد که به آن خواهم پرداخت.
وقتی که «فرهنگ» برای عدهای از کارمندان و هنرمندان آن به مدلهای عجیب و غریب لباس محدود شده است، دیگر سخن به میان آوردن از حفظ ارزشهای دفاع مقدس، لوس کردن اصل موضوع است.آری گام گذاشتن روی میدان مین در جهت حفظ ناموس و سرزمین و ارزشهایی که پدران و مادران ما برایش انقلاب کردند کجا و قدم زدن روی فرشهای قرمز فستیوالها و جشنهای هنری داخلی و خارجی کجا؟
کم کم باید پذیرفت، دیگر روایت فتحی با صدای جاودانه آوینیِ شهید ساخته نمیشود که ذهنها را به خاکریزهایی پرتاب کند که هر لحظهاش جان کندن و ایثارگری بود تا ما امروز زیر سقف آسمان ایران عزیز به راحتی نفس بکشیم. افسوس که عدهای از ما، انسانهای فراموشکاری هستیم که فرهنگمان را در بشقابهای فلزی نوک پشت بام رها کردهایم تا در هجمه هزاران شبکه ماهوارهای به هر سو که میخواهد تغییر جهت یابد و فردایمان را حسرتی پر کند که چرا دیگر آن احترامها، ارزشگذاریها و حتی رشادتها، جای خود را به انفعال، بیاخلاقی و بدفرهنگی داده است؟
قلمم را صریح روی کاغذ میآورم تا از مصایب و مشکلات انسانهایی نوشته باشم که حماسه را از کتابهای قصه و افسانههای دور، به میادین دفاع حق علیه باطل آوردند و با آزادسازی خرمشهر و شکست حصر آبادان معجزه را دوباره تعبیر کردند؛ امروز بحق نیست، شاهد آن باشیم که بسیاری از جانبازان و ایثارگران، با مشکلات جدی مواجه باشند و از عوارض ناشی از دوران جنگ تحمیلی رنج ببرند و از آن بدتر اینکه، برخی از ایثارگران ما حتی در تامین معاش خود نیز دچار مشکلات فراوانی هستند و این در حالی است که بعضی مسئولین به بهانههای مختلف، خود را مستحق دریافت حقوقهای چند صد میلیونی میدانند و فرزندانشان تریبون مجلس شورای اسلامی را برای دفاع از پدر هدر میدهند، غافل از اینکه در کوچه پس کوچههای شهرهای مختلف، مردانی تکهای از وجودشان را جا گذاشتهاند و بیتوقع و ناشناخته زندگی میگذرانند.
در سالهایی که از پایان جنگ تحمیلی سپری شده، در میان اهالی حفظ و حراست از ارزشهای دفاع مقدس با سه گروه مواجه بودهایم؛ گروهی که از بازماندگان سالهای حماسه و جهاد به شمار میروند و پس از پایان جنگ، به عرصه فرهنگ ورود پیدا کرده و در جبهه فرهنگی کشور، در جهت حفظ ارزشهای دفاع مقدس، به نوشتن داستان، جمع آوری خاطرات شهدا و ساختن فیلم و تئاتر میپردازند که البته در حوزه فیلمسازی به دلیل عدم تخصص و بودجه کافی، خاصه در 15 سال اخیر،شاهد تعداد بسیار کمی از آثار بودهایم. ایکاش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنار دادن پروانه نمایش به آثاری مانند: «پنجاه کیلو آلبالو» و «من سالوادر نیستم» ترک عادت کند و درجهت حمایت از تولید آثار نمایشی حوزه دفاع مقدس نیز اقدامات موثرتری را صورت دهد. گروه دوم را نیز، آنهایی تشکیل میدهند که اتفاقا سبقه درخشانی در تولید آثار حوزه دفاع مقدس داشتهاند و به یکباره تغییر رویه داده و هنر و دغدغههای خود را در اختیار سیاستبازیهای جناحی قرار دادهاند و در مسیر رودخانه شنا میکنند که مصداق بارز مثل قدیمی «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» هستند. اما گروه آخر را نسل سوم و چهارمی تشکیل دادهاند که خود را انقلابی میدانند، اما با تفاسیر غیرواقعی و تحریف شده، گاهی دشمن شادکن میشوند! گاهی با نوشتهها و تیترهای توهین آمیز خود آب به آسیاب دشمن میریزند و گاهی هم روایتی جومونگی از دفاع مقدس ارایه میدهند که شباهتی به شبهای معنوی پیش از عملیاتهای آن دوران نداشته و صرفا روایتی غیرمتعارف و البته غیرقابل باور از مفهوم دفاع مقدس ارایه میدهد. ادامه این نوع نگاه نیز میتواند به همان اندازه خطرناک باشد که نادیده انگاشتن این ارزشها و به همین دلیل، نیازی جدی به بازتعریف مفاهیمی مانند دفاع مقدس احساس میشود که جز با تولید آثار فاخر و فرهنگسازی درست در این حوزه محقق نخواهد شد.
در پایان باید یادآور شد که آگاهی رسانی غیراحساسی و روایت واقعی از حوادث جنگ تحمیلی، میتواند نسلهای جوانی که فضای آن دوران را درک نکردهاند را از برداشتهای ناصواب مصون نگاه دارد و به ترویج ارزشهای دفاع مقدس نه تنها در یک هفته خاص بلکه به عنوان یک عرف فرهنگی بپردازد.