به بهانه آغاز فصل جوایز سینمایی در غرب
از مرگ بر آمریکا، تا زنده باد اسکار!
باز هم موعد برگزاری جوایز سینمایی غربی فرا رسید و باز هم همه توجه سینمای ایران به این آئینها جلب شد. هر سال و با شروع سال نوی میلادی، برنامههایی چون گلدن گلوب، بافتا، اسکار و ... تبدیل به اصلیترین دغدغه فرهنگی همه اهالی سینمای ما میشود. حتی برخی از روزنامههای سیاسی ما اخبار مربوط به این برنامهها را تبدیل به تیتر صفحه اول خود میکنند. اما به راستی، آیا این همه شیفتگی نسبت به چند جشن سینمایی که در آن سوی جهان برگزار میشود، نزد برخی از اهالی فرهنگ و سیاست در ایران طبیعی است؟ نسبت ما با اسکار و گلدن گلوب چیست؟ توجه بیش از حد و اصالت بخشیدن به نتایج این آئینهای غربی چه تأثیراتی بر سینما و فرهنگ ما دارد؟ پاسخ به این پرسشها را از سه هنرمند سینمای کشورمان پرسیدیم.
خودباختگی در مقابل ارتش فرهنگی آمریکا
سیدناصر هاشمزاده (فیلمنامه نویس و مدرس دانشگاه):
وضعیت سینمای ما شبیه به وضعیت فوتبال ماست. ما نمیگوییم که فوتبال تعطیل شود، اما حرف ما این است که اخلاق ورزشی و روابط اقتصادی پشت صحنه فوتبال باید ایرانی-اسلامی شود. درباره سینما هم همین نظر را داریم. وقتی قبلهگاه سینمای ما هالیوود است، گرفتن جایزه اسکار هم منتهای آمال آن میشود. حتی برخی از بچه مسلمانهای سینمای ما هم دنبال این هستند که یک جوری به هالیوود نزدیک شوند و از آن جایزه بگیرند! چون هیچگاه سعی نکردیم که در عرصه فرهنگ، روی پای خودمان بایستیم. مدیران فرهنگی ما هم بیشتر سعی کردهاند تا در این زمینه مماشات کنند و به همین قانع شدند که «اگر اوضاع علیه ما نباشد، خوب است»! یعنی به ساحت فرهنگ، سیاسی نگاه میکنند، نه ساختاری. این نگاه ، موجب شده که احساس حقارت بر فرهنگ ما غلبه پیدا کند.
گرایش ما به اسکار و جوایز و جشنوارههای غربی، دقیقا تابع نوعی از سیاستورزی است. در سیاست، برخی از سیاستمدارهای ما دنبال این هستند که کدخدا را راضی کنند. هر چند که آن پیر گفت که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، اما امروز برخی از سیاستمدارهای ما میگویند که همه غلط ها را کدخدا میکند! اسکار هم نمودار ارتش فرهنگی آمریکا به نام هالیوود است که خودش را به عالم تحمیل کرده است. عجیب است که ما هم میخواهیم در ارتش آنها شرکت کنیم و عجیبتر اینکه آن ارتش برای ما معیار تعیین میکند! سران آن ارتش میگویند بهترین فیلمهایتان را بفرستید و از من بخواهید تا به شما جایزه بدهم. جایزه اسکار خارجی به همین مسخرگی است! جوی را ایجاد کردهاند که در آن همه فرهنگهای بومی و ملی کشورهای مختلف، به نفع موجودی به نام هالیوود، تحقیر شوند. در چنین شرایطی ما هم که دم از اسلام و انقلاب اسلامی میزنیم، وارد بازی آنها میشویم و برای این هم قاعده و قانون ساختهایم. هر سال یک بار شورایی تشکیل میدهیم برای اینکه یک فیلم انتخاب کنیم و بفرستیم اسکار بلکه جایزه بگیریم. همه دولتها هم این بازی را پذیرفتهاند. قرار گرفتن روشنفکران وابسته به غرب در این بازی طبیعی است؛ اسکار برای آنها یک امامزاده است. اما روشنفکران مستقل و دیندار چرا چنین لهله میزنند؟ درست به این میماند که ارتش آمریکا هم جایزهای بگذارد و به بهترین تجاوزگری جایزه بدهد و ما هم برای کسب افتخار، در این جایزه شرکت کنیم. هالیوود هم هنر تجاوز به فرهنگها و ایجاد فضای مناسب برای حملههای نظامی است. چرا ما به این فضاسازی باج میدهیم؟
از مرگ بر آمریکا
تا زنده باد اسکار
جهانگیر الماسی (بازیگر):
برای صحبت درباره اسکار ما ناچار به عبور از مسیر یک بحث سیاسی هستیم. سال 1357 در ایران انقلابی به زعامت امام خمینی(ره) صورت گرفت که مهمترین شعار آن به خصوص بعد از فتح لانه جاسوسی «مرگ بر آمریکا» بوده است. این شعار ، در طول سالهای بعد از انقلاب و به ویژه پس از رحلت حضرت امام، شکلهای مختلفی به خود گرفته است. امروز نزد ما معنی مرگ بر آمریکا نفرین یک کشور و مردم آن نیست، بلکه مراد ما مرگ بر نظامی است که بر پایه استعمار و استثمار انسانها بنا شده است. حالا ما باید نسبت انقلاب خودمان را با آن نظام و این شعار، بازتعریف کنیم. مسئولیت هنرمندان در این زمینه سنگینتر است. هنرمندان واقعی در طول تاریخ، پیشگامان صفی از مردم بودند که همیشه علیه جور و ظلم و ستم و پلیدی حرکت میکردند. خیلی تلاش شد که بگویند سینما و هنر فارغ از این مسئولیت هستند تا هنر را بیتفاوت بار بیاورند.
اسکار، از یک سو نتیجه یک سال فعالیت سینماگران آمریکا برای سرمایهداری آمریکایی امروزی است. از این منظر به ما هیچ ربطی ندارد. آنچه به ما ارتباط پیدا میکند تأثیر اسکار در کنترل بازار سینما در کل جهان است. بدیهی است که تولیدکنندگان محصولات آمریکایی در بازار سینمای جهان دنبال این هستند که محصول خودشان را بفروشند. این اتفاق عجیبی نیست؛ آمریکاییها برای منافع خودشان عمل میکنند. این ما هستیم که به علت عدم آگاهی نسبت به مناسبات رسانهای جهان و عدم شناخت دقیق هنر و وسائل ارتباط جمعی و صنعت سینما گاهی در کنار بیگانگان و در مسیر تأمین منافع آنها قرار میگیریم.
جای سؤال است که چرا مدیریت عالی فرهنگی کشورمان نسبت به این قضیه تا این حد بیتفاوت است؟ چرا از یک طرف صبح تا شب «مرگ بر آمریکا» میگویند و از طرف دیگر برای اسکار تبلیغ میکنند؟ اگر آمریکا بد است، چرا با اسکار، برای آمریکا ارزشسازی میکنند؟ این رفتار ناشناخته و به دور از آگاهی، تناقضهای عجیبی در ذهن جوانان ما ایجاد کرده است. هنرمند جوان ایرانی که باید در پی خدمت به مردم و آگاهی بخشیدن به مردم خودش باشد، با این رفتارهای تناقضآمیز مدیریت فرهنگی، به موجودی تبدیل شده که همه فکر و ذکرش این است که بدود برود توی اسکار و روی فرش قرمز آن راه برود و در آنجا برایش سوت بزنند!
مسیر سینمای ایران برای جهانی شدن
سـهـیل سـلیـمی (کارگردان فیلم فرشتگان قصاب):
فیلم «فرشتگان قصاب» هیچگاه نه روی پرده سینماهای کشورمان رفت و نه نمایش گستردهای در خارج از کشور داشت. اما نمایش محدود این فیلم در کانادا توانست توجه و رضایت ساکنان بومی قاره آمریکا، یعنی سرخپوستها را جلب کند. چون آنچه در فیلم مطرح میشود؛ ظلم نظامیان متجاوز آمریکایی و صهیونیستی به مردم یک کشور دیگر، برای آنها ملموس و واقعی بود. این نشان میدهد که سینمای ما برای درخشیدن در جهان، میتواند راهی به جز مراسم اسکار و جشنوارههای غربی را نیز در پیش بگیرد. اما رسیدن به چنین راهی نیز ملزومات و لوازم خاص خود را میطلبد. سینمای ایران برای یافتن مخاطب جهانی باید چند مولفه را در نظر بگیرد. نخست اینکه؛ تولیدات ما باید برای دنیا قابل فهم باشد. سینمای ما، امروز ایدهها و حرفهای مهمی برای دنیا دارد. اما نحوه بیان ما نیز باید بینالمللی باشد. به عبارتی بهتر، باید زبان برقراری ارتباط با مخاطب جهانی را بیابیم. یکی از راههای رسیدن به زبان جهانی این است که در پی نوعی از سینما باشیم که خیلی انحصاری است و به لحاظ فرمی و ساختاری، فقط در اینجا میتوان آن را تولید کرد. یعنی باید یک پدیده خاص خودمان در حوزه سینما ایجاد کنیم. اگر به فرم منحصر به فردی برسیم، خیلی زود میتوانیم به اهاف خودمان در جهان برسیم.
در مرحله اول باید محلهای ارئه فیلم در سراسر دنیا را شناسایی کنیم. یعنی باید ببینیم که چه مناطقی در سطح جهان، پذیرای آثار سینمای ایران هستند. جشنوارههای همسو، یکی از این روشهاست. جشنوارههایی که ممکن است به لحاظ ایدئولوژیک و جهانبینی، خیلی هم با ما یکسان نباشند، اما از نوعی آزاداندیشی و مردانگی برخوردارند و به حرف حق گوش میدهند.
پیدا کردن افرادی که خودشان در کشورهایشان فضای ارائه محصولات فرهنگی را دارند هم یک راه دیگر است. مدیریت فرهنگی ما برای یافتن مخاطب جهانی، باید به جستوجوی چنین افرادی بپردازد.
مسئله دوبله فیلم هم میتواند تأثیرگذار باشد. به طور مثال اگر یک فیلم ایرانی به زبان چینی دوبله شود، حدود یک و نیم میلیارد نفر مخاطب بالقوه برای آن فیلم فراهم میشود.
واقعیت این است که در سطح جهان، به قدری تشنگی برای محصولات ایرانی وجود دارد که در صورت ارائه مخاطب زیادی خواهد داشت.