kayhan.ir

کد خبر: ۶۲۹۶۸
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
نقد نظریه انگیزشی مدیریت دوران معاصر

اساسی‌ترین وظیفه مدیر در جامعه اسلامی

اشاره: در بخش نخست این نوشتار از مرحوم علامه محمدتقی جعفری که در تاریخ یکشنبه 94/8/24 به چاپ رسیده است، به شرایط و ریشه‌های مدیریت اسلامی پرداخته شد. اینک اساسی‌ترین وظیفه مدیر در جامعه اسلامی و منشأ و فلسفه آن و انگیزه‌های مدیریت تحلیل و بررسی می‌شود.

  علامه محمد تقی جعفری   ــــــــــــــــــــــ    بخش دوم و پایانی

  با نظر به دریافت‌های ناب وجدان، عقل سلیم و منابع معتبر اسلامی، نوع انسانی دارای حیثیت و کرامت ذاتی است که استعداد و ارزش او را اثبات می‌کند. یعنی: انسان در میان حیوانات، نوعی است که از طرف خالقی متعالی مورد تکریم و تشریف قرار گرفته است. این کرامت و شرف در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است که اگر همه ادیان الهی و مکتب‌هایی را که درباره انسان شناخت واقعی دارند، مورد مطالعه قرار بدهیم، آنها را در این مسئله متفق‌القول خواهیم یافت. انسان می‌تواند این کرامت استعدادی و بالقوه را به وسیله تکاپو در راه کسب کرامتی اختیاری، به شرف و کرامت مطلوب - که همان کمال اختیاری است - تصعید نماید. آیه‌ای از آیات در قرآن مجید که کرامت ذاتی را برای نوع انسانی اثبات می‌نماید، این‌گونه است:
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‏ کَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً (اسراء ـ 70)
ما قطعا فرزندان آدم را اکرام نموده و آنان را در خشکی و دریا ]برای کار و کوشش[ قرار دادیم و از مواد پاکیزه به آنان روزی کردیم و آنان را بر عده فراوانی از آن چه خلق کردیم،‌ برتری بخشیدیم.
این وظیفه که به حق می‌توان آن را اساسی‌ترین وظیفه مدیریت از دیدگاه اسلام معرفی نمود، عبارت است از احساس و پذیرش این حقیقت که انسان‌هایی که در یک مجموعه مورد مدیریت قرار گرفته‌اند، دارای دو بُعد مادی و معنوی هستند و اهتمام مدیریت به بُعد معنوی آنان، نه تنها نباید کمتر از اهمیت بعد مادی آنان باشد، بلکه با توجه به هدف اعلای حیات همه انسان‌ها که قرار گرفتن در جاذبیت شعاع فروغ الهی است، اصولاً بعد معنوی انسان‌ها باید با اهمیتی بیشتر مورد اهتمام مدیریت قرار بگیرد.
منشأ و فلسفه این وظیفه عبارت است از: آن جا که انسان برای اداره شدن مطرح است، چنان نیست که تنها بعد مادی او باید زیر نظر بوده، و مورد توجه و توجیه قرار بگیرد، زیرا همه مردم در انگیزشِ هدفِ اعلای حیات که انجذاب به کمال الهی است، با هم مساوی بوده، هیچ‌کس ترجیحی بر دیگری ندارد. یعنی: هیچ تفاوتی از برخورداری از «حیات معقول» میان یک مدیر و یک عضو از میلیون‌ها عضوی که مورد مدیریت قرار بگیرد، وجود ندارد، زیرا چنان نیست که مدیر یک مجموعه از حیات قابل تفسیر و توجیه و سعادت مطلوب از «حیات معقول» بهره‌مند باشد، ولی یک عضو عادی تا حدّ یک «گوریل باهوش» - که امثال تیلور درباره کارگران تعبیر نموده‌اند - تنزل نماید! آیا این بزرگ‌ترین ظلم و تعدّی بر شرف و حیثیت انسانی نیست؟ آیا ستم و اهانتی بالاتر از این اهانت و ظلم برای انسان قابل تصور می‌باشد؟! این انگیزش (تساوی همه اعضای مورد مدیریت و خود مدیر در یک زندگي با شرافت و با کرامت که بدون مراعات ابعاد روحی و معنوی اعضاء امکان‌پذیر نمی‌باشد)، یکی از بااهمیت‌ترین عوامل تفکیک میان انگیزش‌های مدیریت در اسلام و دیگر جوامع بشری است که از اهمیت فراوانی برخوردار است.
با نظر به مجموع ملاحظات درباره مدیریت‌های اجتماعي امروز، روشن می‌شود که هر جا در مدیریت انسان‌ها وظیفه مراعات بُعد معنوي آنان لازم نشده است، در آنجا «اشخاص» همواره به «چیزها»، مبدل گشته است. وقیح‌تر از این توهین و تحقیر این است که همین حرکت قهقرایی را تمدن، و عاملان آن را «قهرمانان سازنده تمدن و تکاملی» نامیده‌اند!
 اگر مدیران آن مجموعه، خود نیز از به کاربردن «چیزها» درباره «اشخاص» احساس شرمندگی کرده‌اند، از به کار بردن «گوریل باهوش» - همانگونه که از تیلور نقل کردیم - امتناعی نورزیده‌اند. ‌ای کاش، اصطلاح «چیزها» را به کار ببرند، زیرا از منطقه ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها بیرون است.
 مدیریت، تنها با مراعات این وظیفه حیاتی است که می‌تواند ننگ کثیف ماکیاولیسم را از چهره خود پاک کند. آری، تنها مراعات همین وظیفه است که مدیریت را از انگیزشِ استثمارِ ظالمانه و سلطه‌گرایانه نجات خواهد داد، زیرا تنها اعتقاد به اصالت ارزش جان‌های مردم و رفتار مطابق این اعتقاد است که می‌تواند آنان را از قربانی شدن انسان‌ها به عنوان وسایل در راه به دست آوردن عوامل اشباع هوی و هوس‌ها و خودکامگی‌های قدرت‌پرستان که هدف مطلق برای حیات «لِوِیاتان»های توماس هابز است، نجات بدهد. در درس‌های مدیریت از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) که در فرمان مبارک آن بزرگوار به مالک اشتر می‌بینیم، این دستور حیات‌بخش را در اداره انسان‌ها با کمال قاطعیت و جدیت باید پیروی کرد:
مالکا! رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را به قلبت بفهمان، ]به گونه‌ای که آن را دریافت کند نه اینکه در حد یک تصور ذهنی بماند[. و برای آنان درنده‌ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت بشماری، زیرا مردم بر دو صنفند: یا برادر دینی تو هستند، یا نظیر تو در خلقت (همنوع تو می‌باشند).(نهج‌البلاغه - نامه 53)
در اینکه اشعار و قابل دریافت ساختن از مختصات دریافت حضوری است، تردیدی نیست، یعنی: احساس و دریافت رحمت، محبت و لطفا بر رعیت برای مدیر جامعه، باید مانند احساس و دریافت ضرورت دفاع از خویشتن باشد که انسان علم حضوری (وجدان یا کنسیانس) به آن دارد. امیرالمؤمنین(ع) در داستان حمله به شهر انبار از طرف معاویه چنین فرموده است:
به من خبر رسیده است مردانی از آن سپاهیان، بر زن مسلمان و نیز زن غیرمسلمان که معاهده زندگی در جوامع اسلامی، او را تامین نموده است، هجوم برده، خلخال از پا و دستبند از دست آنان درآورده‌اند و گردن‌بندها و گوشواره‌های آنان را به یغما برده‌اند. آن بینوایان، در برابر آن غارتگران جز گفتن: «انا لله و انا الیه راجعون» و سوگند دادن آنان به رحم یا طلب رحم و دلسوزی، چاره‌ای نداشته‌اند.
 آن‌گاه سپاهیان خون‌خوار با دست پر و کامیاب برگشته‌اند؛ نه زخمی بر یکی از آنان وارد شده، نه خونی از آنان ریخته است. اگر پس از چنین حادثه‌ای ]دلخراش[، مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد، مورد ملامت نخواهد بود، بلکه مرگ برای انسان مسلمان به خاطر تأثر از این حادثه، در نظر من امری است شایسته و با مورد.(همان- خطبه 27)
قطعا شایستگی مُردن برای شخصی که چنان حادثه جانکاهی را شنیده است، ناشی از احساس عضویت حقيقي آن شخص در جامعه‌ای است که بینوایان و مستضعفان، اجزایی از آن می‌باشند. برای به وجود آمدن چنین حالت باعظمتی در اعضای جامعه، یعنی: احساس وحدت و شرکت در شئون حیات آن اعضا، قطعاً باید خود مدیر از همان حالت در حد اعلا برخوردار باشد. علی(ع) در نامه‌ای که به کارگزار خود عثمان بن حنیف در بصره نوشته، این جمله را فرموده است:
آیا درباره خودم به این قناعت کنم که گفته شود: این امیرالمؤمنین(ع) است، ولی در ناگواری‌های روزگار با آنان شرکت نورزم، یا در سختی زندگی الگوی آنان نباشم؟(همان - نامه 47)
ملاک ضرورت و ارزش انگیزه‌ها
اصلی‌ترین انگیزش از دیدگاه اسلام و عقل سلیم و وجدان ناب که تجارب قرون و اعصار نیز آن را نشان می‌دهد، این است که از اصلی‌ترین نیازها ناشی می‌شود. بنابراین، هر اندازه نیاز به یک شی، اساسی‌تر و حیاتی‌تر باشد، انگیزش آن نیاز هم اساسی‌تر و حیاتی‌تر خواهد بود.
 نیازهای اساسی انسان که همه آنها در جریان فعالیت «صیانت ذات» بروز می‌کنند، در سه بُعد اساسی قابل طرح است:
1 ـ صیانت ذات در بعد روانیِ حیاتِ طبیعیِ محض، مانند نیاز به غذا، مسکن، بهداشت، تولید مثل و دفاع از هرگونه عامل اخلال به حيات.
2 ـ صیانت ذات در بعد روانی و شخصیتی. نیازهای اساسی در این بعد، عبارتند از: آرامش روانی، تنظیم ارتباط منطقی میان عوامل برون‌ذاتی و درون‌ذاتی، حفظ وحدت و هماهنگي عناصر تشکیل‌دهنده شخصیت و حفظ آن از اختلال‌هایی که می‌تواند سلامت شخصیت را تهدید نماید، مانند چند شخصیتی شدن یا متلاشی شدن آن و ...
 ۳ - صیانت ذات در بعد تکاملی شخصیت. انسان در این بعد دارای نیازهای بسیار بااهمیت است که مذهب‌های الهی، اخلاقیون، مکاتب حقوقی و مقررات سازنده و پیشروِ واقعی، آنها را مطرح کرده و شخصیت آدمی را به وسیله رفع آن نیازها در گذرگاه تکامل به ثمر می‌رساند.
یک اصل ضروری، در عین حال ساده و کاملاً روشن را هم در این مبحث مطرح می‌نماییم که در مسائل مدیریت، اهمیت زیربنایی دارد:
نوع انسانی در جریان فعالیت «صیانت ذات» در هر سه بعد یاد شده، به مدیریت صحیح احتیاج دارد و هر اندازه این بعد در موقعیت‌ها و مجموعه‌های پیچیده‌تر قرار می‌گیرد، مدیریت آنها دشوار‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. به عنوان مثال، اداره وضع مسکن مردم در یک روستا یا یک شهر کوچک، محدود‌تر و آسان‌تر از مدیریت مسکن در شهرهای بزرگ است. همچنین، تعلیم و تربیت در مناطق کم‌جمعیت که زندگی ساده‌ای دارند، قطعاً ساده‌تر از مناطقی است که دارای جمعیت‌های میلیونی هستند. از اینجاست که در تغییر موقعیت‌های مدیریت، با نظر به این اصل، باید استعداد و معلومات و تجربه‌های مدیر برای موقعیت‌های پیچیده و پیچیده‌تر در نظر گرفته شود که هم از انگیزه‌های اولی و ثانویِ اعضای مجموعه‌ای که مورد مدیریت قرار گرفته‌اند، اطلاع کامل داشته باشد، و هم از اراده‌ها و تصمیم‌هایی که با نظر به انگیزش خود مدیریت موجب تصدّی شغل مزبور شده است، به‌طور منطقی‌تر بهره‌برداری شود.
انواع انگیزش در فعالیت مدیر
به نظر می‌رسد، انواع انگیزه‌هایی که می‌توانند در فعالیت‌های مدیریت تأثیر داشته باشند، به قرار زیر است:
1 ـ انگیزه‌های برون‌ذاتی، مانند عوامل محیطی و اجتماعی که به نوبه خود دارای اقسام گوناگون‌اند، از آن جمله:
 الف- جبر قدرت‌های فوق. این قسم از مدیریت، در حقیقت دارای انگیزش طبیعی نیست، بلکه یگانه عامل فعالیت مدیر یا مقام مدیریت در این فرض، صیانتِ ذاتِ طبیعی خود در برابر عامل مخرب است. تردیدی نیست که هرکجا پای جبر در میان باشد، ارتباطی با منطقه ارزش‌ها پیدا نمی‌کند.
ب- در مرحله‌ای بهتر از مرحله مزبور - از نظر انگیزش - فعالیت با انگیزگی، عوامل ادامه حیات طبیعی است، مانند تهیه مسکن، غذا، پوشاک، بهداشت و امثال این امور ضروری. اگرچه ضرورت این نیازها در حدّی نیست که مانند نیاز به دفاع مستقیم از حیات، انگیزش را با عامل جبر خالص به وجود بیاورد، ولی چون تأمین وسایل حیات طبیعی از ضروریات محسوب می‌شود، می‌توان گفت: انگیزش مزبور از نظر علمی به عوامل شبه‌جبری مستند است.
۲- انگیزش‌های درون‌ذاتی. این نوع از انگیزش‌ها که ما آنها را «درون‌ذاتی» نامیده‌ایم، به اقسامی مختلف تقسیم می‌شود:
الف- احساس برتری خود نسبت به دیگران که خود به دو نوع تقسیم می‌شود:
* احساس مزبور مطابق واقع باشد، به این معنا: کسی که چنین تصوری درباره خود و دیگران دارد و خود را از نظر فعالیت‌های مغزی و قوای عضلانی بر دیگران برتر می‌داند، مطابق واقع می‌اندیشد و او با چنین احساسی به تصدّی مقام مدیریت تحریک می‌شود و اقدام می‌نماید.
 اگر چنین شخصی با تکیه به احساس وظیفه، فعالیت مزبور را به عهده بگیرد، در منطقه انگیزش ارزشی داخل می‌شود و اگر بدون احساس مزبور و تنها به انگیزگيِ برتريِ خود بر دیگران وارد میدان فعالیت شود، در این صورت کارهای او در منطقه ارزش‌ها قرار نمی‌گیرد، بلکه کارهای او مانند معلول‌هایی است که از علل طبیعی بروز نموده و ارتباطی به منطقه ارزش و ضد ارزش ندارند.
* احساس برتری بر دیگران در امر مدیریت، مطابق واقع نباشد. در این صورت، اگر این نادانی درباره واقعیت مقصر نباشد، اشکالی از نظر روانی و شخصیتی برای او وارد نیست. اگرچه در صورت ارتکاب خطا به خاطر مسئولیت درباره آن اشتباه و خطا باید مورد تحقیق قرار بگیرد.
ب- قسم دوم انگیزش‌های درون‌ذاتی، انگیزش ناشی از خودخواهی و خودنمایی است. این‌گونه انگیزش به‌طور قطع نه تنها داخل در منطقه ارزش‌ها نیست، بلکه با توجه به عوامل روانيِ پدیده وقیحِ خودخواهی، داخل در منطقه ضدارزش‌ها نیز می‌باشد.
۳- انگیزش مستند به منفعت‌گرایی؛ به نحوی که اگر پای سود به میان نیاید، مدیر یا مقام مدیریت حاضر به فعالیت نخواهد بود. این شماره و مسئله شماره دو، فراگیرترین انگیزش‌های مدیریت در جهان معاصر غرب محسوب می‌شود.
 ۴- علاقه ذاتی به مدیریت. از نظر روانی، اغلب کسانی که دارای مغز و روانی معتدل هستند، اشتیاق خاصی از خود به بعضی اشتغالات نشان می‌دهند، مانند خلبانی، امور صنعتی، کارهای علمی، نظامی‌گری، قضاوت و غیر آن. این اشتیاق به اندازه‌ای ریشه‌دار است که بعضی از بزرگ‌ترین صاحب‌نظران و از جمله جلال‌الدین محمد مولوی درباره آن چنین می‌گوید:
همچنان که سهل شد ما را حضر                   سهـل شـد هم قـوم دیـگر را سفر
آن چنـان که عاشقی بر سـروری                  عاشق است آن خواجه بر آهنـگری
هر کـسی را بهـر کاری ساخـتند               میــل آن را در دلــش انـداختنـد
(مثنوی معنوی، دفتر سوم)
حال، باید دید علت این اشتیاق‌های خاص چیست؟ این موضوع، مسئله‌ای است که نیاز به پاسخ دقیق و همه‌جانبه دارد که باید از روان‌شناسی و دیگر علوم انسانی بهره‌برداری نمود. البته احتمال می‌رود در این تحقیق نتوانیم به پاسخ نهایی برسیم، ولی تردیدی نیست که به مقتضای تحقیقات، مقداری روشنایی برای ما حاصل خواهد شد.
5ـ تخصص داشتن و سپری کردن تجربه‌های فراوان در مسائل مدیریت، خود یکی از مهم‌ترین عوامل اشتیاق به فعالیت‌های مدیریت است. علت این امر این است که تخصص و آشنایی‌های لازم درباره یک رشته معین از علوم، اغلب کشف از این حقیقت می‌کند که شخص، علاقه و اشتیاق محرّک به آن رشته داشته که او را تا درجه تخصص بالا برده است. تفاوت میان این شماره و مسئله شماره چهار در این است: در مسئله شماره چهار، علاقه و اشتیاق ذاتی موجب فعالیت و تخصص شده، و در مسئله شماره پنج، فعالیت و تخصص تدریجی موجب بروز میل و اشتیاق گردیده است.
6ـ احساس تکلیف ناشی از تعهدِ برین انسانی. این انگیزه و انگیزه بعدی (شماره هفت) قطعاً داخل در منطقه ارزش‌هاست. کسانی که با انگیزش چنین احساسی - که مستند به شرافت و کرامتِ ذاتیِ انسان است - به فعالیت می‌پردازند، از مجرای سوداگری‌ها بالاتر رفته و به وسیله عامل درونیِ کمال‌جویی، دست به کار می‌زنند.
این، همان انگیزش بسیار اصیل و پرارزش است که مانند بسیاری از عظمت‌ها و ضرورت‌های ذاتِ تکامليِ انسان‌ها، زیر پوشش مفهومی نارسا از اخلاق پنهان شده است. به این معنی که از آغاز شیوع این بیماری مهلک که: «اخلاق، تکامل و به‌طور کلی ارزش‌ها را از عرصه حیات علمی انسان‌ها دور کنید»، مغزهای ماشینیِ ماشین‌زده - به قول عامیان - از تکامل و اخلاق که شخصیت بدون آنها پوچ است، همان‌گونه می‌گریزند که جاندار از عامل هلاکت!!
اگر از یک انسان محقق و آگاه، این مسئله پرسیده شود که: «از اساسی‌ترین علل سقوط شخصیتی و بعد تکاملی ذات بشر سه علت را بشمارید»، قطعاً یکی از آن علل همین است که: از زمان بروز پرستش ناآگاهِ علم، نه علاقه منطقی به علم که ضروری‌ترین پایه ادامه حیات انسان‌هاست، پدیده والای اخلاق در امواج ظلمات جهل و خودخواهی‌های بشر، از دیدگاه‌های انسان‌ها ناپدید شد. یعنی: هنگامی که خواستید بگویید انسان‌ها باید در مقابل حق و حقیقت خاضع باشند، این پاسخ را دادند: این، یک مسئله اخلاقی است، آن را به عهده دستورات اخلاقی بگذارید؛ ما در علم صحبت می‌کنیم! وقتی خردمندان انسان‌شناس گفتند: قدرت‌ها را در اصلاح حال انسان‌ها به کار ببرید و نگذارید قدرت‌ها عامل هلاکت و بدبختی مردم باشد، بت‌پرستان علم‌پرست‌نما گفتند: خواهشمندیم این مسئله اخلاقی را هم بگذارید به خطوط بسیار زیبا در کتاب‌های مربوط به آثار خطاطان مطالعه کنیم و آنها را بیرون نیاورید؛ بگذارید ما کار علمیِ خودمان را انجام بدهیم! اگر بگویید: علم و معرفت را با آن قداستی که داشت، دوباره به عرصه تفکرات بشری وارد بسازید و حیات انسان‌ها را با ارزش حقیقی و ماهیت واقعي خود اداره کنید، باز حتماً چنین پاسخی خواهید شنید: ما قداست و امثال این مفاهیم را در مقابل آن مسائل و جریانات علمی که ما را به کشتار دسته جمعی انسان‌ها می‌رساند! و چه بسا روزی کره زمین را سرانجام مبدّل به خاکستر نموده و گرد آن را به فضای بی‌کران بپاشد، برای ما مطرح نکنید!
کوتاه سخن اینکه: انگیزش اخلاقي والا که بسیار بالاتر از پدیده‌های خوشایند سطحی و زودگذر است، همان است که اگر در جامعه‌ای به فعالیت بیفتد، قطعی است که آن جامعه می‌تواند از آزادی‌های واقعی، نه آزادی‌های تبلیغاتی و ادعایی، برخوردار شود و راه خود را به سوی تمدن انسانيِ حقیقی هموار کند، اگرچه آن جامعه از نظر پیشرفت مادی و اعتبارهای دیگر، در مراحل پایین قرار گرفته باشد.
 ۷- احساس تکلیف الهی. بدون تردید، این انگیزش باعظمت‌ترین و شریف‌ترین هدف و انگیزه‌ای است که درباره مدیریت می‌توان تصور نمود. در این انگیزه، دیگر نه از منفعت‌گرایی خبری است، نه از استناد به عوامل جبريِ محیط و اجتماع. آن نه آلوده به خودخواهی و خودنمایی است و نه اشباع علاقه ذاتی و مهارت تخصصی و غیرآن، عاملِ محرّکِ اوست. این، همان انگیزه‌ای است که پیامبران الهی، اوصیا و حکمای راستین را به تنظیم و توجیه حیات فردی و اجتماعيِ انسان‌های جوامع وادار نموده است. نخستین اثر این انگیزش آن است که: شخص مدیر یا مقام مدیریت، در هر رشته و در هر موقعیتی که باشد، همه اعضای مجموعه تحت مدیریت خود را مانند اعضا و قوای وجود خود می‌‌داند.