kayhan.ir

کد خبر: ۵۷۴۵۸
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۱

النصیحه للملوک(نگاه)

دنیای سیاست بی‌خبر از خدا، دنیای عجیبی است که در عین جذابیت بسیار فتان است و فریبنده. مرموز است و در آن می‌توان هر چیزی را توجیه کرد. می‌توان در جمع مریدان رسول‌الله بود و سر ارادتی هم به آستان ابوسفیان سپرد. در جنگ‌ها با پیامبر اسلام بود و در خفا با یهودیان یثرب رفاقت‌ها داشت. معتقد بود که یک بام می‌تواند دو هوا داشته باشد و هر کاری را توجیهی می‌تواند باشد حتی کارهای شیطان. که در جواب انسان نگون‌بخت جهنمی خواهد گفت؛ من فقط تو را دعوت کردم و تو اجابتم کردی.(1) می‌توان گفت؛ اتفاقات پس از رحلت پیامبر دعوای دنیوی است و من نه با علی هستم نه با دیگران. می‌توان سر سفره معاویه نشست و پشت سر علی نماز خواند و برای هر کدام شبه توجیهی تراشید. می‌توان تن به سپاه حسن‌بن علی داد و دل در گرو معاویه داشت. می‌توان وقتی حسین بن‌علی در کربلا و در زیر تیغ شمر پا به زمین می‌کشد، سر سجاده آرام نشست و گفت؛ مرا به دنیای‌ آنها کاری نیست، وقتی که می‌توانم دو رکعتی نافله بگزارم و می‌توان همین‌گونه کج‌ دار و مریز کل تاریخ را پیمود و شعر شاعر را تحریف معنوی کرد و مدعی شد که با دوستان مروت می‌کنیم و اثبات کرد که حتی با دشمنان حربی هم می‌توانیم مدارا کنیم. به هر قیمتی که شد شد.
شاید در آن زمان که نه رسانه‌ای بود و نه مردم مثل امروز در غل و بند نامرئی اخبار گرفتار آمده بودند، می‌شد حافظه تاریخی مردم را کوتاه نمود و مثلا سابقه ابوسفیان در شدت دشمنی با اسلام را فراموشاند و بی‌اصل و نسبی معاویه را از یاد مردمان برد یا آنان‌که در جنگ و از جنگ فرار می‌کردند را مجاهد نامید و آنان‌که قرآن فاسقشان نامید یا منافقشان خواند یا در قلبهاشان مرض دید را بر مسند نشاند و برایشان حدیث جعل کرد و تاریخ را به‌گونه‌ای جعل کرد که آب از آب تکان نخورد. و به مردم به مرور فهماند که اگر شتر دیدند ندیدند. ولی امروزه باهزار وسیله و ابزار ثبت و ضبط به سختی می‌توان بر حافظه تاریخی مردم خط کشید و فیلم و صوت را مثل آل‌سعود در ماجرای منا حذف کرد، اما می‌شود با تحریف معنوی و بازی با کلمات و حرف در حرف آوردن و گاهی فریاد زدن و گاهی خندیدن، دوغ و دوشاب را به هم آمیخت و حق و باطل را چنان نشان داد که حتی برداشت و نگرش مردم و ملاک و معیار بینش آنها را عوض نمود تا جای دوست، دشمن ببینند و جای دشمن دوست را. اوباما را مؤدب دانست و دوستان منتقد را در جهنم انداخت. صهیونیست را که کافر حربی است رها کرد و یقه شیعیان و سنیان بی‌دفاع را گرفت. و می‌شود دست چدنی را با روکش مخملین تزیین نمود و در دستان ظریف دوست گذاشت.
می‌شود بوی خون و عفونت را با ادکلن‌های نایس پنهان کرد، همان‌گونه که می‌شود عده‌ای را محو رنگ کراوات کرد و عده‌ای را مشغول بستن روبان. و همه اینها را می‌توان کرد تا جرات سؤال کردن را از مردم گرفت. می‌شود آن‌چنان آنها را محو بیرون کرد که از درون غافل شوند. می‌توان به آنها کتاب ادب سیاسی سپرد که خط به خط از بر کنند تا بیشتر مورد احترام واقع شوند ولی در کتاب «موج سوم دموکراسی»‌(2 )به ریش آنها خندید. می‌توان چون معاویه چنان در کاخ سبز بساط انداخت که فرستاده علی را به دام انداخت غافل از آنکه اگر کسی مرام علی در سیاست را بداند محال است که یک موی علی را به دو عالم بفروشد. چه کسی سیاستمدارتر از علی بود و شجاع‌تر از او بود در جنگ. هیچ کس. چه کسی در امر خدا از علی شدیدتر بود و در مهربانی با بندگان خدا از او پیشتر. هیچ‌کس. چه کسی راستگوتر از علی بود و عدالت پیشه‌تر از او. هیچ‌کس. و چه کسی نزدیک‌تر از او بود به پیغمبر و شبیه‌تر به خلق پیغمبر. هیچ‌کس. و علی هر چه می‌گفت و می‌کرد و می‌خواست برای خدا بود نه برای خود و خانواده خود. ولی با این وجود عده‌ای نادان او را با معاویه مقایسه کردند و معاویه را برتر دانستند چرا که معاویه دروغ می‌گفت و سیاست برای برخی یعنی دروغ ولی علی انقلابی بود و صریح و صحیح و فصیح سخن می‌گفت که خدا با او بود.
علی در سیاست شجاع و شفاف بود حتی با دشمن. در جنگ و کارزار هم هنر غافلگیر کردن دشمن را خوب بلد بود و غافلگیر هم نمی‌شد و دوستان را هم غافلگیر نمی‌کرد چرا که بر مدار خدا می‌چرخید. ما در تاریخ کم نخوانده‌ایم از کسانی که راه او پوییده‌اند و بر مدارش چرخیده‌اند. و در دوره معاصر هم کم ندیده‌ایم کسانی را که نجات را در صداقت می‌دیدند و هلاکت را در چیز دیگر. اگر به ندرت کار اشتباهی رخ می‌داد، سیاستش نمی‌نامیدند. با مردم صادق بودند و محرم و با دشمنان کتوم و نامحرم. مردم سخن آنان را از خود آنها و پیش از دیگران می‌شنیدند نه از دشمنان و آن هم پس از آنکه تشتی از بامی بیفتد. با مردم مهربان بودند و با دشمنان سختگیر. با منتقدان اهل مروت و صفا و برای دشمنان تهدیدگر، بی‌پروا. همان‌گونه که فرمود «آنانکه با پیامبر خدایند با کفار قهارند و با دوستان مهربان.»(3)
دولت یازدهم با روی کار آمدنش کلید حل همه مشکلات کشور از آب خوردن مردم تا ازدواج جوانان را در گرو حل پرونده هسته‌ای اعلام کرد و راه حل این پرونده را هم مذاکره مستقیم با کدخدا. گفته شد به گذرنامه‌های ایرانی عزت بازمی‌گردد، بخشی از اقتصاد، صد روزه و بقیه آن به مرور از رکود درمی‌آید، سایه جنگ از سر کشور برداشته می‌شود و کلی اتفاقات خوب پیش می‌آید و مردم تک تک وعده‌های دولت را مرور می‌کردند. صد روزه، دویست روزه، سیصد روزه و... روزی اعلام شد که از رکود بیرون آمدیم. روز دیگر گفتند که سازمان تحریم‌ها از هم پاشیده و ارابه‌اش نیز شکسته شد. روزی گفتند که قسط اول پول‌های بلوکه شده را گرفتیم. روز دیگر گفتند نه هنوز نگرفتیم و... و کلی از این حرف‌ها. روزی گفتند که کدخدا درخواست صحبت تلفنی با روحانی ده را داشته و این خواسته انجام شده است ولی اطرافیان کدخدا چیز دیگری گفتند.
مذاکرات هسته‌ای هم با حضور آمریکا پیش می‌رفت و اوباما که سال 87 از ایران به خاطر ستمکاری‌هایش عذرخواهی کرده بود اکنون چندین بار ایران را تهدید نظامی و مخصوصا تهدید به حمله اتمی کرده است. مقامات رنگارنگ و جورواجور آمریکایی نیز هر یک تهدیدی می‌کنند و این تهدیدات تا آنجا پیش رفته که آمانو و بان کی مون هم تهدید می‌کنند تا چه رسد به عربستان. علی‌رغم تمام تنش‌زدایی‌های یکطرفه، آمریکا فرستاده جدید ایران برای سازمان ملل را حدود یک سال پشت در نگه داشت و بالاخره او را نپذیرفت. رفت و آمد با کدخدا نیز از دشمنی و خوی سلطه‌گری‌اش نکاست و دولت تدبیر در برابر این دشمنی‌ها مدارا می‌کرد.
مردم همچنان ناظر بودند  تا ببینند دولت دیگر چه تدابیری در چنته دارد. مذاکرات هسته‌ای سرانجام به برجام رسید و عده‌ای دچار شادی زودهنگام شدند. گویی همه جنایت‌های آمریکا و خون هزاران هزار جوان ایرانی را فراموش کردند و نمی‌بینند و نمی‌دانند که این شیطان نه به قول وفادار است و نه به قرار.  پس از این شادی‌های خوش‌خیالان، و کنفرانس خبری یک نفره که در آن از فواید و خاصیت‌های برجام گفته شد، مقامات ارشد آمریکا در برابر انتقادات داخلی خود، گفتند «اگر توافق با ایران صورت نمی‌گرفت، سازمان تحریم‌ها خود به خود در حال از بین رفتن بود.» و این به این معنی است که گروهی برای «افسار پاره‌ای که در ازای اسب زین شده» دریافت کرده بودیم ذوق کرده بودند و در اصل غربی‌ها فرصت سوخته خود را زنده کرده بودند که وزرای خارجه‌شان مثل بسکتبالیست‌ها دستانشان را به هم می‌زدند. چرا که با وجود برجام هم تحریم‌ها برجا ماند و هم به آن افزوده شد و هم اینکه دستاورد هنگفتمان به مفت فروخته شد.
 وزرای دولت تدبیر یکی یکی آمدند و گفتند که توافق تاثیری در معیشت و اقتصاد مردم ندارد.
اخیرا هم 4 وزیر کابینه تدبیر نامه نوشتند که اگر دولت فکری به حال اقتصاد در رکود- همان که قبلا گفته شده بود از آن خارج شده‌ایم- نکند به بحران می‌رسیم. دولت مشغول رفع سوءتفاهم‌هایی است که تمامی ندارد. 464 حاجی ایرانی به شیوه‌ای که تنها از آل سعود و سفیانی‌ها برمی‌آید به شهادت می‌رسند و رئیس‌جمهور و وزیر خارجه در آرامش و صفا به سازمان ملل می‌روند و انگار نه انگار که تن بی‌جان آن همه ایرانی در مقابل آفتاب مکه می‌سوزد. وزیر خارجه کم سن و سال و نادان عربستان، به ایران بی‌ادبی می‌کند و پاسخی درخور نمی‌شنود. وزیر خارجه بحرین هم همین‌طور. عربستان، از آن پاسپورت‌های باعزت شده، به وزرای دولت تدبیر نمی‌دهد. وزیر خارجه ما با زانو زدن در مقابل مقام کویتی درخواست پادرمیانی می‌کند و در نهایت ویزایی برای وزیر استثناء و جوانمرد کابینه تدبیر می‌گیرد و جناب ظریف محبت‌کنان روبانی مشکی بر کت مبارکشان می‌تابانند تا بتوانند آمران و عاملان وحشی این جنایت را بترسانند غافل از اینکه دهان یاوه‌گو تنها مشت را می‌شناسد و کدخدای بی‌آبرو، برخورد سخت و خشن را.
با وجود این همه افتخارات پی در پی خبر دست دادن اتفاقی جناب ظریف با اوبامای سخیف در فضای جامعه منتشر می‌شود و دوباره سخنان دوپهلو و نقل افتخارات یکطرفه دولت و سخنان تکراری. غافل از اینکه نکات مهم در سیاست خارجی این است که در اسلام عزت انسان‌ها به دست خداست نه در دستان شیطان.
سیاست زانو زدن در برابر انسان‌های کوچک و برای یک مسئول جمهوری اسلامی مایه سرشکستگی و زجر است، اگر شیطان بزرگ خیری داشت به نوکرها و نوچه‌هایش می‌داد. آنچه را که غربی‌ها به عنوان ادب دیپلماتیک به خورد سیاسیون ما داده و آنها را سرگرم کرده‌اند برای خودشان یعنی کشک. وظیفه مسئول سیاست خارجی جمهوری اسلامی صدور انقلاب اسلامی همراه با عزت، حکمت و مصلحت است نه آن چیزی که غربی‌ها می‌گویند تنش‌زدایی. وقتی دیگران تنش‌زایی و تهدید می‌کنند چرا ما باید تنش‌زدایی کنیم؟ حضور در دستگاه سیاسی به صرف تحصیلات و تجربه نیست علم سیاست هنر سیاست می‌خواهد و دانستن سیاست بدون دانستن تاریخ و مذهب یعنی باری به هر جهت. چند کودتای 28 مرداد دیگر و چند جنگ تحمیلی و چند تحریم سنگین و چند حمله‌ طبس و چند حمله ناو وینسنس و... و چند هزار ایرانی دیگر باید قربانی شوند تا آنان که آمریکای پست و پلید را کدخدا می‌دانند بدانند که اشتباه می‌‌کنند؟ و آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و کار دست خداست نه کدخدا.
اگر به فرمان خدا که فرمود «یهود و نصارا از شما راضی نمی‌شوند مگر اینکه از آنها پیروی کنید»(4) گوش می‌دادیم عاقبت کار به اینجا نمی‌رسید. تلاش بیش از حد و تعجب‌آور دولت و وزارت خارجه برای ایجاد دوستی یکطرفه با چند دولت مستکبر و لب گور، حاصلی جز تحریم گاه و بی‌گاه از طرف آنان و اخراج کاردارمان از بحرین ندارد و غافل شدن از توان عظیم داخلی و از اقتصاد و فرهنگ و فرهنگ. شاید نیاز باشد که باز تعریفی از دوست و دشمن برای دوستان وزارت خارجه و دولت محترم صورت گیرد و بدانند با آنها که دست در دست و همقدم شده‌اند، دشمنند و باید آنها را دشمن دانست که فرمود: «شیطان برای شما دشمن آشکار است پس او را دشمن بگیرید»(5). پس دشمنی که شیطان و یا دشمن حربی شد و از حالت شخصی خارج گردید دیگر مدارا کردن با او نامعقول است. مثلا در جریان بازگرداندن پیکرهای پاک قربانیان منا اگر تهدید و نهیب آقایمان نبود معلوم نبود ژنرال کاربلد و دیپلمات دولت محترم تدبیر باید در برابر مقام کدام‌ یک از کشورهای کوچک و نادیدنی منطقه زانوی شفاعت می‌زد.
محمدهادی صحرایی

1-... ما کان لی علیکم من سلطان الا أن دعوتکم فاستجیتم لی... (سوره مبارکه ابراهیم آیه 22) و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید.
2-نوشته ساموئل هانتینگتون که در آن به مردم کشورهای طالب انقلاب و دموکراسی توصیه‌هایی خاص و خواندنی شده است.
3-محمد رسول‌الله و  الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم (سوره فتح آیه 29) محمد(ص) پیامبر خداست؛ و کسانی که با اویند، بر کافران، سختگیر و با همدیگر مهربانند.
4- ولن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم (سوره بقره آیه 120)
5- ان الشیطان لکم عدو فاتحذوه عدوا انما یدعوا حزبه لیکونوا من أصحاب السعیر (سوره فاطر آیه 6)