تأملی فرهنگی بر حذف «فجر»
از اسکار جهانی تا سیمرغ ذبح شده!
آرش فهیم
چالش تغییر نام بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، به منازعهای سیاسی میان دولتیها و منتقدان دولت تبدیل شده است و جنبه فرهنگی این اتفاق مغفول مانده است. این تغییر، از سه منظر فرهنگی قابل تأمل است.
یک- آنچه در این چالش فراموش شده است، «برندسازی جشنوارهها برای توسعه فرهنگی» است. اساسا در کشورهای با قدرت سلطه فرهنگی بالا، برخلاف کشور ما، جشنوارههای فرهنگی و هنری، فقط محلی برای عرضه محصولات جدید نیستند، بلکه جشنوارهها و جوایز سالانه، کارزاری برای بازتولید نگرههای فرهنگی باب میل قدرت، در داخل و خارج کشور هستند. بطور طبیعی، برای جشنوارههایی با چنین کارکردی، نام و عنوان، حائز اهمیت است. در واقع، اسامی جشنوارهها و جوایز، برندهایی برای اعلام هویت و نفوذ فرهنگی یک کشور در سطح جهان محسوب میشوند. نامهایی چون «اسکار»، «کن»، «برلین» و ... تنها نام یک جایزه یا فستیوال نیستند، بلکه هر کدام برند و شاخصی برای اعلام و ابراز یک هویت فرهنگی خاص هستند. امروز در دنیا وقتی کلمه اسکار را به کار میبرند، تنها نام یک مراسم به اذهان خطور نمیکند، بلکه یک مرام و سیاق فرهنگی خاص و مشهور، یادآوری میشود. به همین دلیل نیز همه کشورها نهایت تلاش خود را به کار میبرند تا نام جشنوارهها، جوایز و رویدادهای فرهنگی خود را بیشتر منتشر، معرفی و ثابت کنند. اسکار، تنها نام یک مراسم خاص که هر سال یک بار در لس آنجلس برگزار میشود نیست، بلکه یک شیوه و مرام خاص است. به همین دلیل هم اگر در کشور دیگری، یک مراسم یا جشن سینمایی با تقلید از همان روش برگزار شود، با عنوان اسکار توصیف میشود. مثل جشن خانه سینما که چون با تقلید از آن شیوهها برگزار میشود، به عنوان اسکار ایرانی شناخته شده است.
بر همین اساس هم از منظر فرهنگی، تغییر نام بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر، به ضرر فرهنگ و سینمای ایران تماممیشود. چون در شرایطی که همه دولتها سعی میکنند نام جشنوارههای سینمایی خود را به یک برند جهانی تبدیل کنند، در اینجا، دولت ما خودش با دست خودش، برند جهانی سینمای ایران را ذبح کرده است! حالا و پس از گذشت 33 سال، دیگر نام «فجر» در سینمای جهان شناخته نمیشود. بایکوت برند فجر، نه توسط بیگانگان، بلکه توسط «آشنایان» صورت گرفته است.
دو- تغییر نام بخش بین الملل فیلم فجر، یک واکنش معکوس و منفعلانه فرهنگی است. به این معنا که مدیریت سینمایی کنونی برای گسترش سیطره سینمای ایران در جهان، به جای جلا دادن به شاخصههای هویتی نظام جمهوری اسلامی، در پی کمرنگ کردن این شاخص هاست. مدیریت فرهنگی فعال و پویا، از هر راهی برای ترویج برندهای ملی و بومی استفاده میکند، اما مدیریت منفعل و معکوس گرا، سعی میکند تا این برندها را تخفیف دهد. پس به جای غنا بخشیدن به محتوای بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر، برند اصلی آن را حذف میکنند. تصور حذف کنندهها این است که با این کار، سینماگران جهان فکر میکنند که با یک جشنواره خنثی و غیرایدئولوژیک مواجه هستند و حالا میتوانند با خیال آسوده در آن شرکت کنند! این یعنی عقب نشینی و شکست. درحالی که مدیریت هوشمند، سعی میکند محتوای جشنواره و روش برگزاری آن را با عناوین و القاب ملی سازگارتر کند. جشنواره فیلم فجر از ابتدا تا کنون قرار بوده که محل خودنمایی فیلمهایی مطابق با فرهنگ و آرمانهای کشور ایران باشد. بخش بین الملل آن نیز همچنین. یعنی در عرصه جهانی هم باید این جشنواره محل گردهمایی سینماگرانی باشد که به خاطر نگاه و سبک متفاوت آثارشان از سایر محافل سینمایی در دنیا باز ماندهاند. بهطور طبیعی، برای برگزاری باشکوه بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، باید راههای کشف و جذب این نگاههای متفاوت را پیدا کرد، نه اینکه برند اصلی این جشنواره را از بین برد!
سه- همزمان شدن حذف عنوان «فجر» از عنوان بخش بین الملل مهمترین همایش سینمایی ایران با دومین سالگرد آغاز فعالیت مدیریت سینمایی کنونی، معنادار است. این اتفاق، همچون پرچمی است که دو سال فعالیت مدیران فرهنگی و سینمایی دولت یازدهم را برملا میکند. بر همین اساس، حذف فجر از عنوان بخش بینالملل جشنواره ملی ما توسط این مدیریت، نه تنها شگفت و عجیب نیست، بلکه نموداری است واقعی و عینی از سیر اقدامات مدیریتی سینما در دو سال اخیر. مدیریت کنونی سازمان سینمایی نیز همچون اسلاف خویش، از نبود راهبرد و افق مشخص رنج میبرد. همه تلاشهای مدیریت کنونی به ضعف سینمای مستقل ملی و تقویت فیلمفارسی و سینمای شبه روشنفکری منجر شده است. به همین دلیل هم بخش اکران عمومی فیلمها غالبا در اختیار آثار سخیف و نازل است و بخش خاص و حمایتی تحت عنوان گروه «هنر و تجربه» نیز متوجه سینمای شبهروشنفکری ضدمخاطب است. در این میان، سینمای انقلاب و دفاع مقدس کمترین سهم را دارد. اگر هم تعداد انگشت شماری از این نوع فیلمها روی پرده آمده، یا محصول دولت قبل هستند و یا نهادهایی غیراز دولت. در هر صورت، سازمان سینمایی دولت یازدهم در تولید فیلم انقلابی و دفاع مقدسی، کمترین نقش را داشته است. فیلمهایی چون «شیار 143»، «چ» و «محمد رسول الله(ص)» که فیلمهای برتر دو سال اخیر محسوب میشوند، هیچ کدام محصول سازمان سینمایی دولت فعلی نیستند. در نقد عملکرد مدیریت سینمایی، گفتنیهای فراوانی است که در مجالی دیگر بهطور مفصل به آن خواهیم پرداخت.
گرچه حجت الله ایوبی به عنوان رئیس سازمان سینمایی و معاون سینمایی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اقدام به حذف عنوان «فجر» از بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر کرده، اما جای تردیدی نیست که فرد جانشین وی، مدیر آینده سازمان سینمایی، حتما این نام را باز خواهد گرداند.
چالش تغییر نام بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، به منازعهای سیاسی میان دولتیها و منتقدان دولت تبدیل شده است و جنبه فرهنگی این اتفاق مغفول مانده است. این تغییر، از سه منظر فرهنگی قابل تأمل است.
یک- آنچه در این چالش فراموش شده است، «برندسازی جشنوارهها برای توسعه فرهنگی» است. اساسا در کشورهای با قدرت سلطه فرهنگی بالا، برخلاف کشور ما، جشنوارههای فرهنگی و هنری، فقط محلی برای عرضه محصولات جدید نیستند، بلکه جشنوارهها و جوایز سالانه، کارزاری برای بازتولید نگرههای فرهنگی باب میل قدرت، در داخل و خارج کشور هستند. بطور طبیعی، برای جشنوارههایی با چنین کارکردی، نام و عنوان، حائز اهمیت است. در واقع، اسامی جشنوارهها و جوایز، برندهایی برای اعلام هویت و نفوذ فرهنگی یک کشور در سطح جهان محسوب میشوند. نامهایی چون «اسکار»، «کن»، «برلین» و ... تنها نام یک جایزه یا فستیوال نیستند، بلکه هر کدام برند و شاخصی برای اعلام و ابراز یک هویت فرهنگی خاص هستند. امروز در دنیا وقتی کلمه اسکار را به کار میبرند، تنها نام یک مراسم به اذهان خطور نمیکند، بلکه یک مرام و سیاق فرهنگی خاص و مشهور، یادآوری میشود. به همین دلیل نیز همه کشورها نهایت تلاش خود را به کار میبرند تا نام جشنوارهها، جوایز و رویدادهای فرهنگی خود را بیشتر منتشر، معرفی و ثابت کنند. اسکار، تنها نام یک مراسم خاص که هر سال یک بار در لس آنجلس برگزار میشود نیست، بلکه یک شیوه و مرام خاص است. به همین دلیل هم اگر در کشور دیگری، یک مراسم یا جشن سینمایی با تقلید از همان روش برگزار شود، با عنوان اسکار توصیف میشود. مثل جشن خانه سینما که چون با تقلید از آن شیوهها برگزار میشود، به عنوان اسکار ایرانی شناخته شده است.
بر همین اساس هم از منظر فرهنگی، تغییر نام بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر، به ضرر فرهنگ و سینمای ایران تماممیشود. چون در شرایطی که همه دولتها سعی میکنند نام جشنوارههای سینمایی خود را به یک برند جهانی تبدیل کنند، در اینجا، دولت ما خودش با دست خودش، برند جهانی سینمای ایران را ذبح کرده است! حالا و پس از گذشت 33 سال، دیگر نام «فجر» در سینمای جهان شناخته نمیشود. بایکوت برند فجر، نه توسط بیگانگان، بلکه توسط «آشنایان» صورت گرفته است.
دو- تغییر نام بخش بین الملل فیلم فجر، یک واکنش معکوس و منفعلانه فرهنگی است. به این معنا که مدیریت سینمایی کنونی برای گسترش سیطره سینمای ایران در جهان، به جای جلا دادن به شاخصههای هویتی نظام جمهوری اسلامی، در پی کمرنگ کردن این شاخص هاست. مدیریت فرهنگی فعال و پویا، از هر راهی برای ترویج برندهای ملی و بومی استفاده میکند، اما مدیریت منفعل و معکوس گرا، سعی میکند تا این برندها را تخفیف دهد. پس به جای غنا بخشیدن به محتوای بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر، برند اصلی آن را حذف میکنند. تصور حذف کنندهها این است که با این کار، سینماگران جهان فکر میکنند که با یک جشنواره خنثی و غیرایدئولوژیک مواجه هستند و حالا میتوانند با خیال آسوده در آن شرکت کنند! این یعنی عقب نشینی و شکست. درحالی که مدیریت هوشمند، سعی میکند محتوای جشنواره و روش برگزاری آن را با عناوین و القاب ملی سازگارتر کند. جشنواره فیلم فجر از ابتدا تا کنون قرار بوده که محل خودنمایی فیلمهایی مطابق با فرهنگ و آرمانهای کشور ایران باشد. بخش بین الملل آن نیز همچنین. یعنی در عرصه جهانی هم باید این جشنواره محل گردهمایی سینماگرانی باشد که به خاطر نگاه و سبک متفاوت آثارشان از سایر محافل سینمایی در دنیا باز ماندهاند. بهطور طبیعی، برای برگزاری باشکوه بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، باید راههای کشف و جذب این نگاههای متفاوت را پیدا کرد، نه اینکه برند اصلی این جشنواره را از بین برد!
سه- همزمان شدن حذف عنوان «فجر» از عنوان بخش بین الملل مهمترین همایش سینمایی ایران با دومین سالگرد آغاز فعالیت مدیریت سینمایی کنونی، معنادار است. این اتفاق، همچون پرچمی است که دو سال فعالیت مدیران فرهنگی و سینمایی دولت یازدهم را برملا میکند. بر همین اساس، حذف فجر از عنوان بخش بینالملل جشنواره ملی ما توسط این مدیریت، نه تنها شگفت و عجیب نیست، بلکه نموداری است واقعی و عینی از سیر اقدامات مدیریتی سینما در دو سال اخیر. مدیریت کنونی سازمان سینمایی نیز همچون اسلاف خویش، از نبود راهبرد و افق مشخص رنج میبرد. همه تلاشهای مدیریت کنونی به ضعف سینمای مستقل ملی و تقویت فیلمفارسی و سینمای شبه روشنفکری منجر شده است. به همین دلیل هم بخش اکران عمومی فیلمها غالبا در اختیار آثار سخیف و نازل است و بخش خاص و حمایتی تحت عنوان گروه «هنر و تجربه» نیز متوجه سینمای شبهروشنفکری ضدمخاطب است. در این میان، سینمای انقلاب و دفاع مقدس کمترین سهم را دارد. اگر هم تعداد انگشت شماری از این نوع فیلمها روی پرده آمده، یا محصول دولت قبل هستند و یا نهادهایی غیراز دولت. در هر صورت، سازمان سینمایی دولت یازدهم در تولید فیلم انقلابی و دفاع مقدسی، کمترین نقش را داشته است. فیلمهایی چون «شیار 143»، «چ» و «محمد رسول الله(ص)» که فیلمهای برتر دو سال اخیر محسوب میشوند، هیچ کدام محصول سازمان سینمایی دولت فعلی نیستند. در نقد عملکرد مدیریت سینمایی، گفتنیهای فراوانی است که در مجالی دیگر بهطور مفصل به آن خواهیم پرداخت.
گرچه حجت الله ایوبی به عنوان رئیس سازمان سینمایی و معاون سینمایی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اقدام به حذف عنوان «فجر» از بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر کرده، اما جای تردیدی نیست که فرد جانشین وی، مدیر آینده سازمان سینمایی، حتما این نام را باز خواهد گرداند.