ريزش خواص در حکومت علوي
سهم خواص در تضعیف حکومت حضرت علی (ع)(پاورقی)
Research@kayhan.ir
فصل سوم: سهم خواص در تضعيف حکومت علي(ع)
قدرت مقابله هر نظام در مقابل هجوم خطرها، معيار سنجش اقتدار آن نظام است، يکي از نشانه هاي افول اقتدارِ يک حکومت اين است که توان پاسخ گويي به هجوم دشمن را از دست بدهد. به ديگر سخن هرگاه یک نظام سياسي قدرت دفاع از خود را از کف بدهد به زوال گراييد و محکوم به ضعف خواهد شد.حکومت علي(عليه السلام) نيز از اين قاعده کلي مستثنا نبود از اين رو بعد از جنگ صفين هنگامي که شبیخونهاي نظامیان معاويه به قلمرو حکومت علوي آغاز شد و سپاه حضرت نتوانست به موقع به حملات آنها پاسخ بدهد، نشانههاي ضعف در قدرت حکومت حضرت نمايان گرديد و روز به روز بيشتر خود را نشان داد، به طوري که هنگام سقوط مصر توسط سپاه معاويه، حضرت براي دفاع از مصر، از مردم کوفه ياري خواست، ولي کوفيان به دعوت اميرمؤمنان (عليه السلام) پاسخ مناسبي ندادند، ابتدا از حضور در لشکرگاه خودداري ورزيدند و بعد از اصرار زياد تعداد اندکي براي دفاع از محمد بن ابيبکر در مصر مهيا شدند؛ ولي زماني اين لشکر اندک آماده شد که کار از کار گذشته بود و خبر سقوط مصر و کشته شدن محمد بن ابيبکر به دست سپاه معاويه به کوفه رسيد.۵۲
نکته در خور توجه اين است که شبيخونهاي تجاوزگران شام به قلمرو حکومت على(عليه السلام) درست مقارن بروز تفرقه و سستي در ميان سپاهيان آن حضرت و نافرمانىشان از آن بزرگوار بوده است. بنابراين ميتوان گفت پديده شوم عصيانگرى و سستى و كاهلى ياران على(عليه السلام) در فرمانبرى از آن حضرت، یکی از عوامل فرسودگي و از دست رفتن اقتدار حكومت ايشان بوده است، از اين رو شايسته است عواملى كه موجب نافرماني و جدايى مردم از على(عليه السلام) بودهاند مورد بررسي قرار گيرد.
به بیان دیگر با دقت در مراحل مختلف حكومت حضرت امير به روشنى به دست مى آيد، هرگاه مردم از على(عليه السلام) حرف شنوى داشتند و مطيع فرمان آن حضرت بودند، اقتدار حاكميتش محفوظ ميماند و عقبنشينى و شكست زماني نمایان گرديد كه بخشی از مردم دست از تبعيت از امام برداشته و از اطاعت ايشان سرباز زدند. بنابراین شناسایی علت اصلی بیوفایی مردم نسبت به آن حضرت موجب کشف علت حقیقی تضعیف حکومت آن بزرگوار می گردد.
به راستى چه حادثهاى رخ داد كه در پى آن، جمعيت انبوهى كه سال سی و پنج هجرى پس از کشته شدن عثمان، گرداگرد حضرت را گرفته و با اصرار، آن حضرت را به پذيرش خلافت وادار نمودند به طورى كه حضرت فرمودند:
«ازدحام مردم كه همچون دستههای فشرده كَفتار به سويم مىآمدند، مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند به طورى كه نزديك بود حسن و حسين زيردست و پا لِه شوند، پهلوهايم در هم فشرد، مردم همچون گوسفندانى (گرگ زده كه دور چوپان جمع مىشوند) گرد من جمع شدند.»۵۳
پس از مدت کوتاهي،۵۴ اندك اندك دور حضرت را خلوت كردند! تا جايي كه گروهى از آنان (خوارج) در نهروان به روى آن بزرگوار شمشير كشيده و شيعيان آن حضرت را واجبالقتل خواندند.
كار به جايى رسيد كه حضرت سخت کوفيان را ملامت كردند و آرزوى مرگ و مفارقت از ميان آنان نموده، فرمود:
«آگاه باشيد من شب و روز ، پنهان و آشکارا شما را به مبارزه اين جمعيت (معاويه و پيروانش) دعوت ميکردم و گفتم پيش از آنکه با شما بجنگند با آنان نبرد کنيد. به خدا سوگند هر ملتي در درون خانهاش مورد هجوم دشمن قرار گيرد حتما ذليل خواهد شد؛ ولي شما سستي به خرج داديد و دست از ياري برداشتيد تا آنجا که دشمن پي در پي به شما حمله کرد و سرزمين شما را مالک شد !۵۴... امام شما از خدا اطاعت مىكند، ولى شما از او سرپيچي مى كنيد؛ در حالى كه رهبر شاميان از خدا سرپيچي مى كند و آن ها از او اطاعت مى كنند!... قسم به خدا دوست داشتم هرگز شما را نمىشناختم و شما نيز مرا نمىشناختيد؛ چرا كه اين آشنايى به ندامت و پشيمانى انجاميد!... آگاه باشيد! قسم به خدا دوست دارم پروردگارم مرا از ميان شما به جوار رضوان خويش ببرد.»۵۵
بىشك، عوامل متعددى در نافرماني و جدايى مردم از حضرت علی(ع) نقش داشته، چرا كه پديدهها و حوادث اجتماعى را نمىتوان تنها معلول يك علت دانست؛ بلكه آنها غالباً معلول عوامل متعدد و در هم تنیدهاى مى باشند. از اين رو، عوامل متعددى چون شيوع دنياگرايى و رفاهطلبى، القاى شبهههاي ديني، شايعههاي معاويه ضدّ امام على(ع) ، انتساب نارواي قتل عثمان به آن حضرت، عدم تحمل عدالت آن حضرت توسط گروهی و پارهاى امور ديگر را مىتوان جزء عوامل تفرقه صفوف به هم پيوسته ياران آن حضرت و سستي و كوتاهى آنان در حمايت از آن بزرگوار و سرانجام جدايي از ايشان برشمرد؛ لکن بررسي همه اين عوامل در مجال محدود اين نوشتار نميگنجد و ضرورتي هم ندارد، از طرف ديگر معمولاً همه عوامل تأثیرگذار در پیدایش یک رخداد اجتماعی تأثیر همسانی در پیدایش آن ندارند، زیرا گاه برخی از عوامل مولود عامل دیگر مي باشند یا در پيدايش يک حادثه برخی عوامل نسبت به عوامل ديگر سهم افزونتری دارند. به ديگر سخن دستهاي داراي سهم حداقلي و دستهای ديگر سهم حداکثري دارند. از اين رو ابتدا بعضي از عواملي را که در نگاه نخست در فروپاشي اقتدار حکومت علوي نقش ويژهاي داشتهاند مطرح مي کنيم، آنگاه عامل يا عواملي را که سهم حداکثري دارند شناسايي مي نماييم.
1.جنگها
جنگهای داخلی دوران حکومت اميرمؤمنان نقش بسزايي را در جدایی مردم از ايشان ایفا کردهاند؛ زیرا سه جنگِ محنت زاى جمل، صفين و نهروان كه در فاصله هاي زمانى بسيار كوتاه، در سالهاى 36، 37 ۵۶ و 39 هجرى۵۷ به وقوع پيوست، از توانِ حكومت مولى کاست، به طورى كه اگر اين جنگ هاى فرساينده و پُردردسر و تفرقه انگيز نبود، وضع حكومت حضرت سامان مي يافت. اين جنگ هاي سه گانه، عراقيان را خسته و فرسوده کرد و اين خستگي باعث کوتاه آمدن آنها در همراهي با امام شد. در آن زمان بزرگترين خطر براي حکومت امام، قدرت معاويه بود، و درهم کوبيدن قدرت او مستلزم حفظ و تداوم روحيه رزمندگي و فداکاري بود که عراقيان به تدريج آن را از دست دادند.
گرچه در همه جنگها غلبه با سپاه اميرمؤمنان بوده، چنان که جنگ جمل با پيروزى سپاه على و جنگ صفين نيز پس از يكصد و ده روز مبارزه در حالي که سپاه معاويه در موضع ضعف قرار گرفته بود، با پیشنهاد معاويه به آتش بس منتهي گرديد۵۸ و جنگ نهروان نيز با پيروزى قاطع سپاه على و با بيشترين تلفات از خوارج و كمترين شهيد از سپاه آن حضرت به پايان رسيد؛ ولي جنگهاي مذکور خستگي و کوفتگي خاصي را براي سپاه حضرت به جای نهاد. شاهدش اين است که بخش عظيمي از سپاه امام از پيشنهاد آتش بس معاويه استقبال کرد و بعد از صدور رأي حکمين وقتي علي درصدد فراهم کردن نيرو براي جنگ مجدد با معاويه برآمد، تعداد بسيار اندکي با آن حضرت همراهي کردند.
البته اگر نيروهاي اميرمؤمنان(ع) مانند مسلمانان عصر نبوي استقامت ميورزيدند؛ يعني از ايمان و بصيرت لازم برخوردار بودند از آن جنگها خسته نميشدند و آن حضرت را تنها نميگذاشتند، چنان که در دوران هجرت پيامبر(ص)، جنگهاي سنگين و متعددي بین آن حضرت با کفّار قريش و امپراطوری روم به وقوع پيوست، ولي نه تنها اصحابش خسته نشدند و حکومتش تضعيف نشد؛ بلکه عزّت و اقتدارش افزايش يافت، در حالي که حکومت پيامبر(ص) از حيث عدّه و عُدّه بهمراتب ضعيفتر از حکومت اميرمؤمنان بود. البته قدرت بازدارندگي و مانعتراشی آن جنگها قابل انکار نيست؛ زيرا اگر آن جنگها نبود پيشرفت اسلام سريعتر صورت ميگرفت. در هر حال با وجود همه توطئهها اقتدار و قوام حکومت پيامبر(ص) زايل نشد؛ بلکه افزايش يافت.۵۹
بنابراين جنگهاي داخلي دوران حاکميت حضرت در تضعيف روحيه نيروهاي آن بزرگوار نقش بسزايي ايفا کرد، ولي به نوبه خود تا حدّي مولود ضعف ايمان و اراده نيروها و زيادهخواهي و دنيازدگي نخبگان آن زمان بود.
2.تقسيم مساوي بيتالمال
برخی براین باورند علت تضعیف شدن بُنیه حکومت امیرمومنان تقسیم کردن مساوی بیتالمال بین اصحاب و یارانش بوده است؛ زیرا از دوران خلیفه دوم و سوم درآمدِ بیتالمال براساس سوابق و موقعیتهای قومی مردم تقسیم مي شد؛ وقتی حضرت به خلافت رسید، عایدات بیتالمال را به صورت مساوی تقسیم نمود و این امر موجب ناراحتی برخی از خواص گردید. از این رو برخی از مورخان، مانند مدائنی گفته است: «مهمترین علت عقب نشینی عرب از حمایت امیرمومنان مال بوده است؛ زیرا علی اشراف را بر غیر اشراف، عرب را بر عجم ترجیح نمیداد و با رؤساي قبایل مانند پادشاهان برخورد نمی کرد، ولی معاویه بر خلافش عمل میکرد، ازاین رو مردم به معاویه پیوستند.۶۰ وی در ادامه میگوید دیدگاه مالک اشتر نیز همین طور بوده، چنان که به خود حضرت همین سخن را گفت.۶۱