سهم دشمن و دوست در تحریف امام(ره)(یادداشت روز)
تحریف شخصیت امام(ره) و انحراف از اصول مکتب ایشان به چه معناست؟ امروز مهمترین تحریف و انحرافی که میتواند نسبت به این شخصیت و مکتب- به عنوان نقشه راه سعادت ملت و پیشرفت کشور - رخ دهد در کدام اصول است؟ سهم طراحی دشمنان و غفلت و فراموشی یا لغزش دوستان در این انحراف و تحریف کدام است؟ رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر امام خمینی(ره) خاطرنشان کردند «تحریف شخصیتها برای این است که ارکان اصلی شخصیت آن انسان بزرگ یا مجهول بماند، یا غلط معنا شود یا به صورت انحرافی و سطحی معنا شود ... امام را نباید به عنوان یک شخصیت تاریخی محترم مورد توجه قرار داد... اگر امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملت ایران سیلی خواهد خورد».
در این باره گفتنیهایی هست.
1- امیر مؤمنان در نامه 9 نهجالبلاغه خطاب به معاویه از افتخارات خاندان پیامبر(ص) در عرصه مجاهدت و شهادتطلبی یاد نموده اما درباره خود سکوت میفرمایند. «هنگامی که آتش جنگ شعلهور میشد و مردم عقبنشینی میکردند، پیامبر(ص) اهل بیت خود را پیش میفرستاد و به واسطه آنان، اصحاب را از آتش شمشیر و نیزه در امان میداشت. پس عبیده پسر حارث در روز بدر، و حمزه در روز احد و جعفر در روز موته به شهادت رسیدند. و اراد مَن لو شئتُ ذُکِرتُ اسمه مثل الذی ارادوا من الشهادهًْ. و دیگری ]خود امام[ که اگر میخواستم نامش را میبردم که مانند آنان اراده شهادت داشت اما اجل آنان پیشی گرفت». رهبر معظم انقلاب در یادآوری اصول مکتب امام، از باب ادب و فروتنی یک اصل مهم را عنوان نکردند چون مصداقاً به خود ایشان باز میگشت و آن اصل ولایت فقیه بود. کیست که نداند اگر امروز مرام و مکتب امام خمینی(ره) مصون مانده و بسط پیدا کرده از جمله به برکت امانتداری و استقامت جانشین ایشان است؟
2- کیست که نداند امام خمینی عمر مبارک خویش را صرف میراث گرانقدری به نام ولایت فقیه کرد و بیراه نیست اگر بگوییم پویایی و طراوت و تداوم اثرگذاری این مکتب متوقف به برافراشتگی پرچم ولایت فقیه به عنوان عصاره و جوهره شخصیت حضرت روحالله (ره) است. امام بود که بارها با صدای رسا فرمود «دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد شد»، «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است، قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد»، «اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خداست یا طاغوت. اگر امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است. طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود» و «نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم لکن با ولایت فقیه، اسلام تباه میشود! این معنایش تکذیب ائمه است ، تکذیب اسلام است».
3- اگر «اثبات اسلام ناب محمدی(ص) در برابر اسلام آمریکایی»، «اعتماد به وعده الهی و بیاعتمادی به قدرتهای مستکبر»، «اعتقاد به اراده و نیروی مردم و مخالفت با تمرکز دولتی»، «حمایت جدی از محرومان و مستضعفان در برابر اشرافیگری و کاخنشینی»، «مخالفت صریح با قلدران بینالمللی و مستکبران»، «استقلال کشور و رد سلطهپذیری» و «وحدت ملی و مقابله با توطئههای تفرقهافکن»، اصول اصلی مکتب و شخصیت امام است، طبیعتاً مهمترین انحراف و تحریفها نیز در همین حوزهها میتواند اتفاق بیفتد. این ارکان مکتب امام خار چشم دشمن است. دشمن در عین حال که هرگز از مخاصمه علنی با مکتب امام دریغ نکرده اما یک واقعیت را به خوبی دریافته و آن اینکه امام و مرام او محبوب ملت ایران است. بنابراین پای نقشه دوم به میان میآید و آن تحریف مکتب امام است به نحوی که از دل این سناریو، حسن ظن و مماشات با جبهه استکبار، احساس ناتوانی در برابر قدرتها، بیاعتمادی به وعدههای الهی و ایستادگی مردم، اسلام التقاطی، خود کوچکپنداری و تخطئه ضرورت استقلال کشور و بازی در زمین تفرقهافکنان بیرون بیاید. آلودگی به اشرافیگری و تجمل و غفلت از مستضعفان میتواند به احساس ضعف مسئولان در این عرصهها و تن دادن به سکولاریسم نظری - پس از سکولاریسم عملی و جدا کردن دین و سیاست در عمل- کمک کند. جدا افتادن از مکتب امام و لغزیدن در دامان اسلام آمریکایی، حکایت فتنهزدگی است چندان که امیر مؤمنان(ع) فرمود «همانا شروع فتنهها، هواهایی است که پیروی میشود و بدعتهایی که میآورند». ابتدا لغزشهایی در عمل پدید میآید و سپس برای توجیه زاویه گرفتنها، بیراهه به عنوان راه معرفی میشود! بخشی از تحریف خواسته یا ناخواسته مکتب امام به این خطاهای تبدیل به خط شده برمیگردد. در حقیقت نقشه و پروژه دشمن برای تحریف هنگامی مؤثر واقع میشود که فرآیند (پروسه) آلودگی برخی خواص و صحابی به فتنه پدید آمده باشد. اگر برخی صحابه پیامبر اعظم(ص) با قبیل ابوسفیان و معاویه هم افق نمیشدند، اسلام اموی و ابوسفیانی نمیتوانست امیر مؤمنان را به مظلومیت بکشاند. اگر برخی همراهان انقلاب و امام(ره) در نقشه و زمین دشمن بازی نمیکردند، آمریکا و انگلیس آن شبیخون بزرگ را در جنگ نیابتی سال 88 وارد نمیکردند و درست به همین دلیل، فتنه خط قرمز نظام شد.
4- تشیع لندنی، عقبه اسلام آمریکایی و التقاطی است. بیعلت نیست که وقتی فتنه 88 سر برآورد، اتاق فکر آن در لندن با حضور 5 روشنفکر التقاطی اعلام موجودیت کرد. این حلقه (شامل کدیور و سروش و عبدالعلی بازرگان و...) طیفی از بقایای نهضت آزادی، باند مهدی هاشمی در قم، افراطیون کارگزاران و مشارکت و حلقه کیان) را دور هم جمع کرده بود. سایت حلقه لندن 5 خرداد 1392 در یادداشتی قابل تأمل خواستار تحریف شخصیت امام خمینی و مصادره به مطلوب آن برای انتقامگیری از امام و رهبری میشود. عنوان مقاله «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی»! است و نویسنده راز این تحریف را در محبوبیت شخصیت امام میداند. «ما محتاج نظریهای مناسب برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیتالله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان آیتالله خمینی همراه آقای خامنهای هستند. دسته دیگر چند سال است خصوصاً پس از جنبش سبز به دموکراسی خواهی]!![ نزدیک میشوند. در این دسته موسوی و کروبی و خاتمی و ]...[ و بیت ]...[ هستند... در این دید نباید با آیتالله خمینی همان معاملهای را کرد که با آقای خامنهای میکنیم. آقای خمینی را باید نقد کرد منتها باید توجه کرد او به همراه بیتش همچون متنی است که 2 قرائت هرمنوتیکی کاملاً متضاد میشود از آن کرد... البته که دموکراسی ]از جنس انگلیسی و آمریکایی[ تعریف مشخص دارد و یحتمل دموکراسی دینی بیمعناست. با این حال آقای خمینی و سخنان او در وضعیت کنونی سیاست ایران، حکم متن مقدس قرآن یا انجیل را دارند. یک راه برخورد این است که نگاه ذاتگرایانه به قرآن یا انجیل داشته باشیم و بگوییم این متون تولیدکننده خشونتاند. یک راه دیگر هم این است که همچون نواندیشان دینی به عنوان مثال آیات طرفدار جهاد و خونریزی را تأویل کنیم و مثلاً مربوط به زمان خاص نزولشان بدانیم. در یک جامعه مذهبی روش دوم جواب میدهد. محتملاً در وضعیت خاص ایران تا اطلاع ثانوی آیتالله خمینی حکم متن مقدسی را دارد که باید آن را به نفع خود تأویل کرد. یک توجیه رفتار لاک و لوترکینگ و سروش و مجتهد شبستری این است که دین از منظر هویتی برای انسانها مهم است و براین اساس بهتر است به جای آن که خود را در برابر دین قرار دهیم، از نیروی آن استفاده کنیم. هکذاست داستان آقای خمینی. قرار نیست دموکراسی را با معیار سخنان هاشمی و خاتمی بسنجیم بلکه قرار است شکاف را عمیقتر کنیم».
5- مکتب امام، تمسک به عروهًْالوثقای الهی را توأمان در «یومن بالله» و «یکفر بالطاغوت» میداند. در مکتب امام که تبیین روزگار بر مبنای اسلام ناب محمدی(ص) است نمیتوان مؤمن به خداوند بود اما کافر و بیاعتماد به شیطان بزرگ نبود. این خط اصلی تمایز میان اسلام ناب و اسلام آمریکایی است و بزرگترین تحریف یا انحراف میتواند در همین حوزه «اشداء علیالکفار» و «اعزهًْ علیالکافرین» پدید آید. تصور اینکه به واسطه نرمش با شیطان بزرگ میتوان با او بست و مشکلات را حل کرد، معارض خط امام و اسلام ناب است. امام سوم اسفند 67 با اشاره به گستاخی غرب در ماجرای سلمان رشدی تصریح میکند «آنان که بر این باورند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و... معتقدند شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند، این یک نمونه است که خدا میخواست دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام بر ملا سازد تا ما از سادهاندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعهد جهانخواران به نابودی اسلام است...».
امام هرگز معتقد نبود بهشت و جهنم ما و مشکل و اشتغال و صنعت و حتی آبخوردن و محیط زیست ما متوقف به برداشتن تحریمهاست و تا آن روز باید رو به قبله نشست (و به راستی با چنان ادبیاتی سخن گفتن که این روزها مرسوم شده، دشمن اهل مدارا میگردد یا گستاختر میشود!؟) امام میفرمود «من اعتقادم این است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده پانزده سال واقع بشویم، شخصیت خودمان را پیدا میکنیم یعنی مغزهای راکد به فعالیت میافتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک جایی نشسته و همه چیز او را میآورند تقدیمش میکنند، این فکرش کار نمیافتد، حتی کاسب هم نمیتواند بشود. اگر یک آدمی بود که اول صبح چایش را و نانش را بیاورند، ظهر و شب هم همین طور، این نمیتواند دیگر هیچ کاری بکند، یک مرد فلجی میشود... آن روزی که ملت فهمید اگر جدیت نکنیم برای کشاورزیمان، صنعت نفتمان، کارخانههای خودمان، از بین خواهیم رفت و وقتی این احساس پیدا شد که میباید خودم تهیه کنم دیگران به من نمیدهند، مغزها به راه میافتد و متخصص پیدا میشود در هر رشتهای... این ابتکارات از برکات محاصره اقتصادی بود... این محاصره، اقتصادی را که خیلیها از آن میترسند من یک هدیهای میدانم برای کشور... مغزهای اروپایی با مغزهای ایرانی فرقی ندارند... ماها را این طوری تربیت کردند. ما را یک موجود مهملی بار آوردند. خب تا کی ما باید این را تحمل کنیم که ما یک موجودات مهملی هستیم و باید از اربابها پیش ما برسد... عمده این است که باور کنیم خودمان را».
اگر به تعبیر رئیس جمهور محترم، «قول امام و رهبری قول سدید و قول آمیخته با حکمت و اتقان و میانهروی است» باید این نقشه راه را در تراز نقشه خوانی جانشین امام نصبالعین داشت. در غیر این صورت تبدیل به جریان واقفیه یاسلفی در تاریخ در جا زده و یا مسلمان اباحیتر از اسلام اردوغانی میشویم.
محمد ایمانی
در این باره گفتنیهایی هست.
1- امیر مؤمنان در نامه 9 نهجالبلاغه خطاب به معاویه از افتخارات خاندان پیامبر(ص) در عرصه مجاهدت و شهادتطلبی یاد نموده اما درباره خود سکوت میفرمایند. «هنگامی که آتش جنگ شعلهور میشد و مردم عقبنشینی میکردند، پیامبر(ص) اهل بیت خود را پیش میفرستاد و به واسطه آنان، اصحاب را از آتش شمشیر و نیزه در امان میداشت. پس عبیده پسر حارث در روز بدر، و حمزه در روز احد و جعفر در روز موته به شهادت رسیدند. و اراد مَن لو شئتُ ذُکِرتُ اسمه مثل الذی ارادوا من الشهادهًْ. و دیگری ]خود امام[ که اگر میخواستم نامش را میبردم که مانند آنان اراده شهادت داشت اما اجل آنان پیشی گرفت». رهبر معظم انقلاب در یادآوری اصول مکتب امام، از باب ادب و فروتنی یک اصل مهم را عنوان نکردند چون مصداقاً به خود ایشان باز میگشت و آن اصل ولایت فقیه بود. کیست که نداند اگر امروز مرام و مکتب امام خمینی(ره) مصون مانده و بسط پیدا کرده از جمله به برکت امانتداری و استقامت جانشین ایشان است؟
2- کیست که نداند امام خمینی عمر مبارک خویش را صرف میراث گرانقدری به نام ولایت فقیه کرد و بیراه نیست اگر بگوییم پویایی و طراوت و تداوم اثرگذاری این مکتب متوقف به برافراشتگی پرچم ولایت فقیه به عنوان عصاره و جوهره شخصیت حضرت روحالله (ره) است. امام بود که بارها با صدای رسا فرمود «دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد شد»، «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است، قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد»، «اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خداست یا طاغوت. اگر امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است. طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود» و «نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم لکن با ولایت فقیه، اسلام تباه میشود! این معنایش تکذیب ائمه است ، تکذیب اسلام است».
3- اگر «اثبات اسلام ناب محمدی(ص) در برابر اسلام آمریکایی»، «اعتماد به وعده الهی و بیاعتمادی به قدرتهای مستکبر»، «اعتقاد به اراده و نیروی مردم و مخالفت با تمرکز دولتی»، «حمایت جدی از محرومان و مستضعفان در برابر اشرافیگری و کاخنشینی»، «مخالفت صریح با قلدران بینالمللی و مستکبران»، «استقلال کشور و رد سلطهپذیری» و «وحدت ملی و مقابله با توطئههای تفرقهافکن»، اصول اصلی مکتب و شخصیت امام است، طبیعتاً مهمترین انحراف و تحریفها نیز در همین حوزهها میتواند اتفاق بیفتد. این ارکان مکتب امام خار چشم دشمن است. دشمن در عین حال که هرگز از مخاصمه علنی با مکتب امام دریغ نکرده اما یک واقعیت را به خوبی دریافته و آن اینکه امام و مرام او محبوب ملت ایران است. بنابراین پای نقشه دوم به میان میآید و آن تحریف مکتب امام است به نحوی که از دل این سناریو، حسن ظن و مماشات با جبهه استکبار، احساس ناتوانی در برابر قدرتها، بیاعتمادی به وعدههای الهی و ایستادگی مردم، اسلام التقاطی، خود کوچکپنداری و تخطئه ضرورت استقلال کشور و بازی در زمین تفرقهافکنان بیرون بیاید. آلودگی به اشرافیگری و تجمل و غفلت از مستضعفان میتواند به احساس ضعف مسئولان در این عرصهها و تن دادن به سکولاریسم نظری - پس از سکولاریسم عملی و جدا کردن دین و سیاست در عمل- کمک کند. جدا افتادن از مکتب امام و لغزیدن در دامان اسلام آمریکایی، حکایت فتنهزدگی است چندان که امیر مؤمنان(ع) فرمود «همانا شروع فتنهها، هواهایی است که پیروی میشود و بدعتهایی که میآورند». ابتدا لغزشهایی در عمل پدید میآید و سپس برای توجیه زاویه گرفتنها، بیراهه به عنوان راه معرفی میشود! بخشی از تحریف خواسته یا ناخواسته مکتب امام به این خطاهای تبدیل به خط شده برمیگردد. در حقیقت نقشه و پروژه دشمن برای تحریف هنگامی مؤثر واقع میشود که فرآیند (پروسه) آلودگی برخی خواص و صحابی به فتنه پدید آمده باشد. اگر برخی صحابه پیامبر اعظم(ص) با قبیل ابوسفیان و معاویه هم افق نمیشدند، اسلام اموی و ابوسفیانی نمیتوانست امیر مؤمنان را به مظلومیت بکشاند. اگر برخی همراهان انقلاب و امام(ره) در نقشه و زمین دشمن بازی نمیکردند، آمریکا و انگلیس آن شبیخون بزرگ را در جنگ نیابتی سال 88 وارد نمیکردند و درست به همین دلیل، فتنه خط قرمز نظام شد.
4- تشیع لندنی، عقبه اسلام آمریکایی و التقاطی است. بیعلت نیست که وقتی فتنه 88 سر برآورد، اتاق فکر آن در لندن با حضور 5 روشنفکر التقاطی اعلام موجودیت کرد. این حلقه (شامل کدیور و سروش و عبدالعلی بازرگان و...) طیفی از بقایای نهضت آزادی، باند مهدی هاشمی در قم، افراطیون کارگزاران و مشارکت و حلقه کیان) را دور هم جمع کرده بود. سایت حلقه لندن 5 خرداد 1392 در یادداشتی قابل تأمل خواستار تحریف شخصیت امام خمینی و مصادره به مطلوب آن برای انتقامگیری از امام و رهبری میشود. عنوان مقاله «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی»! است و نویسنده راز این تحریف را در محبوبیت شخصیت امام میداند. «ما محتاج نظریهای مناسب برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیتالله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان آیتالله خمینی همراه آقای خامنهای هستند. دسته دیگر چند سال است خصوصاً پس از جنبش سبز به دموکراسی خواهی]!![ نزدیک میشوند. در این دسته موسوی و کروبی و خاتمی و ]...[ و بیت ]...[ هستند... در این دید نباید با آیتالله خمینی همان معاملهای را کرد که با آقای خامنهای میکنیم. آقای خمینی را باید نقد کرد منتها باید توجه کرد او به همراه بیتش همچون متنی است که 2 قرائت هرمنوتیکی کاملاً متضاد میشود از آن کرد... البته که دموکراسی ]از جنس انگلیسی و آمریکایی[ تعریف مشخص دارد و یحتمل دموکراسی دینی بیمعناست. با این حال آقای خمینی و سخنان او در وضعیت کنونی سیاست ایران، حکم متن مقدس قرآن یا انجیل را دارند. یک راه برخورد این است که نگاه ذاتگرایانه به قرآن یا انجیل داشته باشیم و بگوییم این متون تولیدکننده خشونتاند. یک راه دیگر هم این است که همچون نواندیشان دینی به عنوان مثال آیات طرفدار جهاد و خونریزی را تأویل کنیم و مثلاً مربوط به زمان خاص نزولشان بدانیم. در یک جامعه مذهبی روش دوم جواب میدهد. محتملاً در وضعیت خاص ایران تا اطلاع ثانوی آیتالله خمینی حکم متن مقدسی را دارد که باید آن را به نفع خود تأویل کرد. یک توجیه رفتار لاک و لوترکینگ و سروش و مجتهد شبستری این است که دین از منظر هویتی برای انسانها مهم است و براین اساس بهتر است به جای آن که خود را در برابر دین قرار دهیم، از نیروی آن استفاده کنیم. هکذاست داستان آقای خمینی. قرار نیست دموکراسی را با معیار سخنان هاشمی و خاتمی بسنجیم بلکه قرار است شکاف را عمیقتر کنیم».
5- مکتب امام، تمسک به عروهًْالوثقای الهی را توأمان در «یومن بالله» و «یکفر بالطاغوت» میداند. در مکتب امام که تبیین روزگار بر مبنای اسلام ناب محمدی(ص) است نمیتوان مؤمن به خداوند بود اما کافر و بیاعتماد به شیطان بزرگ نبود. این خط اصلی تمایز میان اسلام ناب و اسلام آمریکایی است و بزرگترین تحریف یا انحراف میتواند در همین حوزه «اشداء علیالکفار» و «اعزهًْ علیالکافرین» پدید آید. تصور اینکه به واسطه نرمش با شیطان بزرگ میتوان با او بست و مشکلات را حل کرد، معارض خط امام و اسلام ناب است. امام سوم اسفند 67 با اشاره به گستاخی غرب در ماجرای سلمان رشدی تصریح میکند «آنان که بر این باورند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و... معتقدند شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند، این یک نمونه است که خدا میخواست دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام بر ملا سازد تا ما از سادهاندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعهد جهانخواران به نابودی اسلام است...».
امام هرگز معتقد نبود بهشت و جهنم ما و مشکل و اشتغال و صنعت و حتی آبخوردن و محیط زیست ما متوقف به برداشتن تحریمهاست و تا آن روز باید رو به قبله نشست (و به راستی با چنان ادبیاتی سخن گفتن که این روزها مرسوم شده، دشمن اهل مدارا میگردد یا گستاختر میشود!؟) امام میفرمود «من اعتقادم این است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده پانزده سال واقع بشویم، شخصیت خودمان را پیدا میکنیم یعنی مغزهای راکد به فعالیت میافتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک جایی نشسته و همه چیز او را میآورند تقدیمش میکنند، این فکرش کار نمیافتد، حتی کاسب هم نمیتواند بشود. اگر یک آدمی بود که اول صبح چایش را و نانش را بیاورند، ظهر و شب هم همین طور، این نمیتواند دیگر هیچ کاری بکند، یک مرد فلجی میشود... آن روزی که ملت فهمید اگر جدیت نکنیم برای کشاورزیمان، صنعت نفتمان، کارخانههای خودمان، از بین خواهیم رفت و وقتی این احساس پیدا شد که میباید خودم تهیه کنم دیگران به من نمیدهند، مغزها به راه میافتد و متخصص پیدا میشود در هر رشتهای... این ابتکارات از برکات محاصره اقتصادی بود... این محاصره، اقتصادی را که خیلیها از آن میترسند من یک هدیهای میدانم برای کشور... مغزهای اروپایی با مغزهای ایرانی فرقی ندارند... ماها را این طوری تربیت کردند. ما را یک موجود مهملی بار آوردند. خب تا کی ما باید این را تحمل کنیم که ما یک موجودات مهملی هستیم و باید از اربابها پیش ما برسد... عمده این است که باور کنیم خودمان را».
اگر به تعبیر رئیس جمهور محترم، «قول امام و رهبری قول سدید و قول آمیخته با حکمت و اتقان و میانهروی است» باید این نقشه راه را در تراز نقشه خوانی جانشین امام نصبالعین داشت. در غیر این صورت تبدیل به جریان واقفیه یاسلفی در تاریخ در جا زده و یا مسلمان اباحیتر از اسلام اردوغانی میشویم.
محمد ایمانی