دربار شیطان- پیدا و پنهان شکلگیری وهابیت
انگلیس چگونه با کمترین هزینه اعراب را در مقابل ترکان عثمانی قرار داد ؟!(پاورقی)
غارتگري كه مردم به او لقب قهرمان دادند
در اكتبر1916 كشتي «اس اس لامان» در جده لنگر انداخت و سروان مو خرمايي تي. اي لارنس از آن پياده شد. مرد انگليسي براي رهبري شورش اعراب بر عليه تركها وارد شبهجزيره شده بود.
اين شورش از مدتي قبل با وعدههاي هنري مك ماهون كه لارنس زير نظر او كار ميكرد، آغاز شده بود. مك ماهون فرمانده كل نيروهاي بريتانيا در مصر بود. او با وعدههايش حسين را عليه تركها برميانگيخت. در آن زمان قسمت عظيمي از نيروهاي ترك در گالي پولي و تقريبا تمام نيروي مستقر در بين النهرين عرب بودند. مك ماهون در اين باره گفته است:
«آيا امكان داشت به آنها تضميني داده ميشد كه در صورت بريدن از نيروهاي ترك در آينده به آنان كمك كافي ميكرديم؟ به من گفته شد بلافاصله اين تضمين را بدهم.» ۷۶
به اين ترتيب در فاصله ژوئيه 1915 تا ژانويه 1916 انگلستان قول داد كه در جنگ شريف حسين عليه تركها، بريتانيا امداد كافي را به او خواهد رسانيد و پس از جنگ نيز متعهد كمك به او براي كسب استقلال عربستان و ساكنان آن شد.
اما در واقع اين طور نبود. مك ماهون بعدا اعتراف كرد: «اين بدترين لحظه زندگاني من بود.»
تاسف فرمانده كل از بحرانهايي بود كه در زمان صلح به دليل قولهاي زمان جنگ بريتانيا بروز ميكرد.
نمايندگان بريتانيا زير فشار مبارزات در برابر تركها و عربها درجبهه غرب، با دادن قولهايي متضاد درباره خاورميانه در پي دريافت كمك بودند و پس از جنگ اين قولها با منافع انگلستان متضاد و حتي غيرقابل اجرا شدند.
وقتي مك ماهون پس از جنگ با اين عدم تعهد روبرو شد، گفت: «به من ربطي ندارد... اين يك موضوع كاملا نظامي است.»۷۷
نيروهاي شريف تركيب ناهمگوني از مزدوران تركهاي طرد شده، هواداران شريف در شهر و باديه نشينان بودند. آنها قدرت برابري با تركها را كه از طريق راهآهن حجاز – دمشق ، آذوقه و مهمات به آنها ميرسيد را نداشتند. براي همين لارنس براي ساماندهي به اين شورش به حجاز آمد. در كنار او افسر انگليسي ديگري به نام «هوگارت» بود كه وظيفه تعليم نيروهاي شريف را بر عهده داشت. او كار با مواد منفجره را به آنها ميآموخت. درحالي كه در جنگ نابرابر اعراب با تركها هزاران عرب كشته شدند، يكي از افتخارات لورنس اين بود كه: «من از سي بار جنگ به خود ميبالم كه نگذاشتم خون هيچيك از افراد خودي ريخته شود. چون تمام ايالات تحت تصرف ما در قاموس من، ارزش يك انگليسي مرده را هم نداشت.» ۷۸
همزمان با لورنس يكي ديگر از ماموران انگليسي به نام «آلن باي» شورش دمشق را عليه تركيه رهبري ميكرد. آنها نيز وعده خودمختاري را پس از جنگ دريافت كرده بودند. لورنس مينويسد:
«كابينه، عربها را در قبال وعدههاي خودمختاري بعد از پيروزي برانگيخته بود كه به نفع ما جنگ كنند. عربها به اشخاص اعتماد ميكنند، ليكن به موسسات اعتماد ندارند و آنها مرا به عنوان يك عامل دولت انگليس شناخته بودند واز من انتظار آن را داشتند كه وعدههاي كتبي دولت انگليس را ظهرنويسي و تاييد كنم و لذا من مجبور بودم كه در اين دسيسه مشاركت كنم و به هر قيمت كه وعده من ميارزيد، افراد را از پاداششان مطمئن ميساختند. طي دو سال مشاركت و همياري در زير آتش گلولهها، آنها عادت كرده بودند تا به من اعتماد ورزند و با اين معيار، دولت متبوع مرا هم چون خودم صميمي و صادق بشمارند. بااين اميد آنها كار بزرگي انجام دادند. اما البته به جاي آن كه من از كارهايي كه به مشاركت يكديگر انجام داديم به خود باليده و مفتخر باشم، مداوما با تلخكامي شديدي شرمسار گرديدم. از ابتدا مشهود بود كه اگر ما جنگ را ببريم، اين وعدهها چيزي جز مشتي كاغذپاره نخواهند بود و اگر من يك مستشار شرافتمندي براي اعراب بودم، بايد به آنها ميگفتم كه به كاشانه خود برگردند و هرگز جان خود را براي اين وعدههاي پوچ به مخاطره نيفكنند. اما من در اين امر در تب و تاب بودم كه با هدايت ديوانهوار، آنها را در موقعيتي بس مطمئن قرار خواهم داد كه مصلحت ابرقدرتها چنان باشد كه در ادعاي خود ]براي وفاي به عهدشان[ به طور عادلانهاي رفتار كنند..»۷۹
درست است، انگلستان هرگز به عهدش در شناختن استقلال شريف حسين وفا نكرد و همان گونه كه زماني به عبدالعزيز خيانت شد و نجد را نجد عثماني خواند، همان رفتار را به گونهاي ديگر با شريف حسين كرد.
لورنس پس از ورود به حجاز، سري به جبهههاي مختلف جنگ كه پسران رشيد آنها را اداره ميكردند زد. او از جده به طرف شمال رفت و از نزديك نيروهاي شريف حسين را مورد ارزيابي قرار داد. در بين پسران شريف، فيصل بيش از ديگران او را تحت تاثير قرار داد.
گزارشي كه لورنس براي بريتانيا فرستاد، تعيين كننده بود. از نظر او اعراب به نيروهاي كمكي بريتانيا نيازي نداشتند، آنها فقط به طلا، اسلحه، مهمات و تعدادي مشاور – از جمله خود او – نياز داشتند كه استفاده از مهمات را براي منفجر كردن خط آهن حجاز كه رشته حياتي تركها محسوب ميشد، آموزش دهند.
مك ماهون در قاهره و مقامات در بريتانيا از اين پيشنهاد با شادماني استقبال كردند؛ چرا كه دولت انگلستان همه هم و غمش را به كار ميبرد تا انگليسيهاي كمتري در مناطق مستعمره درگير جنگ شوند. اگر لازم بود انگلستان در هند، عربستان، عراق يا هر جاي ديگري اعمال قدرت كند، به طور معمول، مردم خود اين سرزمينها بايد به نفع منافع انگليسيها ميجنگيدند. اعراب با شور و هيجاني كه بابت احساسات ناسيوناليستي در آنها ايجاد شده بود، در عربستان نيروي عظيمي را تشكيل داده بودند كه براي شكست نيروهاي عثماني – كه دشمن انگلستان محسوب ميشد – دست به هر خطري ميزدند. تعليم اين نيروي عظيم و به كارگيري آنها در ميدانهاي نبرد، تنها هزينهاي بود كه انگلستان در اين جنگ ميپرداخت. البته تعليم آنها كار بسيار سختي بود؛ چرا كه آنها اصلا به نظم عادت نداشتند البته اين همه مسئله نبود. بيشتر آنها بسيار نوجوان بودند. در حجاز كافي بود كه پسري به 12 سالگي برسد تا يك رزمنده به حساب بيايد. همين كه او عقل و درايت لازم را براي تيراندازي به سوي هدفي كه دشمن محسوب ميشد، پيدا ميكرد، ميتوانست جزو سپاهيان باشد. اين پسران نوجوان از نظر قد و قواره بسيار لاغر بودند اما لورنس از چابكي آنها لذت ميبرد. آنها ميتوانستند روزها شترسواري كنند و بدون هيچ گونه ناراحتي در ميان شنزارهاو سنگها با پاي برهنه بدوند. آنها روحي سرشار از ماجراجويي داشتند. لورنس تقريبا مطمئن بود كه خيلي از آنها از اين جنگ زنده بيرون نخواهند رفت تا دنبال ماجراي ديگري بروند. مشكل ديگراين بود كه آنها اصلا به نظم عادت نداشتند و بيتوجهي كه براي به دست آوردن غنيمت از خود نشان ميدادند، جانشان را به خطر ميانداخت. آنها ميتوانستند خط آهن را خراب كنند، كاروانها را غارت كنند يا شترها را بدزدند اما در جنگ منظم از فرماندهان اطاعت نميكردند. بيش ازاين كه در كارگروهي باشند به خودشان متكي بودند و شجاعت اغلب جانشان را ميگرفت.
وقتي اعراب زيرپرچم لورنس انگليسي با تركان شروع به جنگيدن كردند، لورنس ميدانست كه هدفش چيست. او خود اعتراف ميكند: «من چنين ميپندارم كه ما براي اعمال خود، بهاي بسيار گراني را به ارزش شرف و زندگي بسياري از مردم بيگناه ميپردازيم.»۸۰ ]اوكتاب هفت ركن حكمت را كه شرح وقايع جنگ در عربستان بود، پس از بازگشت به انگلستان نوشت اما از بابت مسايل عربستان به قدري شرمنده بود كه حاضر نشد بابت حقالتاليف در زمان زنده بودن پولي به خانوادهاش برسد: «بخشي از كفاره من براي جرمي كه با فريب دادن اعراب مرتكب آن شدهام آن خواهد بود كه در ارتباط با نقشي كه در اين ماجرا بر عهده من بوده، دستكم تا عمر دارم ازاين بابت پولي به جيب نزنم.» ۸۱
لورنس زماني براي دوستش هري فيلبي نوشته بود: «من ناگزيراز پيوستن به اين توطئه هستم. و در آينده خطر اتهام خيانت را نسبت به اعراب بايد بپذيرم. اعتقاد دارم كه براي به دست آوردن يك موفقيت سريع و كمهزينه در مشرق زمين، محتاج به جنگ با حضور اعراب هستيم. به هر حال موفقيت در جنگ و ارتكاب عهدشكني بهتر از آن است كه انگلستان بازنده باشد.»
با موافقت مقامات بريتانيايي مرد كوچك اندام انگليسي در كنار شريف حسين ماند و آنها را با وعدههاي انگلستان تا پايان جنگ جهاني اول و خروج نيروهاي ترك تشويق به جنگ كرد.
در روزهايي كه نيروهاي شريف حسين با تركها ميجنگيدند، عبدالعزيز سخت سرگرم مبارزه با شورشيان پرقدرتي بود كه پس از جنگ جرب او را احاطه كرده بودند. شش ماه پس از جنگ جرب، عبدالعزيز شكست سختتري از عجمانها در 30 كيلومتري غرب حفوف خورد و در حالي كه زخمي بود، مجبور به فرار شد و احساء را براي عجمانها گذاشت. از سال 1902 هرگز قدرت سعوديها تااين حد كم نشده بود.
اين فاجعه مزيد بر علت شد تا اغلب قسمتهاي شرق عربستان عليه عبدالعزيز شورش كنند. آنها هرگز نميتوانستند در اين شرايط كمكي براي بريتانيا به حساب بيايند. با اين حال عبدالعزيز تلاش كرد تا با كاكس ديدار كند.
از زمان اولين ملاقات عبدالعزيز و پرسي كاكس چيزهاي زيادي فرق كرده بود. اكثر قسمتهاي احساء عليه او شورش كرده بود اما كاكس از توانايي عبدالعزيز براي مطيع كردن باديهنشينها مطمئن بود. حاكم رياض براي تكميل معاهدهاي كه شكسپير پيش از جنگ جرب تنظيم كرده بود، به سواحل خليج فارس رفت و بعد از ديدار با كاكس پيمان دوستي سعوديها و بريتانيا به امضاء رسيد. اين قرارداد با حمايت بريتانيا از عبدالعزيز در مقابل حمله تركها – كه در واقع همان قرارداد تحتالحمايگي بود- به حاكميت تركها در اين منطقه خاتمه ميداد. اين قرارداد كه به نوعي باعث به رسميت شناختن عبدالعزيز ميشد، در بعد بينالمللي، قدرت مستعمراتي بريتانيا را به رخ ميكشيد. آنها ميتوانستند ادعا كنند كه ارتش بزرگي از اعراب را براي مقابله با دشمنان در اختيار دارند، بدون اين كه جان سربازان انگليسي را به خطر بيندازند. از آن پس شاهد ارسال محمولههاي تفنگ، مهمات، روپيه و ليره انگليسي به عبدالعزيز هستيم كه به كمك آنها او توانست عجمانها را به اطاعت وادارد. چند ماه پس از اين معاهده، عبدالعزيز بار ديگر قدرت كامل را با خريد اطاعت قبايل در نجد به دست آورد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
در اكتبر1916 كشتي «اس اس لامان» در جده لنگر انداخت و سروان مو خرمايي تي. اي لارنس از آن پياده شد. مرد انگليسي براي رهبري شورش اعراب بر عليه تركها وارد شبهجزيره شده بود.
اين شورش از مدتي قبل با وعدههاي هنري مك ماهون كه لارنس زير نظر او كار ميكرد، آغاز شده بود. مك ماهون فرمانده كل نيروهاي بريتانيا در مصر بود. او با وعدههايش حسين را عليه تركها برميانگيخت. در آن زمان قسمت عظيمي از نيروهاي ترك در گالي پولي و تقريبا تمام نيروي مستقر در بين النهرين عرب بودند. مك ماهون در اين باره گفته است:
«آيا امكان داشت به آنها تضميني داده ميشد كه در صورت بريدن از نيروهاي ترك در آينده به آنان كمك كافي ميكرديم؟ به من گفته شد بلافاصله اين تضمين را بدهم.» ۷۶
به اين ترتيب در فاصله ژوئيه 1915 تا ژانويه 1916 انگلستان قول داد كه در جنگ شريف حسين عليه تركها، بريتانيا امداد كافي را به او خواهد رسانيد و پس از جنگ نيز متعهد كمك به او براي كسب استقلال عربستان و ساكنان آن شد.
اما در واقع اين طور نبود. مك ماهون بعدا اعتراف كرد: «اين بدترين لحظه زندگاني من بود.»
تاسف فرمانده كل از بحرانهايي بود كه در زمان صلح به دليل قولهاي زمان جنگ بريتانيا بروز ميكرد.
نمايندگان بريتانيا زير فشار مبارزات در برابر تركها و عربها درجبهه غرب، با دادن قولهايي متضاد درباره خاورميانه در پي دريافت كمك بودند و پس از جنگ اين قولها با منافع انگلستان متضاد و حتي غيرقابل اجرا شدند.
وقتي مك ماهون پس از جنگ با اين عدم تعهد روبرو شد، گفت: «به من ربطي ندارد... اين يك موضوع كاملا نظامي است.»۷۷
نيروهاي شريف تركيب ناهمگوني از مزدوران تركهاي طرد شده، هواداران شريف در شهر و باديه نشينان بودند. آنها قدرت برابري با تركها را كه از طريق راهآهن حجاز – دمشق ، آذوقه و مهمات به آنها ميرسيد را نداشتند. براي همين لارنس براي ساماندهي به اين شورش به حجاز آمد. در كنار او افسر انگليسي ديگري به نام «هوگارت» بود كه وظيفه تعليم نيروهاي شريف را بر عهده داشت. او كار با مواد منفجره را به آنها ميآموخت. درحالي كه در جنگ نابرابر اعراب با تركها هزاران عرب كشته شدند، يكي از افتخارات لورنس اين بود كه: «من از سي بار جنگ به خود ميبالم كه نگذاشتم خون هيچيك از افراد خودي ريخته شود. چون تمام ايالات تحت تصرف ما در قاموس من، ارزش يك انگليسي مرده را هم نداشت.» ۷۸
همزمان با لورنس يكي ديگر از ماموران انگليسي به نام «آلن باي» شورش دمشق را عليه تركيه رهبري ميكرد. آنها نيز وعده خودمختاري را پس از جنگ دريافت كرده بودند. لورنس مينويسد:
«كابينه، عربها را در قبال وعدههاي خودمختاري بعد از پيروزي برانگيخته بود كه به نفع ما جنگ كنند. عربها به اشخاص اعتماد ميكنند، ليكن به موسسات اعتماد ندارند و آنها مرا به عنوان يك عامل دولت انگليس شناخته بودند واز من انتظار آن را داشتند كه وعدههاي كتبي دولت انگليس را ظهرنويسي و تاييد كنم و لذا من مجبور بودم كه در اين دسيسه مشاركت كنم و به هر قيمت كه وعده من ميارزيد، افراد را از پاداششان مطمئن ميساختند. طي دو سال مشاركت و همياري در زير آتش گلولهها، آنها عادت كرده بودند تا به من اعتماد ورزند و با اين معيار، دولت متبوع مرا هم چون خودم صميمي و صادق بشمارند. بااين اميد آنها كار بزرگي انجام دادند. اما البته به جاي آن كه من از كارهايي كه به مشاركت يكديگر انجام داديم به خود باليده و مفتخر باشم، مداوما با تلخكامي شديدي شرمسار گرديدم. از ابتدا مشهود بود كه اگر ما جنگ را ببريم، اين وعدهها چيزي جز مشتي كاغذپاره نخواهند بود و اگر من يك مستشار شرافتمندي براي اعراب بودم، بايد به آنها ميگفتم كه به كاشانه خود برگردند و هرگز جان خود را براي اين وعدههاي پوچ به مخاطره نيفكنند. اما من در اين امر در تب و تاب بودم كه با هدايت ديوانهوار، آنها را در موقعيتي بس مطمئن قرار خواهم داد كه مصلحت ابرقدرتها چنان باشد كه در ادعاي خود ]براي وفاي به عهدشان[ به طور عادلانهاي رفتار كنند..»۷۹
درست است، انگلستان هرگز به عهدش در شناختن استقلال شريف حسين وفا نكرد و همان گونه كه زماني به عبدالعزيز خيانت شد و نجد را نجد عثماني خواند، همان رفتار را به گونهاي ديگر با شريف حسين كرد.
لورنس پس از ورود به حجاز، سري به جبهههاي مختلف جنگ كه پسران رشيد آنها را اداره ميكردند زد. او از جده به طرف شمال رفت و از نزديك نيروهاي شريف حسين را مورد ارزيابي قرار داد. در بين پسران شريف، فيصل بيش از ديگران او را تحت تاثير قرار داد.
گزارشي كه لورنس براي بريتانيا فرستاد، تعيين كننده بود. از نظر او اعراب به نيروهاي كمكي بريتانيا نيازي نداشتند، آنها فقط به طلا، اسلحه، مهمات و تعدادي مشاور – از جمله خود او – نياز داشتند كه استفاده از مهمات را براي منفجر كردن خط آهن حجاز كه رشته حياتي تركها محسوب ميشد، آموزش دهند.
مك ماهون در قاهره و مقامات در بريتانيا از اين پيشنهاد با شادماني استقبال كردند؛ چرا كه دولت انگلستان همه هم و غمش را به كار ميبرد تا انگليسيهاي كمتري در مناطق مستعمره درگير جنگ شوند. اگر لازم بود انگلستان در هند، عربستان، عراق يا هر جاي ديگري اعمال قدرت كند، به طور معمول، مردم خود اين سرزمينها بايد به نفع منافع انگليسيها ميجنگيدند. اعراب با شور و هيجاني كه بابت احساسات ناسيوناليستي در آنها ايجاد شده بود، در عربستان نيروي عظيمي را تشكيل داده بودند كه براي شكست نيروهاي عثماني – كه دشمن انگلستان محسوب ميشد – دست به هر خطري ميزدند. تعليم اين نيروي عظيم و به كارگيري آنها در ميدانهاي نبرد، تنها هزينهاي بود كه انگلستان در اين جنگ ميپرداخت. البته تعليم آنها كار بسيار سختي بود؛ چرا كه آنها اصلا به نظم عادت نداشتند البته اين همه مسئله نبود. بيشتر آنها بسيار نوجوان بودند. در حجاز كافي بود كه پسري به 12 سالگي برسد تا يك رزمنده به حساب بيايد. همين كه او عقل و درايت لازم را براي تيراندازي به سوي هدفي كه دشمن محسوب ميشد، پيدا ميكرد، ميتوانست جزو سپاهيان باشد. اين پسران نوجوان از نظر قد و قواره بسيار لاغر بودند اما لورنس از چابكي آنها لذت ميبرد. آنها ميتوانستند روزها شترسواري كنند و بدون هيچ گونه ناراحتي در ميان شنزارهاو سنگها با پاي برهنه بدوند. آنها روحي سرشار از ماجراجويي داشتند. لورنس تقريبا مطمئن بود كه خيلي از آنها از اين جنگ زنده بيرون نخواهند رفت تا دنبال ماجراي ديگري بروند. مشكل ديگراين بود كه آنها اصلا به نظم عادت نداشتند و بيتوجهي كه براي به دست آوردن غنيمت از خود نشان ميدادند، جانشان را به خطر ميانداخت. آنها ميتوانستند خط آهن را خراب كنند، كاروانها را غارت كنند يا شترها را بدزدند اما در جنگ منظم از فرماندهان اطاعت نميكردند. بيش ازاين كه در كارگروهي باشند به خودشان متكي بودند و شجاعت اغلب جانشان را ميگرفت.
وقتي اعراب زيرپرچم لورنس انگليسي با تركان شروع به جنگيدن كردند، لورنس ميدانست كه هدفش چيست. او خود اعتراف ميكند: «من چنين ميپندارم كه ما براي اعمال خود، بهاي بسيار گراني را به ارزش شرف و زندگي بسياري از مردم بيگناه ميپردازيم.»۸۰ ]اوكتاب هفت ركن حكمت را كه شرح وقايع جنگ در عربستان بود، پس از بازگشت به انگلستان نوشت اما از بابت مسايل عربستان به قدري شرمنده بود كه حاضر نشد بابت حقالتاليف در زمان زنده بودن پولي به خانوادهاش برسد: «بخشي از كفاره من براي جرمي كه با فريب دادن اعراب مرتكب آن شدهام آن خواهد بود كه در ارتباط با نقشي كه در اين ماجرا بر عهده من بوده، دستكم تا عمر دارم ازاين بابت پولي به جيب نزنم.» ۸۱
لورنس زماني براي دوستش هري فيلبي نوشته بود: «من ناگزيراز پيوستن به اين توطئه هستم. و در آينده خطر اتهام خيانت را نسبت به اعراب بايد بپذيرم. اعتقاد دارم كه براي به دست آوردن يك موفقيت سريع و كمهزينه در مشرق زمين، محتاج به جنگ با حضور اعراب هستيم. به هر حال موفقيت در جنگ و ارتكاب عهدشكني بهتر از آن است كه انگلستان بازنده باشد.»
با موافقت مقامات بريتانيايي مرد كوچك اندام انگليسي در كنار شريف حسين ماند و آنها را با وعدههاي انگلستان تا پايان جنگ جهاني اول و خروج نيروهاي ترك تشويق به جنگ كرد.
در روزهايي كه نيروهاي شريف حسين با تركها ميجنگيدند، عبدالعزيز سخت سرگرم مبارزه با شورشيان پرقدرتي بود كه پس از جنگ جرب او را احاطه كرده بودند. شش ماه پس از جنگ جرب، عبدالعزيز شكست سختتري از عجمانها در 30 كيلومتري غرب حفوف خورد و در حالي كه زخمي بود، مجبور به فرار شد و احساء را براي عجمانها گذاشت. از سال 1902 هرگز قدرت سعوديها تااين حد كم نشده بود.
اين فاجعه مزيد بر علت شد تا اغلب قسمتهاي شرق عربستان عليه عبدالعزيز شورش كنند. آنها هرگز نميتوانستند در اين شرايط كمكي براي بريتانيا به حساب بيايند. با اين حال عبدالعزيز تلاش كرد تا با كاكس ديدار كند.
از زمان اولين ملاقات عبدالعزيز و پرسي كاكس چيزهاي زيادي فرق كرده بود. اكثر قسمتهاي احساء عليه او شورش كرده بود اما كاكس از توانايي عبدالعزيز براي مطيع كردن باديهنشينها مطمئن بود. حاكم رياض براي تكميل معاهدهاي كه شكسپير پيش از جنگ جرب تنظيم كرده بود، به سواحل خليج فارس رفت و بعد از ديدار با كاكس پيمان دوستي سعوديها و بريتانيا به امضاء رسيد. اين قرارداد با حمايت بريتانيا از عبدالعزيز در مقابل حمله تركها – كه در واقع همان قرارداد تحتالحمايگي بود- به حاكميت تركها در اين منطقه خاتمه ميداد. اين قرارداد كه به نوعي باعث به رسميت شناختن عبدالعزيز ميشد، در بعد بينالمللي، قدرت مستعمراتي بريتانيا را به رخ ميكشيد. آنها ميتوانستند ادعا كنند كه ارتش بزرگي از اعراب را براي مقابله با دشمنان در اختيار دارند، بدون اين كه جان سربازان انگليسي را به خطر بيندازند. از آن پس شاهد ارسال محمولههاي تفنگ، مهمات، روپيه و ليره انگليسي به عبدالعزيز هستيم كه به كمك آنها او توانست عجمانها را به اطاعت وادارد. چند ماه پس از اين معاهده، عبدالعزيز بار ديگر قدرت كامل را با خريد اطاعت قبايل در نجد به دست آورد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است