kayhan.ir

کد خبر: ۳۸۳۱۹
تاریخ انتشار : ۰۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۵
مستنداتی از سیر حوادث و اظهارات و اعترافات متهمان وقایع پس از انتخابات

ماجرای تذکر تند امام به نخست وزیر وقت درباره اهمیت حفظ نظام(پاورقی)


امام بر دو اصل به شدت تأکید داشتند:
اصل ولایت و نام اسلامی
در مجموعه فرمایشاتی که امام دارند روی سه نکته به شدت تأکید می‌شود. اگر دوستان مراجعه کنند، یکی مردم، مردمی که سخاوتمندانه به امام خودشان را عرضه کردند که امام بتواند نیات و منویات الهی خودش را متکی بر گام مردم و رفتار مردم و شهادت‌طلبی مردم این را در این کشور جغرافیایی ایران استقرار بدهد. پیامد این داستان دو اصل بزرگ را امام به صورت کاملا جدی رویش تأکید دارند. یکی اصل ولایت فقیه و دومی نام اسلامی. جناب ابطحی اشاره کرد امام بارها و بارها در صحبت‌هایشان گفتند حفظ نظام از اوجب واجبات است بلکه یک نکته صریح‌تر فرمودند: «حفظ نظام از نماز هم بالاتر است.» این جملات از جملات حضرت امام است و در بحث ولایت فقیه بارها و بارها در بحث سال 58 اگر مراجعه بشود خواهید دید که چه‌قدر ایشان بر برپایی خبرگان رهبری و حفظ و صیانت از موضوعی و مضمونی به نام ولایت فقیه ایشان تأکید داشته و در این رابطه حتی یک جمله صریح دارد که پشتیبان ولایت فقیه باشید که کشور آسیب نبیند.
خوب دوستان، آیا امامی که ما می‌شناسیم که نفس خودش را کشته بود، زیر پا له کرده بود در برابر همه مخاطرات جان خودش را کف دستش گذاشته بود از سال‌های قبل از 42 تا به امروز، آیا برای خودش سینه می‌زد؟ می‌خواست مبانی خودش را محکم بکند؟ امام نیاز نداشت، امامی که با 4 میلیون استقبال او را در 12 بهمن مردم تا بهشت‌زهرا بردند و سخنرانی کرده با 9 میلیون او را بدرقه کردند. در پیشگاه خدا، امام هیچ نیاز نداشت که از این منظر بخواهد خودش را تاکید بکند، ضمن اینکه اگر به برخی از تصریحات دیگر امام توجه بکنید در همان نامه معروفی که به مقام معظم رهبری که در آن مقطع رئیس‌جمهور بودند موضوعی به نام ولایت فقیه را جزئی از شعبه ولایت رسول خدا ترسیم می‌کند و پیامد او ولایت رسول خدا عبارت است از تداوم عصمت و ولایت خداوندی [عبارت اخیر از امام نیست] در واقع یک موضوع بسیار قوی را امام مطرح می‌کند و این را به عنوان یک اصل جاودانه از خودش یادگار می‌گذارد. روزی که کشور ما را ترک کرد و در آن وصیتنامه معروف خودش سخن از چه گفت؟ گفت با قلبی آرام می‌روم، اعتقادش این بود که این اصل جاوید را در این کشور پایه گذاشته و رفته و ادامه پیدا خواهد کرد.
اگر تلقی امام این بود که بعد از خودشان این متوقف می‌شود یا برای مثال نهایتا در سال‌های بعد این داستان متوقف می‌شود که این ارزشی نداشت. مهم این است که این جریانی که 1400 سال ما توقف داشتیم بعد از حکومت علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) این دارد به جریان می‌افتد، الفقهاء امناء الرسل.
در این رابطه نکته‌ای که جناب ابطحی گفت به غیات درست است. نکته‌اش این بود که شجاعت دو نیم است. بخشی در برابر یک قدرت حاکم و جائر که انسان سخن بگوید و یک بخش از شجاعت هم شکست خود انسان است و اینکه انسان به گذشته خطای خودش اعتراف بکند. من در این نقطه ایستادم که خودم را به مدت 10 سال گذشته سرزنش بکنم. نه به این معنا که در جزئیاتی دخالت داشتم، کیفرخواست وضعش را روشن خواهد کرد.
به عنوان یک اصل کلی‌تر که چرا سکوت کردی؟ ما که جزو نخبگان این جامعه هستیم در برابر بسیاری از گفتن‌ها و بسیاری از نگفتن‌ها مسئولیم. اذا ظهر البدع، فعلی العالم ان یظهر علمه، فالا فعلیه لعنه الله؛ بر دانشمندان و آگاهان است که اگر بدعتی در جامعه اتفاق بیفتد علم خودشان را اعلام بکنند چون اظهار علم و آگاهی می‌تواند در برابر از بسیاری از مشکلات و مصیبت‌هایی که پیش‌ می‌آید جلوگیری کند. گفته شد بعضی از بزرگان کشور که حرمتشان بر همه ما واجب است اگر در این بحران‌ها از خودشان یک رفتار مدافعانه‌ای برای نظام می‌گرفتند بسیاری از این آسیب‌ها کمتر بود.
من افتخار می‌کنم عضو نظامم و آمده‌ام خودم را بشکنم و از نظامم دفاع کنم
برادر بزرگوار جناب آقای ابطحی، گزارشی که شما مطرح می‌کنید بخش آخرش که سیل انبوه سیاهی لشکرهایی که می‌آیند تخریب‌هایی را به وجود می‌آورند اینها باید کنترل بشوند. اما در بخشی که این اتفاق صورت گرفته در درون نظام است. پیامی که به بدخواهان و دشمنان می‌توانیم بدهیم، جناب ریاست دادگاه، این هست که کور خوانده‌اید، تصور نکنید به اتکای برخی از زمینه‌هایی که در حوزه براندازی نرم به آن اشاره شد می‌توانند استفاده کنند، نه... عطریانفری که خودش را برای همیشه لت وپار می‌کند و می‌خواهد زندگی جدیدی را تعریف بکند، ابطحی، بهزاد نبوی، امین‌زاده همه این بروبچه‌‌هایی که این‌جا نشستند که آمدند و بگویند ما جزو نظام هستیم و می‌دانند شفقت و مهربانی نظام طوری است که فقط رویکرد قضایی‌اش برای اصلاح است نه برای تأدیب صرف. این نکته، نکته بسیار کلیدی است. جناب معاون دادستان عزیز که در نگاهتان به کیفرخواست باید مورد توجه قرار داد و می‌دانم که توجه می‌کنید. در این رابطه ما آمدیم چه چیز را ثابت کنیم؟ ما آمدیم افتخار بکنیم که من متهم امروز ادعا می‌کنم عضو نظامم و آمدم خودم را بشکنم که بگویم می‌خواهم از نظامم دفاع بکنم.
در این مسیر، امام دو ثقل بزرگ را ثقل اکبر و اصغر تعریف کرده در وصیتنامه‌اش گفت: پیامبر خدا چنین کرد، او هم چنان کرد. ثقل اکبر و اصغرش، یک ولایت مضمونش ولایت فقیه بود به نام ثقل اکبر و مضمون ثقل اصغرش هم شخص ولی فقیه بود. امام آمد چه کار کند؟ بگوید این راه من را باید ادامه بدهید. خوب، سال 68 شد امام رحلت کرد. با بزرگواری و با کراهتی که رهبری پذیرفت که رهبر اسلامی را بپذیرد، خبر دارم، مطالعه ایشان مقاومت داشت. چون بحث شورای رهبری بود و بحث‌های دیگر، علی رغم این، بزرگواری کرد و اقدام شایسته‌ای که خبرگان رهبری کردند در کمتر از 24 ساعت، موضوعی به نام خلأ رهبری را مرتفع کردند. ایشان در جایگاه رهبری و امامت مسلمین ایستاد. دامان خودش را باز کرد، دستش را باز کرد. همه احکامی که امام به نمایندگان خودشان داده بودند ایشان مجددا تنفیذ کردند. در واقع نشان دادند و تاکید ایشان بر این بود که بر منویات امام بایستیم، کلمه وحدت، اتحاد کلمه و وحدت کلمه، نکته‌ای بود که معمولا مورد تذکر ایشان بود. از سال 68، ما راه را ادامه دادیم. چه اتفاقی افتاد دوستان؟
برادران متهمی که مثل من در این جمع قرار گرفتند و فرصت نکردیم در گذشته با هم سخن بگوییم، نمی‌خواهم تقریبی به لحاظ تاریخی بیاورم ولی فراموش نکنیم بعد از رحلت پیامبر«صل الله علیه و آله» که علی بن‌ابی‌طالب«علیه‌السلام» به قدرت می‌خواست برسد، چه کردند و چه کردند و چه کردند یا بعد از اینکه نگذاشتند بعد از 20 و چند سال توانست حکومت 5 ساله خودش را تشکیل بدهد مگر نبود تشخص‌طلبی برخی از کسانی که دوش به دوش فرشتگان الهی در بدر و احد در کنار پیامبر «صلی‌الله علیه‌وآله» جنگیدند؟ ادعا و تمنایی کردند برای حکومت، مگر طلحه نبود، مگر زبیر نبود، در تاریخ هست که ابن‌عباس مراجعه می‌کند که برود با طلحه و زبیر ملاقات کند، علی‌بن ابی‌طالب‌«علیه‌السلام» راجع به طلحه او را باز می‌دارد، می‌گوید:
لاتلقین طلحه، فانک ان تلقه تجده کالثور عاقصا قرنه2 اگر او را ملاقات کنی مثل یک گاو پیچ در پیچ که چنین می‌کند، ولی زبیر را ملاقاتش بکن به او بگو عرفتنی بالحجاز و انکرتنی بالعراق... چه شد ما را در کنار پیغمبر «صل‌الله علیه و آله» به رسمیت شناختی در حجاز؟
تعبیر و تمثیل علی‌بن‌ابی‌طالب«علیه‌السلام» است، ولی در عراق که پایگاه حکومت است در حوزه حاکمیت، ما را نباید بپذیری! دارد جذبش می‌کند.
جناب ریاست دادگاه، می‌خواهم عرض بکنم از مقطعی که امام «رحمه‌الله علیه» رحلت کرد برخی از تشخص‌طلبی‌ها، در کشور ما شکل گرفت در پوشش و این جریان ادامه پیدا کرد تا یک حادثه بزرگ سیاسی در کشور ما رخ داد، حماسه دوم خرداد، حماسه‌ای که یک چهره و یک پرچمداری را در میدان علم کرد به نام سیدمحمد خاتمی، دوست عزیز همه ما که حرمتش بر ما واجب است اما بزرگ‌تر از محمد خاتمی جامعه 30 میلیونی بود که درست مشابه همین اتفاقات 40 میلیونی این دوره آمده در صحنه، بزرگ‌تر از محمد خاتمی و بزرگ‌تر از تک‌تک کسانی که در آن مقطع به عنوان کاندیدا مطرح بودند، آمدند و یک حادثه عظیمی را، افتخارآمیز خلق کردند. رهبری در آن پیام معروف‌شان نکته بسیار زیبایی دارند. جناب معاون دادستان که در این صحبتی که از ایشان اشاره کردید اگر به آن هم مراجعه کنید آن هم از پیام‌های کلیدی رهبری است، خوب، چه اتفاقی افتاد؟ یک رویکرد جدید و البته لفظ اصلاحات متعلق به آقای خاتمی نیست، لفظ اصلاحات.
جناب رئیس دادگاه، دو سال بعد در یک بدنه‌ای آمد در دل جریانی قیام دوم خرداد.خوب، چه اتفاقی افتاد؟ برخی کسانی که در همان روحیات تشخص‌طلبی و گروه‌گرایی که جنبه‌های رادیکال پیدا می‌کرد که مقدماتی است برای پیوند این داستان و مباحثی که تحت عنوان براندازی از آن نام می‌بریم یک تلقی باطلی پیدا کردند. اشتباه گرفتند، تصورشان بر این بود که این حوزه حضور مردم، نقطه‌ای است در برابر نظام و رهبری، فی‌الواقع می‌خواهم این را عرض بکنم در مقطع بعد از 76 که در پناه قانون اساسی بسیاری از ما فرصت پیدا کردیم که از منطقه الفراق قانونی استفاده بکنیم و حوزه‌هایی به نام احزاب و انجمن‌ها را راه بیندازیم از اینها سوء‌استفاده شد و این را در برابر گرفتیم. قانون اساسی و موضوعی به نام مردم و مردم‌سالاری را طوری وانمود کردیم که یعنی این نقطه مقابل ولایت فقیه و رهبری و نظام است. اشاره کردند و بحث نظام را، یک خاطره بگویم برایتان. جناب آقای محتشمی با شخص دیگری، به احتمال زیاد آقای محتشمی در سال 65 در یک مقطعی در بحث صدور انقلاب صحبتی کرده بودند، من در آن مقطع از همکاران ایشان در وزارت کشور بودم. ظاهرا گفته بودند در بحث صدور انقلاب و نظام اگر قرار بر این باشد که اینها در تعارض قرار بگیرد ما نظام را رها می‌کنیم، به صدور انقلاب می‌پردازیم، خاطرم نمی‌رود که امام، خط ایشان را من خودم دیدم، یک نامه تند خطاب به آقای مهندس موسوی نخست‌وزیر وقت نوشتند، گفتند: جناب آقای موسوی، این حرف‌ها چیه؟ اگر قرار بر صدور انقلاب هم باشد، از متن استقرار نظام معنا پیدا می‌کند. این قدر امام روی این موضوع تاکید داشتند. امر، مضمون ولایت فقیه را جان‌گرفتند و نظام را به صورت ساختار برای این جان تعریف کردند. این قدر حساسیت داشت امام برای بحث نظام. امام عزیزترین یاران نزدیک خودش را در جریان دفاع و حفاظت از نظام قربانی کرد. داستان‌های سال 67 و 68 یادمان نمی‌رود. هنوز حوادث آن روزگار به یادمان هست. کدام یک از ما موضع امام را نفی کردیم، همه ما امام را تایید کردیم و نشان دادیم که این رفتار و پیوستگی و همبستگی و انسجام و درهم‌تنیدگی که بین نخبگان جامعه، ملت و رهبری است این ضامن تداوم انقلاب و استقرار ماست. در دوره امام تمامی تهدیدات.
را نگاه بکنید، از تحرکات، تشنجات، قومیت‌ها، تشنجات منطقه‌ای، مرزی، داخلی، جریان نقاق، جریان کودتای نوژه، جریان، خدمتتان عرض کنم، داستان طبس تا نهایت بزرگ‌ترینش که بحث جنگ بود، تمام قدرت ما برای کنترل در دوران امام ناشی از این اتحاد و انسجام بود و به همین دلیل دشمنی که دشمنی‌اش را از دست نداده، من بارها به دوستان گفتم اصلا در آن مقطع دو تا کشور آن هم بنا به مصالح خودشان با ما دوست بودند: لیبی و سوریه. همه در برابر ما صف داشتند و در یک جریان استمرار استقرار ما توانستیم دنیا را یک مقدار تغییر بدهیم ولی دشمنی‌های اصلی باقی ماند و در راسش آمریکا.
خوب، چه اتفاقی افتاد؟ در پناه دوم خرداد، اتفاقی که به‌نام مردم، به‌نام نظام، به‌نام دفاع از منویات امام، جامعه‌ای آمده که وابستگی خودش را به نظام نشان بدهد، ما آمدیم از این فضا تلقی اشتباه کردیم، عامدانه یا سهوی، ارادی یا غیرارادی و نشان دادیم که ظاهرا می‌توانیم اینها را در تقابل نگاه داریم. برادران عزیز، دوستان من، خود من، خطاب به خود من، کسانی که در موضع نخبگی قرار می‌گیرند حد فاصل مردم و کانون‌های قدرت در یک نظام هستند باید درونشان و بیرونشان یکی باشد. هیچ نفاق سیاسی نباید داشته باشیم. ما چرا دو پاره شدیم؟ چرا نگاهمان این بود که به ظاهر قانون یک التزام نشان بدهیم. ما یادمان نرفته مگر، یادمان رفته، نگاه می‌کردیم، دوستان اشاره کردند. مجمع روحانیون مبارز در آن مقطع که به امر و اراده امام شکل گرفت اصلا در مقام این نبود که نگاه کنند امام چه می‌گوید، می‌رفتند سویدای ذهن و مغز امام را می‌خواندند که میل امام به چه چیز است، قبل از اینکه امام پیامش را بدهد حرکت می‌کردند در دفاع از امام و نظام، پیش‌تر حرکت می‌کردند،، نخبه‌گرایی و نخبگانی که اعتماد به یک نظام دارند نسبت‌شان با نظام این‌طوری باید تعریف بشود. ما گرفتار نوعی تزلزل‌هایی شدیم که ببینیم خوب، ظاهر چه چیز است؟، باطن چه چیز است؟، عرض شود پیام چیست؟ غایتش چیست؟ داخلش چیست؟ از فرصت‌های قانونی استفاده بکنیم. من این‌جا یک اعترافی می‌کنم و اعلام می‌کنم، کسانی که موضوعی به‌نام مطلقیت [اطلاق] را از ولایت فقیه می‌خواهند سلب کنند و یا مطلقیت [اطلاق] را در چارچوب قانون می‌خواهند تفسیرکنند، معنویت نظام را می‌گیرند. اگر بناست که رهبری در چارچوب نظام گرفتار همین مسئولیت‌هایی باشد که تعریف شده، می‌شود یک بخشی، یک قطعه‌ای از پازل قانون اساسی، مثل ریاست جمهوری. ولی آن‌جایی که امام فریاد می‌زند که ولایت فقیه از این بابت معنا و مفهوم پیدا می‌کند که جلوی دیکتاتوری را بگیرد حتی ایشان اشاره می‌کند، می‌گوید جلوی دیکتاتوری رئیس جمهور را می‌گیرد، جلوی دیکتاتوری نخست‌وزیر را می‌گیرد، جلوی دیکتاتوری نظامی‌ها و ارتشی‌ها را می‌گیرد. مگر همین اتفاق راجع به بنی‌صدر صورت نگرفت؟ مگر امام همین را هدایت نکرد؟ اگر قرار بود مقید به همان داستان‌ها باشد که لیت و لعل برایش می‌آوردیم. این نقشی که در حوزه مطلقیت [اطلاق] برای رهبری، نظام ما قائل است و امام هم روی آن تاکید داشته، اگر نپذیریم با آن وجه شعبه بودن از ولایت رسول خدا در تعارض قرار می‌گیرد. از این بابت این را باید استحکام بدهیم و بپذیریم، برادرها! اگر این قطعات که در نظام حقوقی تعریف می‌شود بخواهیم، نسبت‌هایش را برقرار بکنیم چه چیز باید فدای چه چیز  بشود؟ عنصر مادون، خودش را عناصر مافوق می‌کند. احزاب در کشور ذیل نظام تعریف می‌شوند. حق ندارند در برابر نظام باشند. حق ندارند اگر می‌خواهند تفسیری از نظام بکنند این تفسیر، تفسیر منحصر به خودشان باشد. تفسیری از نظام مقبول است که از همه ارکان حقوقی صاحب حق از او یک تفسیر روشنی داشته باشد. اگر این اتفاق افتاد احزاب هم هم‌سو خواهند بود. از این حیث من فکر می‌کنم یک انحراف و یک زاویه‌ای از نظام در مقطعی که ما تحت عنوان اصلاحات حرکت کردیم آمدیم تا سال 84.
84 هم نمی‌خواهم نقد کنم، چون هیچ‌وقت من خیلی درگیر جزئیات نبودم و کمتر اطلاع دارم. ولی اجازه بدهید یک نقدی که در ذهنم نشسته به عزیزان حزب مشارکت [بگویم]. آوردیم روی اینکه می‌خواهیم شخصیت سازمان را فقط معرفی کنیم؟ وزن‌کشی بکنیم. مگر شکسته نشد آن وقت؟ هاشمی رفسنجانی در صحنه بود، مهدی کروبی هم بود، معین هم بود، احمدی‌نژاد هم حضور داشت. اگر آن اتحاد بود شما جز این شک داشتید که پیروز می‌شدید؟ چه اتفاقی می‌افتاد که روی وجه سازمانی و استقلال تاکید می‌شود؟ این ناشی از نوعی غرور سازمانی است برادران عزیز و ناشی از همان پیشینه ذهنی است که ما را در حوزه رفتارهای رادیکالیستی گرفتار کرده است. جناب آقای رئیس دادگاه، من در این آسیب‌شناسی می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که به دلیل این زاویه گرفتن و فاصله گرفتن‌ها و این تقابل‌هایی که در درون ما شکل گرفت، ما را دچار نوعی نفاق کرد. ظاهر ما با باطن ما تفاوت کرد و این طبیعتا بستری است برای سوءاستفاده بدخواهان و دشمنانی که جناب معاون دادستان اشاره کردند که لینک‌هایی [ارتباطاتی] برقرار می‌شود، به‌ خصوص که ادبیات براندازی در دنیا دیگر از جنس مسلحانه و جنگ رودررو خارج شده و بسیار همین‌طور که اشاره کردند، [تبدیل شده به] نرم.