تصویری از ایران بدون انقلاب
زهرا عسگری
مناسبتها همیشه فرصت مناسبی برای درک نسبت ما با حوادث و وقایع تاریخیاند. تبیین نسبت "ما" با "انقلاب اسلامی" زوایای قابل تامل فراوانی دارد، خصوصا از زوایه نگاه نسلی که انقلاب نکرد ولی در فضای انقلاب متولد شد، نفس کشید، رشد کرد و حالا دل در گرو آرمانها و اهداف این انقلاب دارد.
همیشه مفروض ما در مواجهه با سالهای پشت سرگذاشته زندگیمان این بوده که انقلاب اسلامی در 1357 به وقوع پیوسته و ما میراثدار گنجی هستیم که با رنجهای فراوان بدست آمده است. بد نیست یک بار و برای درک درست از موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم؛ فرض کنیم انقلاب 1357 رخ نداده بود و امامی نبود که ما را روح اللهی کند. یا میتوانید تصور کنید انقلاب 1357 متولد شده بود ولی در همان ابتدای راه، به هر علتی شکست میخورد و حکومت شاهنشاهی دوباره در ایران کمر راست میکرد. با این اوصاف فکر میکنید ایران دهه 90 چه حال و هوایی داشت؟
مضاف بر اینکه طی این چهار دهه اخیر، جهان، با ورود به عصر رسانه دوران جدیدى را آغاز کرده است. استفاده از شبکههای وسیع ارتباط جمعی آن چنان گسترش یافته که گوشی موبایل، همراه اول ما در زندگی به حساب میآید و شبکههای اجتماعی به ما کمتر فرصت توجه و حضور در میان اعضای خانواده را میدهد.
فکر میکنید در آن شرایط آرزوهایمان چه بود؟ صبحها با کدام امید از خواب برمی خاستیم و هفتهها را با کدام انتظار سپری میکردیم؟ جوانان چه در سر میپروراندند؟ دین دغدغه و اولویت اصلی در زندگی ما به حساب میآمد؟ نسبت شیعیان علی (ع) با مظلومان جهان چگونه تعریف میشد؟ فریاد استقلال خواهی از ایران شنیده میشد یا ژاپن توسعه یافتهای بودیم که حتی حق داشتن نیروی نظامی مستقل را هم نداشت؟ آیا در ایران همجنس بازان اجازه برگزاری مراسمهای رسمی داشتند؟ آیا صنعت توریسم در ایران مثل مالزی با راه اندازی بارها و کازینوها در برجهای آسمان خراش و خانههای شخصی فحشا، گسترش یافته بود؟ مثل افغانستان کشوری چندپاره میشدیم که رئیس جمهورمان از دست آمریکا و بمب هایش جلوی چشم میلیونها بیننده اشک بریزد؟ آیا برای سوزاندن جنینهای سقط شده،کوره جنین سوزی راه اندازی میشد ؟ ... اصلاً زندگی ما چه شکلی داشت؟ رئیس جمهورمان و شه بانویش از نظر مدل مو و کروات و ظاهر هر چه بیشتر غربی میشدند و ازآن طرف استقلال و عزت کشور را در مجالس شبانه به باد میدادند؟
واقعیت این است که ما فرزندان انقلاب آرزوهایمان در داشتن خانه، ماشین،داشتن همسر مناسب، شغل خوب و رفاه و ... خلاصه نمیشود. ما اگر همه ی اینها را هم داشته باشیم باز چیزی در درونمان هست که آراممان نمیگذارد. چیزی نه از جنس تمایلات دنیایی و نفسهای سرکش،که هیچ کس را توان رهایی از آن نیست، بلکه از جنس آرمان هایمان، از جنس بیتفاوت نبودن به اوضاع و احوال دور و برمان و از جنس درد. دردهایی که به قول قیصر انقلاب جامه نیستند تا زتن در آوریم و واژه نیستند تا به سادگی به رشته سخن در آوریم.
نمی دانم اگر انقلاب نبود چگونه نسخه بدلی شیطان بزرگ را از نسخه اصلی اش تمیز میدادیم، اصلا اگر انقلاب نبود چه نیازی به القاعده و داعش و طالبان که این نسخههای بدلی در نبود نسخه اصلی چه ارزشی دارند؟ آیا اگر انقلاب نبود حداکثر شناخت ما از دشمن، به مبارزه با بهائیت و وهابیت ختم میشد و ما از دیدن شیطان بزرگ غافل میشدیم و با درگیری با شیطانهای کوچک پهلوان پنبههایی بزرگ بودیم؟ اگر انقلاب نبود نسبت ما با کودکان غزه، مسلمانان بوسنی و همه مظلومان جهان چه بود؟ اگر انقلاب نبود معنای استکبار را چگونه فهم میکردیم؟ اگر انقلاب نبود دیگر با چه انگیزهای ماهواره را بر خود حرام میکردیم و در شبکههای اجتماعی به دنبال اباحه گری نبودیم؟ اگر انقلاب نبود چگونه اسیرتبلیغات رسانهای نمیشدیم و با چه نیتی کالای ساخت داخل میخریدیم؟ اگر انقلاب نبود عزت را در چه میدیدیم؟ در اتصال به خدا یا اتصال به خلق خدا؟ دیگر با چه نیتی به رسانه ملی نقد میزدیم و از ترویج سبک زندگی غیردینی انتقاد میکردیم. سیاست ما را کدام کشور رقم زد و کدام کشور برای اقتصادمان نقشه میکشید...
اشتباه برخی این است که دستاوردهای انقلاب را در تعداد خیابانها و جادههای کشیده شده در سطح کشور، یا آب و برق رسانی به مناطق مختلف ویا مسائلی از این دست محصور میکنند. انقلاب ما چقدر مظلوم است و ما چقدر آن را محجورانه به دنیا معرفی میکنیم. انقلابی که از جنس نور بود و به ما فهماند خدا فقط محبوس در سجادهها و محراب نیست. به ما ثابت کرد میشود با خدا و برای خدا زندگی کرد. انقلاب اسلامی غایتی به وسعت کل تاریخ بشریت برای ما ترسیم کرد. انقلابی که به ما جسارت داد و ما را امیدوار کرد که هنوز هم میتوان عمار، مالک، اباذر و سلمان شد، تا کارمان به آنجا نکشد که اسیر تن شویم و در نهایت زبونی فکر، انسان را معده و پایین تنهای بزرگ بپنداریم که صبح تا شب ناگزیر به فکر سیر کردنش است.
انقلاب ایران از زوایای مختلف، زندگی امروز ما را راهبری میکند و همه قواعد دست و پاگیر را بر هم میزند حتی رهبری رهبری این انقلاب را نوجوانی 13 ساله بر عهده دارد. در این انقلاب پیرمردی 77 ساله غبار از روی آرمانهای ما میزداید و به ما یادآوری میکند که انتظار در مبارزه است و سن و سال نمیشناسد. همان پیرمردی که به تعبیر سید جوانان اهل قلم، با دیدن زندگی اش فهم عصمت ائمه علیه السلام برای ما آسانتر شد. انقلاب مفهوم غبارگرفته عزت اسلامی را برای ما احیا کرد تا متناسب با اقتضائات هر دورهای جهاد را سرمشق زندگیمان قرار دهیم. انقلاب ما در دنیایی که دین افیون تودهها خوانده میشد و مردم کم کم با کلیسا هم خداحافظی میکردند، عظمت و توانمندی یک دین در آوردن مردم به صحنه اجتماع و قیام علیه ظالمان و مستکبران را به همگان نشان داد و....
حالا دوباره باید فکر کرد. باید فکر کرد به ایران دهه 90، ایران بدون انقلاب، باید فکر کرد به آرمانها و آرزوهای جوان ایرانی که اگر انقلاب نبود...
مسلما نظام اسلامى شکل گرفته از این انقلاب بدون ایراد نیست، اما حقيقت آن است كه ما راهمان را شناخته ايم و تصميم مان را گرفتهايم. در حکومت برآمده از این انقلاب، هنوز فساد هست، بیعدالتی هست، ظلم هست، فقر هست، اما انگیزه هم هست. تلاش هم هست. رهبر هم هست. جوان انقلابی هم هست و... و جهت گیری کلان همه ی اینها، به سمت خدا است. دستاوردهای این نظام قبل از آنکه از جنس سد و اتوبان و کارخانه و رفاه باشد از جنس عزت و استقلال و آزادگی است. از جنس نفی شرق و غرب است،از جنس بعثت انبیاء و بیداری دل هاست، از جنس بصیرت و تشخیص اولویت هاست و به همین دلیل انفجار نور است چرا که نور و روشنایی را غروبی نیست و خورشید هر صبح مسیر هدایت را روشن میسازد...