ما کجا ایستادهایم؟!
اشاره) آنچه پیش رو دارید گفتاری است درباره نسلکشی فرهنگی البته با رویکردی نو و بررسی آسیبهایی که در سطوح مختلف دامنگیر جوامع انسانی میگردد.
پوشیده نیست که مقوله فرهنگ امری کلی است و در این گفتار تحولاتی منظور نظر هستند که ظاهرا به صلاح یک ملت است اما به واقع علیه آنان استفاده میگردد. البته تمامی این برنامهریزیها در پی اهداف خاص و از پیش تعریف شده و نیز شناخت لایهبه لایه یک فرهنگ اعمال میگردد و در نهایت آنچه مشخص است شناخت کامل و دقیق جبهه استکبار از نقاط ضعف و قدرت فرهنگ اسلامی- ایرانی است و این ضرورت بررسی هرچه دقیقتر نقشههای تالیف شده در اتاقهای فکر آنان را نمودار میکند.
در ابتدا باید در نظر داشت یک جامعه از سطوح مختلف سنی تشکیل میگردد، سطوحی که از نظر سهولت به سال های کودکی و نوباوگی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی، میانسالی و کهنسالی تقسیم میشوند. شاید در نظر اول آن گروهی که نمایه فرهنگی یک جامعه به چشم آیند، جوانان و بزرگسالان باشند اما اگر با دقت بنگریم، میبینیم که جوانان امروز همان نوباوگان وکودکان دیروز هستند که آنچه را که فرا گرفتهاند امروز به نمایش میگذارند و براساس آن عمل میکنند. در نتیجه اگر بخواهیم بوستانی آباد داشته باشیم باید از ابتدا به درختچهها توجه نماییم.
امروزه گاه و بیگاه فریاد وااسفای اهل فرهنگ و دلسوزان نظام را میشنویم که بر از دست رفتن دستاوردهای عظیم انقلاب در میان نسل جوان آه حسرت میکشند و تا آنجا پیش میروند که هر یک دیگری را در این امر مقصر میدانند. البته در این که اهمال در امر فرهنگ خسارتهایی جبرانناپذیر برجا خواهدگذاشت شکی نیست. همانگونه که مقام معظم رهبری در فرمایشهای اخیر خویش در جمع خبرگان ملت فرمودند: «من هم از مسائل فرهنگی نگرانم و در این نگرانی نمایندگان محترم خبرگان سهیم هستم.»
اما آسیبشناسی شرایط فعلی فرهنگی کشوری که روزی به جوان ترین کشور دنیا مشهور بود کاری است که باید با تدقیق فراوان انجام گیرد. در تاریخ انقلاب اسلامی ایران از قول امام خمینی(ره) امام فرزانه و پرفروغ امت آمده است که بعد از قیام پانزده خرداد 42 وقتی که از ایشان پرسیده بودند پس حامیان شما کجایند؛ فرموده بودند: «سربازان من در گهوارهها هستند.»
این فرمایش آنجا معلوم شد که در سالهای 56 و 57 و پس از آن در هشت سال دفاع مقدس اغلب شهدا و ایثارگران انقلاب اسلامی از جوانان 16 تا 25 سال بودندو امروز ما میفهمیم معنای سخن گهربار ایشان را که میفرمودند: «امید من به شما دبستانیهاست.»
این یعنی که آن پیر فرزانه به ضرورت احیای نسل جوان از همان اوان کودکی اعتقاد داشتند و لذا این بود که دنیای استکبار تلاش خود را برای تسلط بر نسل جوان معطوف کرد و پیرو این هدف با استفاده از تکنولوژی همچون موریانهای بیمقدار شروع به جویدن پایههای فرهنگی جامعه اسلامی ما یعنی خانوادهها نمود و این بود که هر از گاه شاهد رویش بشقابهای دریافتکننده امواج (ماهوارهها) بر روی سقف خانهها بودیم و این امر تا آنجا پیش رفت که شبکه جهانی اینترنت هم بعنوان یکی از ضروریات زندگی پس از آب و غذا و مسکن قرار گرفت.
این یعنی به میدان آمدن دشمن با تمامی سربازان خود و سادهلوحانه است که توجیه برخی از افراد مبنی بر اینکه با دنیای تکنولوژی نمیشود جنگید را بپذیریم؛ نه اینکه خدای ناکرده خود را از حیطه قدرت لایزال الهی خارج میدانیم، بلکه معتقدیم که انسان فراتر از این است که بتوان با زنجیر علم و تکنولوژی او را به اسارت گرفت.
اتفاقا روی آوردن انسانهای آزاداندیش- که این روزها بر تعدادشان با سرعت اعجابآوری افزوده میشود- به دین مبین اسلام آنهم در مهدتمدن غرب و تکنولوژی، نمایانگر همین واقعیت است.
قصد ما این است تا بفهمیم که نسل جوان و اتفاقا جویای علم و دانش ما چه میخواهند و به دنبال چه هستند؟ در حالی که کاملا به این معتقدیم که آنها نیز به دنبال همان هدفی هستند که پدران و مادرانشان در طول سالهای دور دنبال کردهاند و در نهایت از دستان با کرامت امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندان پاکشان دریافت نموده و نوشیدهاند. به عبارت دیگر میخواهیم تبیین کنیم که مشکل تنها در الفاظ است وگرنه عنب و اوزوم و انگور هر سه یک حقیقت واحد هستند.
جوانان ما، آینه ما هستند. باید دید ما چگونه جلوه نمودهایم که گاه این فطرتهای پاک و زیبای انسانی، اعمال ما را بر نمیتابند و به خروش میافتند و نیز گاه چنان مفتون چهرههای دروغین و پلید اما به ظاهر زیبای بیگانگان میشوند که خود را فراموش میکنند.
میل به پیشرفت و برتری خصوصا در زمینههای علمی ریشههایی عمیق در ذات و فطرت ایرانیان دارد و موید این مطلب همان فرمایش پیامبر(ص) اعظم اسلام است که فرمودند:«اگر علم در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین فارس به آن دست خواهند یافت.»
اگر خوب به فرموده ایشان توجه کنیم حساسیت پدران و مادران امروز را برای بالا بردن هرچه بیشتر سطح علمی فرزندانشان از کودکی تا دانشگاه را درک خواهیم کرد و این رقابتهای گاه ناسالم علمی در تمامی سطوح جامعه را خواهیم فهمید. اما باید آسیبها و افراط و تفریطهای این جریانها را نیز بشناسیم. مثلا حضور قارچ گونه موسسات مختلف آموزشی که تحت عنوان سطح علمی بالاتر، حضور فرزندان در خانوادهها را به حداقل رساندهاند یا تعیین اهداف آموزشی- که هر از گاهی به صورتی سیلآسا و با هدایت افرادی خارج از مرزها رونق میگیرد مثل رشتههای خاص دانشگاهی و یا فراگیری زبانهای خاص- براساس معیارهایی که هیچ سنخیتی با اهداف اجتماعی ما ندارند و یا ایجاد اهداف و افقهای غیرواقعی و دست نیافتنی که مثلا تا فلان و بهمان امکانات نباشد نباید ازدواج کرد و صاحب فرزند شد و... که هریک نیازمند بررسی کامل و دقیق است والحق که اگر با عدالت و بیطرفی بنگریم خواهیم دید که درپی ابتلای جامعه به هریک از این جزییترین بیماریها بیش از هرکس دیگر مقام معظم رهبری به طرح آن همت گماشتهاند و این ما بودهایم که با کوتاهی خویش در هر زمینهای از نظریهپردازی و رمزگشایی گرفته تا برنامهریزی و اجرا، خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن ریختهایم.
اشتباه نکنید! منظور ما دشمنپنداری نیست واقعیت این است که آنگاه که ما در خواب خرگوشی هستیم دیگران موذیانه و به قول اهل نمایش «زیرپوستی» درحال فتح قلههای بلند افکار جوانان ما هستند و جوانان پاکدل و روشن فکر ما را گاه به عنوان برقراری صلح و آرامش و تعامل با دنیا یا گاه به عنوان رسیدن به قلههای بلند علمی و همسانی با دنیای پیشرفته غرب به بهانه ایجاد تغییرات برای ساختن افقهایی نوین و... از اهداف حقیقی زندگی پاک اسلامی دور میسازند و این است که در گوشه و کنار جامعه جوانانی سرگردان را میبینیم که خود نیز نمیدانند چه میکنند و براساس القای شبانه روزی بلندگوها و نمایشگرهای غربی تنها زندگی را در روزمرگی و لذت را تنها لذت جسم میدانند.
آن هنگامی هم که اهدافی آرمانی پیدا میکنند ملزم به وابستگی به گروهها و دستههایی میشوند که اغلب سردر آخور دیگران دارند و هریک برای منفعتی و درپی هدفی در یک بازه زمانی خاص تعریف شدهاند!
به هرحال غیرقابل انکار این است که جوانان امروز ما فرزندان جوانان دیروز هستند همانهایی که خیل عظیمی از آنها از جان خود برای حاکمیت اسلام در این سرزمین گذشتند و بسیاری هنوز آثار این جانبازیها را برتن دارند. و برخی که از فیض دوگانه مذکور محروم ماندهاند؛ دلهایی پر از اسرار ناگفتنی دارند و بقیه که شرف حضور در خط مقدم را نداشتهاند همواره خود را مدیون آنان میدانند و برای توفیق هرچه بیشتر این جامعه اسلامی دعا میکنند.
ما میدانیم که همچنان جوانان ما مایه فخر دنیا خواهند بود و نور چشم ما هستند و نیز مطمئن هستیم آن عده که گاه راه را گم میکنند، دوباره به آغوش ما باز خواهند گشت.
و ما همچنان چراغها را در پیش پای آنان روشن نگاه خواهیم داشت تا بدانند از کدام سرزمین و طایفهاند.
*زهرا صفدری
دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت