از لیاخوف تا مصدق ؛ اصلاح طلبان و مجلس دهم !
در تاریخ معاصر نام مجلس با چند رویداد مهم عجین شده است از به توپ بسته شدن مجلس مشروطه توسط لیاخوف روسی تا انحلال مجلس به خواست مصدق !
سید روح الله امین آبادی
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی مجلس به فرموده امام امت در راس امور قرار گرفت و قانون اساسی که ثمره خون میلیون ها شهید محسوب میشود این اجازه را به کسی نداد که بتواند مجلس شورای اسلامی را منحل سازد.
با این وجود در سال ها و بخصوص ماههای گذشته بارها اصلاح طلبان با بهانههای مختلف از انحلال مجلس سخن گفتهاند ...از سعید حجاریان گرفته که به صراحت از اعطای حق انحلال مجلس به رئیس جمهور سخن گفت تا آخرین نمونه که محمد قوچانی در مقالهای از این که اصلاح طلبان نمیتوانند و یا به تعبیر او به صرف نیست تا مجلس را تعطیل کنند افسوس میخورد !
وقتی پای آدمی در استدلال لنگ میزند به مغالطه پناه میبرد، در نوعی از مغالطات مقدمه درست برای رسیدن به نتیجه باطل استفاده میشود. به فرموده امیرالمومنین این افراد از کلمه حق اراده باطل میکنند ؛ خوارج سردمدار این مغالطه بوده اند. آنان از کلمه حق لا حکم الا لله به نتیجه باطل حذف حکومت و یا حاکم و ...رسیدند.
برخی نیز از مقدمه باطل به نتیجه طبیعتا باطل میرسند ؛ مقدمه باطل گاهی دروغ است، گاهی تحریف واقعیات و گاهی نیز سخنان انتزاعی که ما به ازای خارجی ندارند !
بعد از استیضاح وزیر علوم و برکناری وی از سوی نمایندگان اصلاح طلبان چونان لیاخوف توپخانه خود را به سوی مجلس نشانه رفتهاند !
محمد قوچانی سردبیر «صدا »در سرمقاله شماره اخیر این هفته نامه مینویسد: «از هفت رئیس جمهوری ایران تنها یک تن را میتوان اصولگرا نامید که او هم مکرر این اتهام را رد میکند و از 9 مجلس ایران حداقل میتوان 5 مجلس را اصولگرا خواند که سه دوره اخیر آن پیاپی بوده است »او از این مقدمه که بخشی از آن به اعتراف داوری تاریخ باطل است به نتیجه باطل دیگری میرسد و آن این که «اقبال اصولگرایی در جلب رای مستقیم مردم اندک است»
قوچانی در ادامه به شورای نگهبان حمله کرده و این نهاد تاثیر گذار انقلاب را با نام دایه مهربان اصولگرایان مورد مذمت قرار میدهد که با توجه به شیوه دائمی اصلاح طلبان افراطی در عبور از نهادهای انقلاب هرجی بر او و انتقادی بر اصلاح طلبان نیست چرا که کار ویژه اصلاح طلبان حمله به نهادهای انقلاب و تلاش برای رسیدن به قدرت در نبود این نهادها است ولی آنچه که باعث نگارش این سطور شد استفاده قوچانی از مقدمه باطل برای رسیدن به نتیجه باطل دیگر است .
تحلیل گرانی که وسیله را برای رسیدن به هدف توجیه میکنند همواره میکوشند تا سخنان دروغ خود را در میان استدلالهای به ظاهر درست به مخاطبان خود بپذیرانند، رسانههای استعماری چون بی بی سی همواره از این شیوه برای تحمیق مخاطبان بهره گرفتهاند ...ادعای بی طرفی در ظاهر و حرکت به سمت دفاع از یک طرف منازعه به صورتی که این حرکت به چشم نیاید ولی در خفا مخاطب به نتیجه دلخواه رهنمون شود شیوه رایج این رسانهها است.
ولی گروهی دیگر مردم را چنان نادان میپندارند که گویا قادر به تمیز حق و باطل نبوده و میتوان آنان را فریفت.
قوچانی و برخی از اصلاح طلبان از گروه دومند ! این که سردبیر «صدا» مدعی میشود از هفت رئیس جمهور ایران تنها یکی اصولگرا است که او هم چنین اتهامی را رد میکند و نتیجه گرفتن که «اصولگرایان در جلب رای مستقیم مردم ناتوانند» شامل یک دروغ آشکار است و آن این که قوچانی همه روسای جمهور ایران به غیر از احمدی نژاد را اصلاح طلب میداند !
با پذیرفتن این واقعیت که ابوالحسن بنی صدر اصولگرا نبوده و به اصلاح طلبان در اندیشه و عمل نزدیکی داشته است چگونه و با کدامین استدلال شهید محمد علی رجایی دومین رئیس جمهور ایران اسلامی را در زمره اصلاح طلبان بدانیم و او را اصولگرا نخوانیم؟!
تمایز میان اصولگرایان و اصلاح طلبان را در سه حوزه میتوان به نظاره و تحلیل نشست ؛ 1- سیاست خارجی ضد استکباری که اصلاح طلبان تئوری پرداز تسلیم به ابرقدرت ها و زندگی زیر سایه قدرتهای برتر جهانی هستند و در مقابل اصولگرایان بر مقاومت در مقابل دشمن تا رسیدن به پیروزی تاکید دارند. 2- تبعیت از ولایت مطلقه فقیه که تکلیف اصلاح طلبان با توجه به فتنه 88 در این زمینه روشن است و 3 – سیاستهای فرهنگی که اصولگرایان به عملی ساختن آرمانهای اسلامی در جامعه تاکید داشته و اصلاح طلبان به استناد عملکرد هشت ساله دولت خاتمی به دنبال فرهنگ لیبرالی و ضد اسلامی هستند .
در این سه حوزه و با توجه به آن چه ذکر آن رفت آیا شهید رجایی موافق تسلیم در برابر آمریکا بوده است ؟! نظرات و سخنان منتشر شده از سوی شهید رجایی واضحتر از آن است که بخواهیم در این زمینه استدلال کنیم.
آیا شهید رجایی از امام خمینی به عنوان ولی فقیه زمان تبعیت نداشته است ؟! پاسخ به این سوال نیز روشن است !
و سوم آن که شهید رجایی به دنبال استیلا یافتن فرهنگ لیبرالی و ضد ارزشی در جامعه بوده و یا به رئیس جمهوری مکتبی مشهور بوده است ؟! پاسخ به این سوال نیز عیان است .
در باره آیتالله خامنهای و دوران ریاست جمهوری ایشان نیز سه سوال فوق را میتوان پرسید و پاسخ ها همانی است که در باره شهید رجایی از آن سخن گفتیم.
ولی هاشمی ؛ سوال این جا است که نماد اعتدال امروز در سال 1368 با چه وجهه و سابقهای رئیس جمهور ایران اسلامی شد ؟! آیا مردم هاشمی را اصلاح طلب و به تعبیری که امروز در میان مردم رایج است ضد انقلاب میدانستند و یا او را یار امام و رهبری، دشمن آمریکا که سابقه خود در این دشمنی را در هشت ساله دفاع مقدس نشان داده است و نیز حامی اجرای ارزشهای اسلامی به معنای تام و تمام آن میپنداشتند؟!
تبلیغات اصلاح طلبان در هشت ساله تصدی گری ریاست قوه مجریه که مدعی بودند «مردم در رای به خاتمی درواقع به سیاستهای اصولگرایانه هاشمی نهگفتند»پاسخ صریح سوال فوق را نیز مشخص میسازد .
روشن است که سیاست ها و اندیشههای هاشمی تمایزی غیرقابل انکار با گفتمان اصولگرایی داشته و این تمایز روز به روز پر رنگتر شده است ولی اصلاح طلبان که زمانی از هاشمی با نام عالیجناب سرخ پوش یاد میکردند چگونه امروز ردای سبز بر قامت هاشمی پوشاندهاند سوالی است که پاسخ بدان نیاز به تحلیلهای پیچیده ندارد.
برای اصلاح طلبان همه چیز به شکل نردبان دیده میشود. اگر بتوانی نردبان خوبی باشی عالیجناب سبزپوش میشوی و اگر بخواهی مستقل باشی و یا راه دیگری بپیمایی ردای سرخ استالین را بر قامتت میدوزند !
درباره خاتمی سخنی نیست و کسی او را اصول گرا نمیداند. او باید پاسخ گوی خیانتهایی باشد که در جریان فتنه آمریکایی – انگلیسی 88 مرتکب شد. روی سخن جای دیگری است !
زمانی که خاتمی هنوز به ریاست جمهوری نرسیده بود در یک مقاله شرایط زمامدار جامعه اسلامی را شمرده و تاکید کرده بود که «اصول گرایی شرط زمامداری است».
به این جملات دقت کنید «انقلاب اسلامی ایران صاحب اصول فکری و مبانی اعتقادی خاصی است که در سایه آنها فراگیری انقلاب و نیرومندی آن در رویارویی با قدرتهای شیطانی روزگار و پایداری شگفت انگیز مردم در برابر توطئههای سهمگین قابل تبیین و توجیه است. انقلاب اسلامی ایران همچون هر انقلاب دیگری که متکی بر خواست و اراده مردم باشد حق دارد که جز بر زمامداری کسانی که اصول گرایی شاخصه شخصیت آنان است تن در ندهد.»
خاتمی در ادامه اصول انقلاب را بر شمرده و نوشته بود «آن چه انقلاب را پدید آورده است و سبب حضور طوفانی توده ها در صحنه شده است و آن چه هم اکنون نیز بر خلاف حساب گریهای دشمنان مردم را در صحنه نگاه داشته است اعتقاد به اسلام فقاهت و تکیه بر اصل امامت و نقش ولایت فقیه به معنی درست کلمه است .» رک کیهان، ۲۶ مرداد ۱۳۶۰
درباره احمدی نژاد نیز گفتنیهای فراوانی است از جمله این که «پیروزی او به گواهی تمامی مستندات نتیجه حمایت اصولگرایان بوده است »و «انحراف از اصول باعث کم رنگ شدن این حمایت ها گردید تا آن جایی که مهم ترین منتقدان احمدی نژاد در روزهای انحراف از اصول همان پایبندان به جبهه انقلاب بودند ».
و امروز روحانی !
اگر اصلاح طلبان روحانی را از خود میدانند حکایت همان نردبان است که امید میرود رئیس جمهور محترم از آن آگاه باشد ...
به عنوان مقاله «محمد قوچانی» باز میگردیم ؛ «انتخابات مجلس دهم کلید خورد »! این دیگر نیازی به فریاد زدن ندارد ! اصلاح طلبان و حامیان مصلحتی دولت از مدت ها پیش تلاش برای تصرف مجلس دهم را آغاز کرده اند.
سخنان حجاریان از یادها نرفته است که خواستار انحلال مجلس شد و امروز قوچانی در سرمقاله صدا با استناد به شیوه شکست خورده مصدق از این که نمیتوان مجلس را منحل کرد افسوس میخورد و در عین حال تلاش برای منحل ساختن مجلس را اشتباه میخواند چرا که به هدف منتهی نمیشود !
قوچانی مینویسد «روز چهارم مهرماه 1330 مرحوم دکتر محمد مصدق وقتی از همراهی و همکاری مجلس ناامید شد، از ساختمان پارلمان به خیابان بهارستان آمد و چهارپایهای خواست و بر فراز شد و گفت: مجلس آنجا نیست ؛ اینجا است ! در نهایت نیز مصدق نتوانست با مجلس کار کند و آن را با رای مستقیم مردم در یک رفراندوم منحل کرد و در عمل مقدمات عزل خود را فراهم ساخت»
او ادامه میدهد «شیوه برخورد برخی اصلاح طلبان با انتخابات مجلس نهم در سال 1390 نیز این گونه بود نه از آن جهت که میخواستند مجلس را منحل کنند، که نمیتوانستند بلکه از آن رو که آن را تحریم کردند...»
در این چند سطر سخنان زیادی است که میتوان درباره آن ها نیز نوشت ولی سخن به درازا میکشد و از این رو میگذاریم و میگذریم و تنها به این بسنده میکنیم. مفهوم مخالف سخن قوچانی آن است که «اگر اصلاح طلبان میتوانستند مجلس را منحل میکردند ولی چون نمیتوانند و به صرفه نیست باید وارد آن شوند !»
نگاه ابزاری به مجلس در ذات جریان مدعی اصلاح طلبی است! مجلس باید همراه و همگام با اصلاح طلبان باشد و در غیر این صورت باید سیاستی دگر اندیشید.
اصلاح طلبان دیر زمانی طبل انتخابات را به صدا در آوردهاند ولی آیا آنان این بار به هدف خواهند رسید ؟ تجربه نشان داده است که بار کج به مقصد نمیرسد و اگر لیاخوف با به توپ بستن مجلس و مصدق با انحلال پارلمان و اصلاح طلبان با ورود به مجلس ششم توانستند به هدف برسند این بار نیز اعتدال شعاران مصلحتی خواهند توانست شاهد مقصود را درآغوش گرفته و
چند صباحی خوش باشند !