kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۷۵۱
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۳

شنوندگان عزیز توجه فرمایید!

لطفا صاحب این صدا را پیدا کنید:«شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوند‌گان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر! شهر خون، آزاد شد.»
 مهیا زاهدین لباف

نیازی نیست نام محمود کریمی علویجه برایت آشنا باشد، نیازی نیست آقای حمله را بشناسی، لزومی ندارد چهره‌اش را قبلا دیده باشی، کافی است از نسل انقلاب باشی تا با خواندن همین یک جمله، خاطره طنین صدای تاثیرگذار گوینده جوان آن در گوش‌هایت بپیچد و تمام وجودت لبریز از احساس شعف شود و آن وقت است که به دنبال یافتن ردی و نشانی از آن صدا، روزهای گذشته را مرور خواهی کرد، چند روز؟ نه! چند ماه؟ نه! چند سال است رادیو را که روشن می‌کنی صدایش را در هیچ برنامه‌ای نشنیده‌ای؟
چندی پیش گروه جهاد و مقاومت سایت مشرق با آوردن تیتر«صاحب این صدا را پیدا کنید» غیبت طولانی‌مدت محمود کریمی علویجه را به یاد تمام کسانی که استعداد خارق‌العاده‌ای برای فراموشی دارند یادآور شد.
 می‌گویند: فروردین ۱۳۵۷ در رشته آمار از موسسه آموزش عالی آمار و انفورماتیک تهران فارغ‌التحصیل شده و زمانی از کارمندان شرکت نفت بود، اواخر سال ۱۳۵۸ در پی یک فراخوان عمومی از طرف صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در مرکز اصفهان، برای گویندگی برگزیده شد و به عنوان گوینده و سپس نویسنده و گزارشگر در این مرکز فعالیت خود را آغاز کرد. پس از شروع جنگ، از رادیو اصفهان به پادگان ابوذر در استان کرمانشاه رفت و در رادیوی مستقر در جبهه سرپل ذهاب در منطقه اسلام‌آباد غرب ارتباط مستقیم با جبهه‌های جنگ را تجربه کرد، سپس در اوایل سال ۱۳۶۰ به پخش رادیو در تهران رفت.
خودش می‌گفت: «عازم جام‌جم كه شدم 25 ساله بودم؛ لاغر با ريشي بلند، كفش‌هايي كتاني، شلواري ارتشي و يك كلاه پشمي دستباف كه يادگار جبهه بود و نامه‌‌ها و تشويق‌نامه‌هايي كه با خود مي‌بردم به عنوان معرف سابقه كارم. گفتم: «از منطقه آمده‌ام براي همكاري با راديو». گفتند: «مثلا چه كاري؟» گفتم: «گويندگي، نويسندگي، هر كاري» گفتند: «نيرو كه نمي‌خواهيم، اما حالا كه آمده‌اي بيا بالا». پس از سه ماه به عنوان همكار جديد به پخش راديو برگشتم.
هنوز هم یادآوری صدای گوینده‌ای که سوم خرداد 1361 خبر آزادی خرمشهر را برای اولین بار در رادیو  سراسری اعلام کرد، حسی نوستالژیک، خاطره‌آفرین، غرورآفرین و شادی‌بخش در اذهان ایرانیان به وجود می‌آورد.
در آن زمان جوانی پرشور، با انگیزه و خوش‌صدا بود که بسیاری از متن‌های برنامه‌ها را خودش می‌نوشت. او مهارت خارق‌العاده‌ای در نوشتن مطالب منظوم و منثور ادبی داشت. مدتی مدیر پخش رادیو شد و علاوه بر صدای خاطره‌انگیزش در اعلام آزادی خرمشهر، متن‌های احساسی، انقلابی و شورانگیز او به مناسبت عملیات‌های مختلف رزمندگان همچنین مقتل‌خوانی او در روز عاشورا بار‌ها از صدا و سیما پخش شد، نوارکاست مشترک صدای شعرخوانی او و آهنگران (ویژه ارتحال امام) و خاطره تلاش بی‌وقفه‌اش به مدت 18 ساعت تهیه گزارش از لحظه به لحظه مراسم وداع با امام در بهشت زهرا، خواندن مطالب ادبی با‌البداهه و ابیات گوناگون توسط وی و جمله معروف «این سفینه مرگ است» هنگامی که بالگرد حامل پیکر امام بر فراز بهشت زهرا هویدا شد، از یاد‌ها پاک نمی‌شود.
دوستانش می‌گویند سال‌هاست که از رادیو رفته است، هیچ کس دلیل رفتن و سکوتش را نمی‌داند، عده‌ای می‌گویند در اوایل دهه 70 در انگلستان مشغول به تحصیل بود، عده‌ای دیگر می‌گویند برای درمان بیماری بسیار سخت خونی، کشور را به سمت نقطه نامعلومی از لندن ترک گفته است و...
«گَند نامی»،«گُنده نامی»،«گُم نامی». خیلی‌ها می‌روند تا «گُم نامانی» «گُنده نام» شوند، و خیلی‌ها می‌مانند تا «نامدارانی» «گَند نام» شوند.
هنوز هم می‌توانی در اوج گمنامی او، طنین صدای پرحرارت و پرخاطره‌اش را در کلمه به کلمه این جمله تجسم کنی:«شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر! شهر خون، آزاد شد.»