kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۳۳۴
تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۱

 بصيرت عمار و استقامت مالک؛ نياز جوانان براي تعالي(1) (زلال بصیرت)


رهبر معظم انقلاب در پيامي به جامعه اسلامي دانشجويان، به اين نکته اشاره كردند که شما سربازان با بصيرتي شبيه عمار و با استقامتي مانند مالک اشتر باشيد. با وجود تربيت بسياري از شخصيت‌‌ها در محضر اميرالمؤمنين(ع) ـ چه در 25 سال قبل از خلافت و چه در دوران خلافت ـ ايشان، به‌دليل دو ويژگي ممتازي که در وجود این دو شخصيت بود،‌ از آن‌ها نام مي‌برد. عمار‌(رض) از کساني بود که از همان سال‌هاي نخستين همراه با پيغمبر(ص) به مدينه مهاجرت کرد؛ در ‌‌حالي‌‌كه از دست کفار و مشرکان فرار کرده بود، پدر و مادرش را به‌ شهادت رسانده بودند و خود او را نيز شکنجه دادند تا به شهادت برسد؛ اما او تقيه و اظهار برائت از اسلام کرد و بعد از فرار از دست آنها، به مدينه آمد؛ ولي چون از اين مسئله خيلي نگران بود، با نگراني خدمت پيغمبر اکرم مشرف شد و گفت من چنين کاري کردم، وضع من را چطور مي‌بينيد؟ در اين حال اين آيه نازل شد: إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ؛[1] نبايد از کفار و مشرکان طرفداري کرد؛ مگر اينکه کسي از روي اکراه با آن‌ها اظهار همراهي کند، در ‌حالي‌که دلش به ايمان مطمئن است؛ يعني ترديدي ندارد و فقط براي خلاص شدن از چنگ دشمنان ابراز موافقت کند. حضرت اين استنباط عمار را نوعي فقاهت ناميدند و گويا نقل شده است که گفتند ‌اي کاش پدر و مادر تو نيز اين مرتبه از فقاهت را داشتند و مي‌فهميدند که با اين کار مي‌توانستند از دست آن‌ها نجات يابند و پس از آن به اسلام خدمت كنند.
شهادت عمار، دليلي بر حقانيت سپاه اميرالمؤمنين
عمار در همان زمان، در بين اصحاب پيغمبر اکرم(ص) ممتاز بود؛ به گونه‌اي كه هميشه سعي مي‌كرد از جزئي‌ترين حرکات و سکنات پيغمبر‌اکرم(ص) تبعيت کند؛ تا آنجا كه ايشان درباره او فرمود: خدا عمار را مشمول رحمت خودش قرار دهد، او را يک گروه سرکش به قتل خواهند رساند: تقتله الفئة الباغيه[2]. کساني که اين سخن را شنيده بودند، منتظر بودند تا ببينند اين «فئه باغيه» چه کساني هستند که عمار را به شهادت مي‌رسانند؛ تا اينکه در جنگ صفين، عمار که پيرمردي حدوداً نود ساله بود، در سپاه اميرالمؤمنين(ع) شرکت کرد و به دست اصحاب معاويه کشته شد. برخي از طرفداران و ياران اميرالمؤمنين كه اندکي شبهه در دلشان بود، دريافتند بر‌حقند و طرفداران معاويه «فئه باغيه» هستند و اين خود نوعي شكست براي آن‌ها به شمار مي‌آمد. البته سياستمداران آن‌ها توجيه کردند و گفتند در واقع عمار را علي کشت؛ زيرا علي او را به ميدان جنگ آورد، پس قاتلش علي است ـ امروزه نيز برخي از سياستمداران در تحليل‌هاي خود نعل وارونه مي‌زنند و گناه خود را به گردن ديگران مي‌اندازند ـ  به هر حال، اينکه پيرمردي نود‌ساله در لشكر اميرالمؤمنين شرکت کند و شهادت او دليلي بر حقانيت سپاه اميرالمؤمنين باشد، براي کساني که هنوز راه حق را درست نشناخته بودند، امتياز بزرگي به شمار مي‌آمد. معمولاً در جنگ ـ آن‌هم جنگ‌هاي تن‌به‌تن آن زمان كه مردان جنگي مي‌بايست نيرومند و قوي باشند ـ حضور يك پيرمرد نود ساله در جنگ مسئله‌اي استثنايي بود؛ چنين فردي تا چه اندازه مي‌تواند در جنگ نقش داشته باشد؟ اما افتخار مي‌كرد كه در رکاب اميرالمؤمنين باشد، و آرزوي شهادت داشت، تا اينکه در نهايت نيز به شهادت رسيد. اين ويژگي‌ نشان مي‌دهد در هيچ شرايط و سني نبايد شانه از زير بار تکليف خالي كرد. وقتي دستور رهبر است، اگر يك پيرمرد نود ساله هم احساس ‌کند حضورش مي‌تواند نقشي در پيروزي حق داشته باشد، نبايد از پذيرش تکليف خودداري كند و بگويد ما ديگر پير هستيم و کارمان گذشته است.
مالك، مرد ميدان عمل
آن کسي که در عمل نقش بسيار مؤثري در حمايت از اميرالمؤمنين و پيروزي سپاه اسلام داشت، مالک اشتر بود؛ شخصيتي كه در حقيقت هنوز هم ويژگي‌هاي او درست شناخته نشده و اين يکي از غربت‌هاي اوست. عده زيادي بودند كه چندان نقش مثبتي نيز در جامعه نداشتند، اما هم خودشان را مطرح مي‌کردند و هم ديگران به دلايلي درباره آن‌ها بحث و يا از آنان طرفداري مي‌كردند؛ اما ايشان با اينکه بيشترين نقش را در سپاه اميرالمؤمنين و حمايت از ايشان برعهده داشت، بسيار متواضع و به‌دور از تظاهر و خودنمايي بودند.
 داستان معروفي درباره ايشان هست كه شايد شنيده باشید؛ مالك از نظر بدني قوي و پهلواني بنام بود؛ قد رشيد، پيشاني‌ بزرگي كه در زير آفتاب برق مي‌زد و دستار کوچکي كه بر سرش بسته بود، ابهتي خاص به ايشان مي‌داد. روزي ايشان براي انجام دادن كاري در بازار مي‌رفت؛ جواني از روي کم‌تجربگي و ناشناسي، هسته خرمايي را به پيشاني ايشان زد. فرمانده لشكر علي(ع) ـ بر اساس تعبيرهاي امروزي، يک تيمسار يا سرلشكر ـ با آن رشادت‌ها، حتي رويش را برنگرداند تا ببيند چه کسي اين كار را انجام داده است؛ همين طور كه سرش را به‌سمت پايين انداخته بود، به‌ طرف مسجد رفت. برخي از افرادي كه آنجا بودند به او گفتند: فهميدي چه غلطي کردي؟ مي‌داني او كه بود؟ گفت: نه، چه کسي بود؟ او مالک اشتر، فرمانده لشكر علي است كه تو چنين جسارتي به او کردي! خيلي دستپاچه شد كه آيا ممكن است چه بلايي به سر او بيايد. به همين دليل به دنبال ايشان رفت؛ وقتي ديد ايشان وارد مسجد شد، او نيز به داخل مسجد رفت؛ ديد مالک اشتر ايستاده و مشغول نماز خواندن است. صبر کرد تا نماز او تمام شود؛ پس از نماز نزد او رفت و ضمن عذرخواهي گفت من شما را نمي‌شناختم؛ جسارت کردم؛ من را ببخشيد! مالك در جواب گفت: نگران نباش! من نيامدم در اين مسجد و اين نماز را نخواندم، مگر اينکه دعا کنم خدا تو را ببخشد. اين رفتار فرمانده لشكر علي بود. او هيچ علاقه‌اي نداشت تا خودش را نشان دهد يا اظهار تقدس کند كه جزء قرّاء و حافظان قرآن و اهل عبادت است ـ حتي ايشان در برابر كساني كه به‌طور دائم مشغول قرائت قرآن و ذكر بودند و پيشاني‌هاي پينه‌دار داشتند، پيشاني‌اي صاف و براق داشت. علامه حلي (رض) در  كتاب رجال خود، که شخصيت‌هاي معروف، روات و اصحاب ائمه را معرفي كرده است، درباره مالک اشتر مي‌گويد براي او همين بس که وقتي خبر شهادت او در راه مصر به حضرت علی (ع) رسيد، ايشان خيلي ناراحت شدند و فرمودند: کانَ لي کما کُنتُ لِرَسولِ‌الله؛[3] منزلت مالک اشتر نسبت به من، مثل منزلت من نسبت به پيغمبر اکرم بود. به نظر من، نمي‌توان درباره شخصي غير‌معصوم، کلامي از اين بالاتر گفت؛ اين بالاترين موقعيتي است که در ميان اصحاب مي‌توان براي کسي تصور کرد. پرسش اين است كه مالك چه ويژگي‌هايي داشت که اميرالمؤمنين اينقدر به او علاقه داشت، او را فرمانده لشكر خود کرد و درباره‌اش چنين چيزي فرمود؟ از لابه‌لاي حوادث کوتاهي كه درباره مالك اشتر در تاريخ آمده است، تا حدودي مي‌توان نكاتي در اين‌باره  به‌دست آورد كه ويژگي‌هاي شخصيتي مالک اشتر چه بود که اولاً موقعيت او نسبت به علي، مانند موقعيت علي نسبت به پيغمبر شد؛ ثانياً چرا رهبر معظم انقلاب خطاب به دانشجويان فرمودند: شما چنين سربازاني براي اسلام باشيد. البته ايشان روي ويژگي «استقامت» مالک اشتر تأكيد كردند.
سخنرانی آيت‌الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در جمع اعضاي شورا و فعالين پنجاه دفتر جامعه اسلامي دانشجويان 22/12/1392
_________________________
[1] نحل، 106.  [2] بحارالانوار، ج 18، ص 113.  [3] زرکلي، اعلام، ج 5، ص 259.
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر می‌شود.