kayhan.ir

کد خبر: ۸۹۳۶۶
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۲

شهیدان زنده یک بیمارستان!





دنیای لاکردار خمارشان خواست تا بی مهری‌هایش را به یاد نیاورند و در نشئگی داروهای خواب آور به باد فراموشی بسپارند همه آن موج های خانه خراب کن مین و خمپاره و درد و دود  را و برای دیگران هم بازگو نکنند ، تا دنیای غدار همچنان نیشش تا بناگوش باز باشد و خباثت ها را ببیند و دم بر نیاورد و ادعا کند بشری که روی زمین زندگی می‌کند حقوقش رعایت می شود.
پای در بیمارستان بوستان اهواز می گذاریم برای دیدار با جانبازان اعصاب و روان که برخی بیش از 30 سال است در شب عملیات و پشت خاکریز مانده اند؛ و نمی دانند که خاکریزها جابجا شده اند و دشمن میدانش را عوض کرده و تا دم گوش ما پیش رفته است.    
در لاک خود زندگی می کنند؛ نه شاید فقط زنده اند و زندگی کردن معنای متفاوتی دارد، اغلب افسرده اند و حال خودشان را هم ندارند چه رسد به اینکه با من خبرنگار هم کلام شوند و از خاطراتشان بگویند.
بنا نیست موجب آزارشان شویم؛ آمده ایم تا تسکینی بر آلامشان باشیم و به آنها بگوییم مردان والفجر 8 و کربلای 5 و بیت المقدس هنوز برای ما اسطوره اند.دکتر بخش می‌گوید: این دیدارها اثرات مثبتی روی آنها دارد و همین که احساس می کنند کسی هنوز به فکرشان هست و رشادت هایشان فراموش نشده برای این جانبازان کافی است.
برخی از آنها میهمانان دائمی این بیمارستان هستند، زیرا امکان اینکه همانند یک فرد سالم در جامعه و خانواده روزگار بگذرانند وجود ندارد اما برخی دیگر میهمانان دوره‌ای هستند، می ‌آیند و می روند و بعضی دیگر هم خدمات سرپایی دریافت می‌کنند و در کنار خانواده خود زندگی می‌کنند.
قرص های رنگارنگ مسکن، خواب آور و آرام بخش ماموریت دارند تا فرصت یادآوری های دردناک را از موج های انفجار بگیرند و پلشتی‌هایی که ذهن این جانبازان را می آزارد مجالی برای بروز و ظهور ندهند و کمرنگ کنند.
هر چند با حمله موج انفجار گویی تاریخ دوباره تکرار می شود و باز حاجی است که درون بی‌سیم رمز یازهرا(س) را برای آغاز عملیات سر می‌دهد و به بچه ها برای عملیات جان تازه می دهد و آنها آر پی جی بر دوش و سلاح به دست می‌گیرند و به دل دشمن می‌زنند.
برخی از خانواده‌های جانبازان اعصاب و روان تحمل دیدن پرپر زدن ستون زندگیشان را ندارند و از سوی دیگر نمی توانند در این لحظات با او همزات‌پنداری کنند زیرا او با یاد رفقا و همرزمانش عشق می کند و گاهی هم از اینکه از آنها جا مانده عصبانی می شود؛ حرف هشت سال نبرد نابرابر است که در یک موج به آنها هجوم می‌آورد و بی تابشان می کند و برای خلاصی از این فشار هر کاری ممکن است انجام دهند به همین خاطر بالاجبار خانواده ها آنها را به بیمارستان می‌سپارند.
به اتاق های بیمارستان سرک می کشم ، یکی تمام مدت پشت به ما و رو به پنجره ایستاده و انگار با دنیا قهر است،البته حق دارد. دیگری آنچنان خوابش سنگین است که حتی وقتی شاخه گلی را بالای سرش می‌گذارم و مدتی به او خیره نگاه می کنم، هیچ تاثیری بر او ندارد و گویا سالهاست که در همین وضعیت خوابیده است؛خواب اجباری.
با خود می گویم ای کاش جایی یا جزیره‌ای بود با امکانات زندگی و به دور از هیاهوی مردم تا این‌ها آزادانه و بیرون از یک چهاردیواری محدود مثل بیمارستان در آن زندگی می‌کردند تا مجبور نباشند روزانه سه وعده قرص بخورند تا در خلسه فرو بروند. آنها قربانیان نفس طماع یک دیکتاتور خونخوار و ایادی حرام زاده اش هستند، آنها رفتند که از مال و ناموس و مردم و خاکشان دفاع کنند اما دنیا روی سرشان آوار شد.
دیدار اهالی رسانه و خانواده شهدای مدافع حرم و بچه انقلابی های اهواز با این روح های متعالی مجالی بود تا با این شهیدان زنده تجدید میثاق کنیم، همان ها که امروز اقتدار و امنیت خود را مدیون آنها هستیم.تا فراموششان نکنیم و خدای نکرده در شتاب بی رحم روزگار نسیان به سراغمان نیاید و به سادگی بر سر آرمان‌هایی که برایش خون داده ایم معامله نکنیم.                                                      
فاطمه زورمند
سوم آبان 1395