kayhan.ir

کد خبر: ۸۰۷۹۱
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۰
به یاد طلبه بسیجی شهید «غلامرضا وکیلی» (حدیث دشت عشق)

سروی که گل داد!

شهید غلامرضا وکیلی سال 1347 در خانواده‌ای مذهبی و مومن در شهرستان «لنجان سفلی» چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را به عنوان یک دانش‌آموز فعال و بااستعداد با موفقیت پشت سر نهاد؛ اما قلب پرشورش آرام نمی‌گرفت تا اینکه قدم در کلاس درس صادق آل‌محمد- صلی‌الله علیه و آله- نهاد. در حوزه علمیه «شهید محمد منتظری» و یک سال در مدرسه بعثت قم و آخر در مدرسه امام صادق- علیه‌السلام- اصفهان در کنار دیگر شاگردان به طلبگی مشغول شد؛ اما روح بلند او باز هم قرار نداشت.
او از حوزه درس به سوی جبهه امتحان رهسپار گردید تا مشقی خونین بر صفحه زندگی بنویسد، اما پیکر مطهرش در آتش شعله‌ور عشق، سوختن را بی‌محابا تاب می‌آورد. زمزمه‌های سوزناک، سینه فراخش را در لحظه‌های پرالتهاب دود و غبار و سرب با پاره پاره‌های بدن پاکش تفسیر می‌نمود و مانند سروی بلند، این هماره سبز سرافراز و این زیبایی همیشه بهار، مظهری از طراوت و شکوفایی و عشق و امید بود، اما گمشده خود را در جبهه پیدا کرده بود و عاشق بود و تا نرسیدن به معشوق از پا نمی‌نشست و خسته نمی‌شد.
سرانجام، کارنامه این بزرگوار در منطقه عملیاتی فاو در حالی که در هودجی مخملی نشسته بود در 1364/7/1 از جبهه آمد. سروهای سبز، جنازه سرخش را بر دوش می‌کشیدند؛ سرو ما گل داده بود، چه گل‌های سرخی؛ دیگر نگویید سرو گل نمی‌دهد!