kayhan.ir

کد خبر: ۸۰۷۸۴
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۱۵

تقدیم به آنها که روزهای سیاه وطن در عصر طاغوت را از یاد برده‌اند

یادواره شب
* استاد حمید سبزواری
مباد آن شب که بانگ مستی سکوت شب را به هم نمی‌زد
به راه میخانه می‌پرستی به عشق و مستی قدم نمی‌زد
نمی‌شنودی ز کس سرودی نه بانگ عودی نه وای رودی
سکوت تاریک خفتگان را خروش مرغی به هم نمی‌زد
به کوی رندی و عشقبازی سری به سامان علم نمی‌شد
به بوی گردی و سرفرازی یلی به میدان علم نمی‌زد
شبی خرد، دردمند و خسته! هنر زبان از حماسه بسته
سخن زبان از حماسه بسته که دشنه می‌دید و دم نمی‌زد
شب هیاهوی نی‌سواران، شب تکاپوی دیوساران
شبی که بر لوح روزگاران به غیر نقش عدم نمی‌زد
مباد شامی بدان سیاهی، بدان زبونی بدان تباهی
که فتنه سنگی مگر به پای کبوتران حرم نمی‌زد
مباد آن شام بی‌سپیده شب جگرهای داغ دیده
شب زبانهای سربریده که دم ز لا و نعم نمی‌زد
مباد شامی «حمید» آری چنان ز عشق و امید عاری
که قصه غربت بشر را تکان دستی بهم نمی‌زد
بیاد آور تو ای برادر از آن شب شوم تیره منظر
که شاعری هم قلم به دفتر مگر به بوی درم نمی‌زد
بی‌تو- با تو
با تو آن عهد که بستیم خدا می‌داند
بی‌تو پیمان نشکستیم خدا می‌داند
با تو سرلوحه انصاف گشودیم به عقل
بی‌تو دیباچه نبستیم خدا می‌داند
با تو بستیم به هم سلسله صبر و ثبات
بی‌تو هرگز نگسستیم خدا می‌داند
با تو در میکده خوردیم می از جام بلا
بی تو با یاد تو مستیم خدا می‌داند
با تو بودیم و نهادیم به فرمان تو سر
بی‌تو در راه تو هستیم خدا می‌داند
حالی این روح خدا لطف خدا باور ماست
پرتو روی نبی پور علی رهبر ماست