kayhan.ir

کد خبر: ۶۱۹۹۷
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۲
حیات جامعه اسلامی و مسئله نفوذ فرهنگی (بخش سوم)

سینما چگونه ذهن ما را کنترل می‌کند؟

* مسعود قدیمی
مارسل دوشان هنرمند آوانگارد فرانسوی می‌گوید:«هنر چیزی نیست که می‌بینیم، هنر در فواصل خالی است و تماشاگر باید آنها را پر کند.بدون مشارکت خلاق تماشاگر، اثر هنری ناقص است. فقط او می‌تواند اثر هنری را کامل کند.» آنچه دوشان در این گفتار سعی در تاکید بر اهمیت آن دارد قدرت «تخیل» فرد است. خیال که مهم‌ترین عنصر در جریان‌های هنری سده بیستم به ویژه پس از ظهور سینما و رسانه‌های فراگیر قلمداد می‌شود دارای ویژگی و جایگاه قابل تاملی است. اما باید بدانیم که «خیال» یک مفهوم کلی است. آنچه در این بحث مد نظر ماست، عنصر خیال در زندگی روزمره انسان عصر پساصنعتی است.
تاریخ رسمی اختراع سینما به سال 1895 برمی‌گردد؛ دقیقا پنج سال بعد یعنی در سال 1900 میلادی زیگموند فروید عصب‌شناس اتریشی کتاب مهم خود «تعبیر خواب» یا «تفسیر رویا» را نوشت. مهم‌ترین عنصر مشترک میان این دو پدیده که به لحاظ تاریخی همزمان ظهور نمودند، اتکاء آنها به مفهوم غریزی و جنسی «خیال» و «خیال‌پردازی» است و این نمایان‌گر ماهیت اصلی آنهاست.
ژان پل فارژیه معتقد بود سینما دارای ماهیتی اساسا فریبنده است. به گفته او «پرده (سینما) همچون پنجره‌ای گشوده می‌شود، شفاف است. این توهم ماهیت اصلی ایدئولوژی خاص پنهان شده توسط سینماست» آنچه در این میان اهمیت فراوانی دارد ماهیت ایدئولوژی پنهان شده در لایه‌های ناپیدای آثاری است که امروزه جوامع مختلف از جمله جامعه ما مخاطب آن هستیم. به تعبیر اسلاوی ژیژک، قاب خنثی سینما آنچنان هم که به نظر می‌رسد خنثی نیست. لوئی آلتوسر معتقد بود که ایدئولوژی، یک بازنمایی از رابطه تخیلی افراد با اوضاع واقعی وجودشان است. این تعبیر برای ما پیامی به همراه دارد و آن اینکه مرز میان واقعیت و خیال در زندگی روزمره ما کدام است؟
شاید اهمیت بحث مذکور برای خوانندگان این مطلب گنگ و مبهم باشد، اما مسئله اصلی اینجاست که قوه خیالی در ذهن ما ساخته شده است که در مراتب حکمت اسلامی و عرفانی ما جایگاهی ندارد (بحث از خیال متصل و منفصل نیست) زیرا این قوه خیال، محصول پروژه هجوم رسانه‌ای قدرت‌های غربی است که از آغاز سده بیستم، در برابر باورهای شیعی مردم ایران قرار گرفت.
همان طور که پیش از این هم گفتیم، هجوم رسانه‌ای غرب، امروز مبدل به یک هجمه روانی شده و از قدرت مضاعفی برخوردار است، لذا واکاوی آن نیاز به تحلیلی روانکاوانه دارد و نباید آن را در بحث‌های کلان فرهنگی محدود نمود. سینما و رسانه امروز برای ما بیش از آنکه یک سرگرمی باشد، یک نیاز است. چه ویژگی‌ای درون این پدیده قرن بیستمی نهفته است که این گونه ما را وابسته خود نموده؟ چه رابطه‌ای میان آثار سینمایی و سریال‌های خارجی با باورهای ما وجود دارد؟ و از همه مهم‌تر، چه رابطه‌ای میان سینما و امیال ما وجود دارد؟ افزایش آمار طلاق در ایران (که مطابق آمار رسمی یکی از مهم‌ترین دلایل آن مسائل جنسی است)، افزایش جراحی‌های پلاستیک و زیبایی در زنان و مصرف مفرط لوازم آرایش، رواج نگاه کالائی – جنسی به روابط انسانی و زناشویی (رواج نگاه کالائی به بدن در میان دختران) و فردگرایی و گسست‌های خانوادگی از پیامدهای جبران‌ناپذیر هجمه رسانه‌هایی است که به طرز عجیبی بر رواج نوعی جهان‌بینی و مدل زندگی اتفاق دارند.
 اما این جهان‌بینی چه ویژگی‌هایی دارد؟ مهم‌ترین ویژگی این جهان‌بینی، گسترش مصرف‌گرایی است. مصرف‌گرایی تنها در حوزه کالا و تولیدات صنعتی رخ نمی‌دهد، زیرا می‌توان این مفهوم را در خصوص عقاید و باورها که برای استحاله و مسخ آن کوشش می‌شود نیز به کار برد. تلقی ژان بودریار از جامعه مصرفی، جامعه‌ای است که هیچ تولیدی ندارد و لذا تنها مصرف می‌کند. در نتیجه مخاطب ایرانی، امروزه مصرف‌کننده اوهام و تخیلاتی است که توسط سینما و سریال‌های خارجی به آن القا می‌شود. ماهیت این اوهام و تخیلات، عمدتا جنسی و غالبا اقماری و ایدئولوژیک است. اما این مفهوم یعنی چه؟ چگونه می‌شود که باورها و امیال ما محصول اوهامی باشد که از طریق رسانه‌ها به خورد ما داده می‌شوند و ما را محسور می‌کنند؟ اگر این گونه باشد، امیال ما که مهم‌ترین محرک در زندگی روزمره ما نیز هستند واقعیتی نخواهند داشت. در این صورت آیا امیال و باورهای ما جعلی‌اند؟
بگذارید مثالی عینی مطرح کنیم. کمپانی‌های غول آسایی چون «اپل» برای تبلیغ محصولات خود آنان را پدیده‌ای اعجاب‌انگیز تلقی می‌کنند که قرار است ویژگی خاصی به دارنده آن محصول ببخشد. این ویژگی، نوعی تشخص و مقبولیت در جامعه به همراه خواهد داشت. زیرا از آن پس هرشخصی که به عنوان مثال صاحب یک گوشی با مارک این کمپانی باشد در واقع صاحب یک ویژگی است که او را در میان دوستانش خاص و متفاوت جلوه می‌دهد. اما در حقیقت پرسش اینجاست؛ مگر این محصول چه ویژگی‌ای دارد به جز برتری کاذب و «بت وارگی» که در اثر تبلیغات رسانه‌ها در خصوص آن پدید می‌آید؟ آیا این امر منجر به این نتیجه‌گیری نخواهد شد که سود هنگفت کمپانی «اپل» حاصل ایجاد یک میل مبهم و جعلی اما جذاب در مردم برای مصرف محصولات آن شرکت است؟ آیا این میل جعلی نیست؟
یکی دیگر از عینی‌ترین پیامدهای سخن مزبور که نشان می‌دهد امیال ما، محصول هجمه رسانه‌های خارجی است، شیوع نگاه جنسیتی و کالائی در فرد است. در نگاه شیئی شده و کالایی، جنسیت وسیله‌ای است برای فرد – به ویژه زنان- که در نسبتی مبادله‌ای مطرح می‌شود. مهم‌ترین پیامد جبران‌ناپذیر این نگاه، اولویت بخشی به ویژگی طبقه اجتماعی – اقتصادی در روابط انسانی است که در نهایت باید منجر به پیوندهای زناشویی نیز بشود. اما باید گفت که نگاه انسان – کالائی، معرفت و شناخت انسان را به مثابه شخصیتی دارای مجموعه باورها و عقاید، مختل نموده است. زیرا آن نگاه انسان را به مثابه کالای قیمت‌گذاری شده می‌نگرد. این پدیده مستقیما محصول جریان پروپاگاندای رسانه‌ای‌ست که شأن انسان را در میزان دارایی و سرمایه آن می‌بیند. متاسفانه ضرورت نقد و مقابله با آثار سینمایی غرب تنها گاهی برای ما آشکار می‌شود که با آثاری دارای مضامین سیاسی مواجه بشویم. در حالی که آثاری که مضامین به ظاهر سرگرم‌کننده دارند، به مراتب برای حیات اجتماعی مخاطبان ایرانی خطرناک‌تر هستند. زیرا پوسته به ظاهر سرگرم‌کننده و بی‌خطر این گونه آثار، مخاطب را دچار سهل‌انگاری می‌کند.
 باید دانست که پروژه رسانه‌ای غرب برای مسخ باورهای شیعی جامعه ما یک نفوذ مستقیم سیاسی نیست بلکه بسط و گسترش فرد‌گرایی و وابستگی رسانه‌ای و ایجاد نیاز مفرط بصری به محصولات سینمای آنهاست که عمدتا محتوای سرگرم‌کننده اما در واقع بسیار استراتژیک و حساب شده دارند. امروز وقتی از نفوذ ایدئولوژی غرب سخن می‌گوییم مقصود ما مفهوم کلاسیک و قرن هجدهمی و نوزدهمی ایدئولوژی نیست که به عنوان مثال در اقسامی همچون لیبرالیسم و یا فاشیسم محدود شود. ایدئولوژی امروزه ممکن است تهی از هرگونه علمکرد دستوری سیاسی باشد و تنها در باورهای مهیج و جنسی خلاصه شود. به عنوان مثال این باور رواج یافته در میان برخی از زنان که تنها زیبایی تصنعی و جذابیت ظاهری آنان به مثابه یک ابژه جنسی موجب تثبیت جایگاه اجتماعی آنان خواهد شد. این باور خود نوعی ایدئولوژی به مثابه یک آگاهی کاذب و دروغین و محصول استعمار نوین غرب است.