kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۰۴
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۳
بررسی ضرورتهای مدیریت ومهار خشم و غضب

خشم؛ ممدوح یا مذموم؟

خشم، یکی ازحالت‌های نفسانی است. این امر برای دفاع و امنیت انسان بسیار مهم است به شرط اینکه به درستی به کارگرفته شود و با مهار و مدیریت آن شکر نعمت به جا آورده شود؛ زیرا غضب و شهوت دوحالت مهم نفس است که اگر با عقل، مدیریت ومهار نشود، به جای آنکه موجب سعادت بشر شود، مهمترین عامل شقاوت و بدبختی دنیوی و اخروی انسان خواهد شد. در مطلب پیش رو چگونگی مهار ومدیریت خشم براساس آیات و روایات تبیین شده است.

محمدرضا آرامی


خشم، نعمت الهی
انسان برای اینکه در دنیا زندگی کند نیازمند صفات و قوایی است که فقدان هر یک می‌تواند زندگی را بر او تلخ، سخت بلکه ناممکن سازد.
ازجمله این صفات می‌توان به تعقل، شهوت و غضب اشاره کرد. این سه گانه‌ها که حالات نفس انسانی است درکنار هم انسان را به جایگاهی می رساند که بتواند در دنیا زندگی کند و در مسیر تکاملی قرار گیرد و خود و نسل خویش را حفظ کند و دنیا را برای زندگی کمالی خود به کار گیرد. انواع و اقسام شهوت‌های غذایی و جنسی وعلمی به انسان کمک می‌کند تا انسان باقی بماند و به زندگی در دنیا ادامه دهد. البته بخشی از این قوا به خاطر طبیعت حیوانی انسان است؛ زیرا قوایی چون شهوت و غضب که درجانوران دیگر نیز وجود دارد، به آنان کمک می‌کند که نیاز و امنیت خود را تامین کنند. و قوه غضب به انسان کمک می‌کند تا به دفاع و صیانت از جان خود بپردازد و خود را از هرگونه عاملی که امنیت او را خطر می‌افکند حفظ کند. اگر قوه غضب نبود، خشونت نسبت به اموری که جانش را تهدید می کرد، ممکن نبود. خشونت برخاسته از خشم و غضب است که او را به سمت صیانت از خود و قتل و نابودی تهدید کننده می‌کشاند.
اما اگر این غضب و خشم و خشونت مدیریت  نشود  می‌تواند تباه کننده انسان و نسل انسانی نیز باشد. اینجاست که عقل به عنوان مدیریت اعتدال کننده میان قوا مسئولیت مهمی را به عهده‌دارد تا بتواند هم نیازهای طبیعی بشر را برآورده کند وهم از هرگونه ظلم و تجاوز میان قوا جلوگیری نماید.
البته باید توجه داشت که در آیات قرآنی صفت غضب برای خداوند نیز آمده است، درحالی که خداوند نفس به معنا و مفهومی که برای انسان گفته می‌شود. ندارد در آیات قرآنی واژه غضب درباره خداوند به کار رفته است زیرا صفت فعل الهی است  اما واژه غضبان در قرآن برای خداوند به کار نرفته چون یک حالت نفسانی است.
لزوم استفاده از عقل برای مدیریت غضب و شهوت
حالت نفسانی غضب در انسان همانند دیگر جانوران بلکه موجودات دیگر، برای دفع است. یعنی همان‌طوری که قوه شهوت برای جذب خیرات و نعمت‌های الهی برای تکامل تن و روان است، قوه غضب برای دفع مضرات و مفاسدی است که به تن و روان آسیب می‌رساند؛ چرا که خداوند نفس انسانی را در چنان اعتدالی آفریده که بتواند هم با شناخت درست از مصالح و مفاسد و هم با گرایش به مصالح و گریز و دفع مفاسد، خود را به کمال برساند. (شمس، آیات 7 تا 10) البته طبیعت شهوت و غضب بگونه‌ای است که اگر تحت مدیریت قوه عقل قرار نگیرد می‌تواند طغیان‌گر و زیاده‌خواه شود. بنابراین میزان جذب از طریق قوه شهوانی و میزان دفع از طریق قوه غضبانی می‌بایست به وسیله عقل مدیریت و مهار و تعیین شود.
عقل برای مدیریت، از ابزارها و خدمتکارهای بسیاری استفاده می‌کند که در روایات از جمله روایت جنود عقل و جهل امام صادق(ع) بیان شده است. حس، خیال، وهم و مانند آنها در خدمت عقل است تا انسان را به سوی کمال ببرد و از طریق عبودیت، تمامیت کمال را برای انسان رقم زده و خدایی ساخته و بهشت قرب کمالی را برای او به دست آورد. (کافی، ج1، ص11)
اگر چنین اتفاقی نیفتد، شیطان با شیطنت خود به تسویل می‌پردازد و زشت را زیبا جلوه می‌دهد و انسان را به اموری زشت معتاد می‌کند به طوری که عقل در بلندمدت اسیر حکمرانی هواهای نفسانی شده و قوای شهوانی و غضبانی، مدیریت را به دست می‌گیرند (نهج‌البلاغه، حکمت 211) از اینجاست که نفس معتدل انسانی تبدیل به نفس اماره می‌شود که جز به بدی فرمان نمی‌دهد و دنبال فجور می‌رود. (یوسف، آیه 53)
خداوند در آیات متعددی از انسان می‌خواهد تا نگذارد نفس، حالت اعتدالی خود را از دست داده و گرفتار افراط و تفریط شود؛ چرا که گاه انسان تنها به ارضای شهوت و غضب می‌پردازد و به سمت فحشاء و منکرات و قتل و خشونت کشیده می‌شود یا آنکه با ریاضت و رهبانیت، قوه جاذبه و دافعه را سرکوب می‌کند و از آدمیت بیرون می‌رود.
پس انسان همواره باید مواظب باشد که در حالت اعتدال نفسانی باقی بماند. برای تحقق این امر باید گاه «تقوای مراقبه» داشته باشد و گاه «تقوای محاسبه» تا ببیند در کجا قرار گرفته است. (حشر، آیه 18)
به هر حال، غضب از نعمت‌های الهی برای انسان است و در آیات قرآنی همان‌طوری که قوه شهوت برای انسان به عنوان یک نعمت معرفی شده قوه غضب نیز نعمت دانسته شده و حتی در توصیف پیامبران و تحلیل رفتار آنان بارها واژه غضب و غضبان و مانند آن به کار رفته است و گاه با اشاره به نشانه‌های غضب چون تندی، خشونت رفتاری و کلامی همانند گرفتن ریش و سر کشیدن فرد مغضوب (اعراف، آیات 150 و 151) گرفتن شدید و سخت (شعراء، آیه 120، قصص، آیه 19)، انداختن چیزی که در دست دارد (اعراف، آیه 150)، نفریه و ترک کردن (انبیاء، آیه 87)، تپش شدید قلب و قرمزی گونه‌ها به سبب جریان شدید خون و برافروختگی و مانند آن بیان می‌کند که پیامبران نیز در مقام دفاع از خود یا عقایدشان این گونه رفتار داشته و از قوه دافعه برای خورد و خوراک و بقای نسل و مانند آن سود برده‌اند. (فرقان، آیات 7 و 20)
خشم و غیظ و خشونت و مانند آن از دیگر بازتاب‌های غضب نفسانی است که در مومنان به عنوان یک صفت پسندیده نسبت به کفر و شرک و نفاق و مشرک و منافقان در آیات قرآنی بیان شده است.(غافر، آیه 35؛ آیات 13 تا 15)
مهار ومدیریت عقلانی غضب
در روایات گاه از غضب به‌گونه‌ای یاد شده که گویی حالتی ناپسند است؛ اما باید دانست که حکایت این گونه روایات همانند روایاتی است که درباره سرزنش دنیا وارد شده درحالی که می‌‌دانیم دنیا بهترین مکان برای کمال انسانی و رسیدن به مقام خلافت انسانی است و آنچه ناپسند و مذموم است، خود دنیا نیست که یکی از بهترین مخلوقات و آفریده‌های الهی است، بلکه دوستی دنیاست به گونه‌ای که انسان را به خود مشغول داشته و از خدا و آخرت وحکمت و هدف آفرینش غافل سازد.
پس اینکه در برخی از روایات غضب مذموم شمرده شده به سبب آن است که انسان مدیریت این قوه را در اختیار عقل نگذارد تا به درستی آن را برای کمال و دفع  دشمن استفاده کند. اگر انسان از این قوه  غضب به خوبی بهره  برد شکی نیست که بهترین ابزار دفاعی و یک صفت کمالی برای انسان است. پس آنچه در روایت از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: ان الغضب من الشیطان و ان الشیطان خلق من النار و انما تطفا النار بالماء فاذا غضب احدکم فلیتوض؛ خشم از شیطان و شیطان از آتش آفریده شده است و آتش با آب خاموش می‌شود، پس هرگاه یکی از شما به خشم آمد، وضو بگیرد.(نهج الفصاحه، ح 660) همان خشمی است که مدیریت نشده باشد ومی‌بایست با آب وضو و طهارت آن راخاموش ومهار کرد.
وگرنه خشمی که خدا در مقام  فعل و پیامبران در مقام دفاع از خود یا دین وعقاید اسلامی و مومنان به پیروی از ایشان به کار می‌گیرند، خشمی مقدس است.از این رو در آیات قرآنی بر این خشم توجه داده و به عنوان یک نعمت خوب معرفی شده است.
در سنت وسیره معصومان (ع) موارد بسیاری را می‌توان یافت که برای خدا خشم  دست گرفتند و برای خدا از خشم  دست کشیدند. به عنوان نمونه سلیمان بن جعفر الجعفری نقل می‌کند که
«...طبق فرموده حضرت رضا(ع) بنا شد شب پیش وی بمانم. غروب هنگام، به اتفاق آن حضرت، وارد خانه شدیم. حضرت، نگاهی به غلامانش کرد، که با گل، اسطبل چهار پایان را درست می‌کردند و سیاه پوستی هم که جزء آنان نبود، مشغول به کار بود.
پرسید: این کیست که با شماست؟
گفتند: به ما کمک می‌کند، ما هم در آخر چیزی به او می‌دهیم.
پرسید: آیا اجرت وکارمزد او را معین کرده‌اید؟
گفتند: نه. هرچه بدهیم او راضی می‌شود.
حضرت در حالتی غضب آلود رو به آنان حرکت کرد.
گفتم: فدایت شوم، چرا خود را ناراحت می‌کنید؟
فرمود: من چندبار اینان را از این کار نهی کرده‌ام و گفته‌ام که کسی را به کار نگیرید مگر اینکه قبلا مزد او را با او قرارداد ببندید.
بدان که «هیچ‌وقت کسی را بدون اجرت معین به کار نمی‌گیری مگر اینکه اگر سه برابر اجرت هم به او بدهی، باز خیال می‌کند که کم داده‌ای، ولی اگر قبلا طی کنی و بعد همان اجرتش را بدهی، تو را خواهد ستود بر این وفای به عهد، و اگر یک دانه هم اضافه بدهی، آن را می‌شناسد و می‌داند که زیادتر به او داده‌ای (و در نظرش خواهد بود).» (بحار‌الانوار، ج 49، ص 106، به نقل از: کافی، ج 5، ص 288)
خشم اگر مقدس باشد موجب حفظ  فرد و جامعه و عقاید اسلامی می‌شود و ارزش‌ها صیانت شده و جامعه در قالب امر به معروف و نهی از منکر می‌تواند خود را از بلایا در امان نگه دارد. خداوند در آیه 150 سوره اعراف و 86 سوره طه با توصیف غضب حضرت موسی(ع) به «اسف» نشان می‌دهد که خشم الهی چرا مقدس و مهم و یک امر ارزشی است. این خشم چون برای دین در قبال گوساله‌پرستی و بت‌پرستی مردمان بود، بسیار مقدس است. این خشم چنان جوششی بود که به نطق درآمده بود به گونه‌ای که خداوند حتی پس از  افعال شدید و خشونت‌آمیز حضرت موسی(ع) در قوم، برادر و سامری، از سکون این غضب سخن به میان نمی‌آورد بلکه از سکوت آن سخن می‌گوید: (فلما سکت عن موسی الغضب)؛ چرا که این خشم ساکن و آرام نشد بلکه از نطق باز ایستاد و ساکت شد. (اعراف، آیه 154)
محدوده غضب
انسان همان‌طوری که برای خدا خشم می‌گیرد می‌بایست برای خدا خشم خود را مدیریت و مهار کند و اجازه ندهد که از حد و مرز بگذرد. از این رو پیامبر(ص) در وصف چنین خشمی می‌گوید: ما تجرع عبد جرعه افضل عندالله من جرعه غیظ کظمها ابتغاء وجه‌الله؛ انسان هیچ جرعه‌ای ننوشید که نزد خدا از جرعه خشمی که برای رضای خدا فرو خورد بهتر باشد. (نهج‌الفصاحه، ح 2628)
البته خشم نسبت به توده‌های مردم می‌بایست در کمترین حد باشد؛ زیرا توده‌های مردم در حد و اندازه‌ای نیستند که مسایل و رفتارهایشان تمام و کمال اخلاقی و اسلامی و قرآنی باشد، پس باید نسبت به آنان کمترین خشونت را اعمال کرد؛ از این رو حضرت موسی(ع) سه‌گونه برخورد متفاوت را با مردم و برادر و سامری داشت. با مردم تنها تندی کرد و تشر زد، با برادر خویش کمی جدی‌تر برخورد کرد؛ زیرا مسئولیت قوم به دست او بود و با سامری برخورد بسیار شدیدی داشت؛ زیرا عامل گمراهی مردم بود.
لذا در قبال مردم نمی‌بایست همان تندی و شدتی را اعمال کرد که در برابر خواص انجام می‌دهیم. پیامبر(ص) می‌فرماید: الان ان خیر الرجال من کان بطیء الغضب سریع الرضا؛ بدانید که بهترین انسان‌ها کسانی هستند که دیر به خشم آیند و زود راضی شوند. (نهج‌الفصاحه، ح 469)
آن حضرت (ص) همچنین درباره مدیریت و مهار خشم می‌فرماید: الصرعه کل الصرعه الذی یغضب فیشتد غضبه و یحمر وجهه و یقشعر شعره فیصرع غضبه؛ کمال دلیری آن است که کسی خشمگین شود و خشمش شدت گیرد و چهره‌اش سرخ شود و موهایش بلرزد، اما بر خشم خود چیره گردد. (نهج‌الفصاحه، ح 1872)
انسان مومن انسان خردمندی است و همواره خشم خود را با عقل مدیریت می‌کند و حد و اندازه نگه می‌دارد. امام صادق(ع) در توصیف مومن می‌فرماید: لیس منا من لم یملک نفسه عند غضبه؛ کسی که هنگام خشم خوددار نباشد، از ما نیست. (کافی، ج 2، ص 637، ح 2)
باید ملاک و حد و مرز غضب، خداو قوانین او باشد؛ چنان‌که امام رضا(ع) می‌فرماید: المؤمن اذا غضب لم یخرجه غضبه عن حق؛ مؤمن چون خشمگین شود خشمش او را از رعایت حق بیرون نمی‌برد.
آن حضرت(ع) در بیان میزان و مرزهای غضب و خشم می‌فرماید: انما تغضب‌لله عز و جل، فلا تغضب له باکثر مما غضب علی نفسه؛ چنانچه در موردی خواستی غضب کنی و برای خدا برخورد نمائی، پس متوجه باش که خشم خود را در جهت و محدوده خوشنودی خداوند، اعمال کن. (عیون اخبارالرضا ج 1 ص 292، ح 44)
امام صادق(ع) نیز می‌فرماید: المؤمن اذا غضب لم یخرجه غضبه من حق و اذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل والذی اذا قدر لم یأخذ اکثر مماله؛ مؤمن چون خشمگین شود، خشمش او را از حق بیرون نبرد و چون خشنود شود، خشنودیش او را به باطل نکشاند و چون قدرت یابد بیش از حق خود نگیرد. (بحارالانوار، ح 78، ص 209، ح 85)