kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۵۱۳
تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۶
بندگی خدا؛ راهي براي رسيدن به عالي‌ترين مقام(بخش دوم و پایانی)

من ؛ شيطان است(زلال بصیرت)


مسئله انحراف شيطان، از كجا پيدا شد؟ اميرالمؤمنين (ع) در نهج‌البلاغه مي‏فرمايد :«قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّهًًًَْْْ آلَافِ سَنَهًٍْ لَا يُدْرَي أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الآْخِرَهًْ»(1)؛ شيطان شش هزار سال عبادت كرد. منظور از سال، چه سالي است معلوم نيست. سال سيصد و شصت و پنج روز يا هر سالي كه هر روزش هزار سال است؟ فرض كنيد همين سالهاي دنيايي باشد. شش هزار سال؟! علي (ع) گزاف نمي‏گويد. شيطان عابد مشكلش چه بود؟ مشكلش همين جمله بود كه گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»(2)«من! سجده كنم؟ من بهتر از آدم هستم!»؛ از ياد برد كه بنده است و بايد هر چه به او مي‏گويند، اطاعت كند. مشكل در گفتن «أنا» و «انانيّت» است. اين«من» گفتن است كه انسان خيال مي‏كند خودش در مقابل خدا كسي  و چيزي است. تصور مي‌كند در مقابل خدا، وجود دارد. هستي دارد. علم دارد. قدرت دارد.
«من» گفتن، عامل اصلي سقوط
سراسر تاريخ هر آن كس كه سقوط كرده از گفتن كلمه «من» بوده است. ثروت قارون فوق العاده فراوان بود. قرآن مي‏فرمايد كليد گنج‏هاي قارون را حتي مردان نيرومند به تنهايي نمي‏توانستند حمل كنند. به عده‏اي پهلوان نياز بود تا كليدهاي گنج قارون را حمل كنند:«إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهًْ أُولِي الْقُوَّهًِْ»(3)؛ به قارون گفتند مقداري از اين ثروت عظيم و هنگفت را به فقرا و گرسنگان انفاق كن. گفت :«إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدِي»(4)؛ من اين ثروت و گنج را با زحمت و با علم خودم بدست آوردم، براي چه به ديگران بدهم؟ با اين پاسخ مي‏خواست بگويد، خدا چه كاره است!اگر هر كسي درون خود را جستجو كند و بكاود، خواهد ديد كه تا چه اندازه خداوند را به خدايي و خودش را به بندگي قبول دارد. وقتي مي‏خواهيم كاري انجام دهيم آيا به اين فكر مي‏كنيم كه خدا راضي هست يا نيست؟ يا اول مي‏گويم دلم مي‏خواهد يا نمي‏خواهد؟ دوست دارم يا ندارم؟ همه زحمات انبياء و تلاش اولياء خدا و اين همه تعليم و تربيت طولاني در طول هزاران سال، با اين همه شهيد و كشته و گرفتاري‏‌ها و زندان‏ها، براي اين بود که به انسان بگويند: «اين را بفهم كه تو بنده‏اي! بايد خدا را اطاعت كني. تو خلق شده‌اي براي عبادت»:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»؛ از غير اين راه، انسان به آن كمالي كه بايد برسد نمي‏رسد. اگر انسان اطاعت خدا را كند به جايي مي‏رسد كه همه عالم در اختيار او خواهد بود: «يَا ابْنَ آدَمَ... أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي فِيَما أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُون»(5)؛ اي پسر آدم! تو را براي چنين مقامي خلق كردم اما راه آن اين است كه بندگي كني. اگر كسي با خدا ارتباط داشت مي‏تواند از فيوضات الهي بهره‏مند بشود تا جايي كه افعال الهي در وجود او ظهور پيدا مي‏كند. اما كسي كه با خدا ارتباط نداشت و گفت «تو يكي، من هم يكي»؛ چه چيزي را مي‌‏خواهد پيدا كند؟ از كجا؟ مگر خداي ديگري هم هست؟ مگر عالمي هم هست كه خدا مالك آن نباشد؟ انسان آنقدر دچار جهل است كه به اين آساني باور نمي‏كند همه امور عالم به دست خداست. براي همين است كه انبياء الهي خيلي آهسته آهسته و با زحمت فراوان تلاش كرده‌اند تا اين مطلب را به بشريت بفهمانند كه در اين عالم همه كار‌ها به دست خداست.
اخلاص در بندگي، راه رسيدن به حقايق
بهترين راهي كه آدم مي‏تواند به حقايق الهي برسد آن است كه بنا را بر بندگي خدا بگذارد و مخالفت امر خدا را نكند. اگر هم مخالفتي كرد زود باز گردد. اگر اينگونه شد به جاي آنکه صد سال درس بخواند و با تحقيق و براهين بخواهد به نتيجه برسد، خداوند نوري را در دلش قرار مي‌دهد تا همه حقايق را ببيند و درك كند. بجز اين راه بايد عمري زحمت بكشد تا مقدمات براهين را ياد بگيرد. آن هنگام شايد بتواند مراتب مختلف توحيد را اثبات كند. ديگر معلوم نيست كه آيا از حقايق و معارف چيزي بفهمد يا نه. اگر ذهن نيز قبول كند، دل آن را نمي‌پذيرد. اما اگر از اول چنين گفت كه: «خدايا ما بنده‏ايم. قبول داريم كه تو خدايي و ما بنده‏ايم، به ما كمك كن! پيمان مي‌بنديم آن اندازه‏اي كه مي‏توانيم در بندگي كوتاهي نكنيم. خودت مي‏داني كه ما ضعيف هستيم و شيطان قوي است. نفس حيله‏‌ها دارد. وسائل گمراهي فراهم است. از در و ديوار جاذبه‏هاي شيطاني مي‏بارد. خودمان را به تو مي‏سپاريم. تو كمك كن!»؛ خدا نيز او را آنقدر مورد لطف و رحمت قرار مي‌دهد تا همه دشمنانش را از او دور ‏كند. آنقدر عنايت و ياري مي‏كند كه هيچ كس نمي‏تواند تصورش را بكند. فقط شرط آن اين است كه بنا را بر بندگي بگذارد. به اصطلاح عامي در مقابل خدا بايد چوب را انداخت و گفت: «خدايا تو خدايي، ما بنده‏ايم. حكم آنچه تو فرمايي»؛ اگر اينگونه شد، خدا نيز به انسان كمك مي‏كند تا خيلي از حقايق را بفهمد.
از نعمت‌هاي جزئي غفلت نكنيم
هنگامي كه كمك خدا شامل حال انسان و حقايق به روي او باز شد، در مقام آن بر مي‏آيد كه خدا را شكر بكند. امثال ما كه غرق در نعمت‌ها هستيم سالي يك بار نيز به نعمت‌هايي كه داريم توجه نمي‌كنيم. اما بندگاني هستند كه در هر لحظه،‏ تمام وجودشان متوجه اين است كه خدا به آنها چه نعمتي داده و آنها چقدر در شكر خدا قاصرند. هميشه سر به زير و شرمنده در مقابل خدا مي‌گويند: «خدايا ما آن اندازه هم كه از دستمان برآمد، شكر تو را به جا نياورديم»؛ ببينيد تفاوت ره از كجاست تا به كجا. بهترين و شيرين‏ترين راهي كه آدم را مي‏تواند در زندگي خوشبخت كند و هم موجب رضايت الهي و ترقي در مدارج كمال بشود اين است كه انسان به نعمتهاي خدا توجه داشته و شكر آن را به جا بياورد. غصه‌هايي كه ما داريم هميشه براي اين است كه فقط به كمبود‌ها توجه مي‏كنيم. به اصطلاح معروف نیمه خالي ليوان را مي‏بينيم. در دنيا در كنار غم‌‌ها و غصه‌ها، شادي‌هايي هم وجود دارد. اين تدبير خداست:«وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَهًًْ»(6)؛ همه اين امور بايد باشد تا انسان را مورد امتحان قرار دهد. اگر انسان هميشه كمبود‌ها را ببيند هميشه بايد غصه بخورد. برخلاف آن بايد به نعمت‌‌ها توجّه كرد. اگر اينگونه شد زندگي با شادي همراه مي‌شود. علاوه بر آن، شكر خدا هم به جا آورده مي‌شود كه خدا چه نعمتهاي خوبي به ما داده است. اين گونه خدا نيز از بنده راضي مي‌شود و نعمتهايش را افزون مي‏كند. پس از آن است كه به نعمتهاي معنوي نيز پي مي‏بريم، نعمت‌هايي همچون نعمت شكر و حمد خدا. «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛ تو حمد را به ما آموختي و توفيق دادي تا حمد تو را به جا بياوريم. براي آنکه به مقام شاكرين برسيم و شكر احسان تو را بجا بياوريم «وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَي ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ»؛ آن‏ هنگام لياقت آن را پيدا مي‌كنيم تا بالاترين پاداشي كه تو مهيا نموده‌اي را دريافت كنيم. انسان جز كمال چه مي‏خواهد؟ اگر به چيزي رسيد كه ديگر بهتر از آن چيزي نيست، ديگر كمبودي احساس نمي‌‏كند. اگر انسان آن پاداش عظيمي كه خدا براي مخلوقاتش مهيا كرده دريافت كند ديگر چه كمبودي را احساس مي‌كند؟ معلوم مي‌شود كه هدف از اين‌كه خدا ما را به حمد و ستايش هدايت فرمود اين است كه «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛ تا از شاكرين باشيم. هرگاه شاكر بوديم، آن هنگام لياقت دريافت بهترين پاداش‌ها را پيدا مي‏كنيم.
سخنرانی آیت اللّه مصباح يزدى(دامت بركاته)
 در دفتر مقام معظم رهبرى ؛ قم  ؛ 14/6/87
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج‏البلاغه، خ 192.     2. اعراف / 12.    3. قصص / 76.     4. قصص / 78.
5. بحارالأنوار، ج 90، ص 376، باب 24.       6. انبياء / 35.
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر می‌شود.