kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۴۵۹۲
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۲
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-74:

حدود و مرزهای تقیّه




 آن‌جایی که جای عمل است، جای هدف است، جای رسیدن به مقصد و منزل علی(علیه‌السّلام) است اینجا باید رفت، هر چه می‌شود بشود،
امّا آنجایی که مسئله، مسئله‌ یک لفظ زبانی
است، لفظ زبانی‌ای که انجام دادن این تلفّظ موجب می‌شود که انسان از راه بماند، اینجا می‌گویند صبر بکن.
مثلاً فرض بفرمایید که معلّی‌بن ‌خنیس اگر بیاید سر حوض مسجد مدینه بنشیند، بنا کند با آئین تشیّع وضو گرفتن، مسح بکشد، مسح پا و مسح سر و از این نوع، خب همه می‌شناسند دیگر، این خلاف کتمان است، خلاف استتار است، لذا می‌گویند: «آقا جان! وقتی سر حوض مسجد مدینه مثلاً رفتید خواستید وضو بگیرید، مواظب باشید که این‌طوری وضو نگیرید، مثل خود آنها وضو بگیرید؛ آب را از آن طرف سر بریزید، مسح سر را پشت گوش بکشید، پا را بشویید، به طریق آنها.» چرا؟ چون این عمل فرعی _ نحوه‌ وضو گرفتن _ تو را می‌شناساند، وقتی شناخته شدی از هدفت باز می‌مانی، حالا این وضو را این‌طوری بگیر؛ این مهم نیست؛ آن مهم است، پس گاهی که بعضی از واجبات را می‌گویند به‌خاطر تقیّه ترک کنید، واجباتی است که در راه هدف
نیست.
موسی‌بن‌جعفر‌(علیه‌السّلام) در تشکیلات‌هارون الرشید، یک مُهره‌ اساسی دارد؛ مُهره‌ اساسی. او کیست؟ علیّ‌بن ‌یقطین. علیّ‌بن ‌یقطین یک مُهره‌ اساسی موسی‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) در خانه‌‌هارون است، خیلی کارها را به‌وسیله‌ علیّ‌بن ‌یقطین، در تشکیلات حکومت انجام می‌دهند. خب حیف نیست او را از اینجا بکَنند یا بکُشند؟ لذا به علیّ‌بن یقطین می‌گویند: «آقا جان! در خانه‌ات وضو را آن طوری بگیر، این‌ها جاسوس علیه تو می‌گمارند یا خودشان نگاه می‌کنند، می‌بینند. نگذار بفهمند که تو با ما هستی.»1 یک واجب معمول متعارف؛ توجّه کردید؟ نماز دست بسته بخوان که خیلی اهمّیّتی ندارد برای اینکه از راهت، از هدفت که ما تو را به‌خاطر آن گماشته‌ایم در خانه‌هارون باز نمانی. گاهی همین علیّ‌بن یقطین هم می‌خواست اشتباه کند، خودش داغ می‌شد، وقتی موسی‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) را گرفتند بردند پیش‌هارون، علیّ‌بن یقطین هم جزو مقرّبین و یکی از نزدیکان‌هارون است، به‌طوری که در جاهای نزدیک با شمشیر هم که هست، آنجا ایستاده؛ علیّ‌بن یقطین ایستاده بالای سر‌هارون. البتّه علیّ‌بن یقطین گویا وزیر بود، امّا وزیر نزدیکی بود. تا موسی‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) را وارد کردند، دست علیّ‌بن یقطین رفت روی قبضه‌ی شمشیر و خواست که شمشیر را بکِشد کار‌هارون را اینجا بسازد. ‌حضرت موسی‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) دیدند عجب علیّ‌بن یقطین دارد اشتباه می‌کند، دارد خام می‌شود، یک اشاره به او کردند، او یک‌مرتبه ملتفت شد، دستش را برداشت.‌هارون آدم بیهوشی که نبود، یک‌مرتبه دید، مثل اینکه این علیّ‌بن یقطین دستش روی قبضه‌ی شمشیر است، لابد مراقب شد، ببیند که عملی انجام می‌دهد یا نه، دید نه، دستش روی قبضه‌ شمشیر ماند، موسی‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) البتّه اشاره‌ای کردند یا نگاه تندی کردند، غرض علیّ‌بن یقطین حالش سر جا آمد و فهمید که اینجا باید دست از پا خطا نکند تا مجلس به هم خورد. حالا بعدش چه شد، آن مطلب دیگری است. بعد که رفتند،‌هارون گفت: «هان در مجلس مثل اینکه حالت خوش نبود علیّ‌بن یقطین؟» برای اینکه علیّ‌بن یقطین ناراحت بشود، دستپاچه بشود، مثلاً صورتش سرخ بشود و‌هارون بفهمد که او همراه با امام و طرفدار امام است، [امّا] علیّ‌بن یقطین مرد کارکشته‌ای است، تا‌ هارون گفت، گفت: «بله، یا امیرالمؤمنین! من دیدم این مقصّر را آورده‌اند پیش تو، فهمیدم که الآن او را خواهی کشت، شمشیرم را حاضر کردم.»‌هارون گفت: «مرحبا، بارک الله.»2 خب گاهی این‌طوری است، که علیّ‌بن یقطین باید تحمّل کند.
به‌هرحال بحث در این‌باره زیاد است و دیگر بنده عرضی ندارم؛ یعنی فکر می‌کنم که هر‌چه در این زمینه بخواهم بگویم از گوشه‌و‌کنارهای بحث خواهد بود و ممکن است که ضبط و حفظش برای شما مشکل باشد، اجمالاً مسئله‌ تقیّه، رئوس و کلّیّاتی که درباره‌ تقیّه گفته شد با استناد به روایات و با استناد به زندگی ائمّه(علیهم‌السّلام) می‌تواند حدود و مرزهای تقیّه را اجمالاً به شما نشان دهد؛ یعنی یک مرزی برای شما تصویر کند از تقیّه و یک تجدیدنظری درباره‌ تقیّه بکنید؛ این حاصل مطلب در این باب.
در یک روایتی به امام عرض می‌کند که دو نفر از دوستان شما را گرفته‌اند، یکی از آنها زیر شکنجه و تحت‌فشار از شما جدایی زبانی گرفت و یکی دیگر استقامت کرد و کشته شد. بیانی دارند امام که آن توضیحی دارد، اجمالاً آن تکّه‌اش که مورد نظر است این است که فرمودند: «ذاک فقد سرع إلی الجنّة»3 آن‌که کشته شد بهشت را زودتر گرفت، سرعت جست و شتاب گرفت به‌سوی بهشت، در یک مواردی البتّه این‌طور است مطلب.
پانوشت‌ها:
1- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج‏2، ص 227.
2- مناقب آل‌ابی‌طالب(ع)، ابن‌شهرآشوب، ج‏4، ص308.
3- کافی، ‌کلینی، ج‏2، ص221، با تفاوت.