دیوار برلین فرو نریخته ...! (نگاه)
امین الاسلام تهرانی
تخریب دیوار برلین در نوامبر (آبان) سال 1989 میلادی کلید خورد، دیواری که آلمان شرقی -در سیطره نفوذ بلوک شرق و شوروی- را از آلمان غربی -تحت نفوذ بلوک غرب و آمریکا- جدا میکرد. اینکه چه شد این دیوار بالا رفت و چه تاریخی را گذراند، بماند، اما نکتۀ مهم برای ما این است که فروریختن این دیوار زمانی میسر شد که بلوک شرق در حال احتضار بود و آنها که سودای ساختن آلمانِ واحد و برابر را در سر میپروراندند میخواستند با تخریبِ این دیوار خواستۀ خود را محقق کنند و به خیالشان آلمان شرقی را همانطور از پیشرفت بهرهمند کنند که آلمان غربی بهرهمند میشود. وسوسه برابری شرق و غرب، آلمانیها را به سوی فرو ریختن دیوار برلین میکشاند، دیواری که مانع برابری تصور میشود.
نگاهی به «توزیعِ بهرهمندی از مواهبِ توسعه» در آلمان، به عنوان قدرتمندترین اقتصاد اروپا، نشان میدهد، با گذشت 30 سال از تخریب آن دیوار آرمانِ برابری غرب و شرق محقق نشده است. براساس یک نظرسنجی جدید، ۵۷ درصد شهروندان شرق آلمان خود را به عنوان «شهروندان درجه دوم» احساس میکنند و حدود نیمی از آنها از شیوۀ عملکرد دموکراسیِ آلمانی ناراضی هستند. به این ترتیب ارزیابی شهروندان در مورد اتحاد دوبارۀ شرق و غرب به میزان زیادی با همدیگر متفاوت است و در نتیجه از لحاظ فرهنگی به نظر میرسد که دوپارگیِ شرق و غرب بیشتر و عمیقتر میشود. چنانکه، «بئاته کوپر» روانکاو اجتماعی معتقد است که با در نظر داشتن جدایی طولانی مدت شرق و غرب این امر مسلم نیست که اصلاً آلمانیهای شرقی و غربی خود را همسان ببینند.
این تفاوت نگاه و احساس تبعیض منشأ عملکرد سیاسی متفاوت نیز میشود، مثلاً حزب عوامگرایِ دستراستیِ «بدیل برای آلمان» در مناطق شرقی آرای بالاتری میگیرد، آرای این حزب در انتخابات ایالتهای غربی تا 10درصد است، در حالیکه در شرق تا حدود ۲۵درصد هم میرسد، چنانکه نتایج انتخابات اخیر ایالتهای شرقی «براندنبورگ»، «زاکسن» و «تورینگن» همین رویکرد سیاسی را تأیید میکند.
این حزب در شرق آلمان نقش یک حزب اعتراضی را بازی میکند، اما خروجی آن تقویت تدریجی -ولو با سرعت اندک- جریانهای افراطی دستراستی است. البته به نظر، این حزب نیست که جریان دستراستیِ افراطی را تقویت میکند، بلکه سربرآوردن جریانهای دستراستیِ افراطی است که این حزب را تقویت میکند، چراکه جریانهای افراطی در میدان سیاست نمیتوانند با همان تندرویهای معمول خود ورود کنند، در نتیجه این حزب را به عنوان نزدیکترین گزینه به خود میبینند و آن را انتخاب و تقویت میکنند تا جایی در میدان رسمی سیاست آلمان بیابند.
برای نمونه نگاه کنیم به شهر «درسدن»، مرکز ایالت «زاکسن» که از پایان جنگ دوم جهانی تا زمان اتحاد آلمان جزو خاک آلمان شرقی محسوب میشد و مدتهاست که به عنوان پایگاه جریانهای راست افراطی و حتی مهد جنبش «پگیدا» شناخته میشود که رویکردی ضد اسلام دارد، این شهر بارها شاهد خشونتهای نژادپرستانه بوده است.
البته بحث فقط بحث فرهنگی نیست، چراکه این «احساس تبعیض» ریشه در واقعیتِ خارجیِ امروز آلمان دارد و آمار و ارقام هم این تبعیض را نشان میدهد: اکنون تبعیض کماکان بین دو آلمان ادامه دارد، سرانه تولید ناخالص داخلی در مناطق شرقی آلمان، به طور متوسط ۲۰درصد و درآمدها به طور متوسط ۱۵درصد از مناطق غربی آلمان کمتر است. هیچ بنگاه بزرگی نیز رأس کاریاش در شرق آلمان قرار ندارد. همین نابرابریهاست که «احساس تبعیض و محرومیت» را میسازد و باید توجه داشت که یک طرف تمام تندرویهایِ پیشگفته، همین «محرومیت» و «احساس محرومیت» از منابعِ قدرت و منافعِ توسعه است که نتیجهاش خشونتهایی است که در لباس نژادپرستی و بازسازی نازیسم ظاهر میشود.
در پایان بازگردیم به آنچه در سطور آغازین این یادداشت گفته شد: «وسوسه برابری شرق و غرب آلمانیها را به سوی فرو ریختن دیوار برلین میکشاند، دیواری که مانع برابری تصور میشود.» پس اغراق نیست اگر بگوییم «دیوار برلین هنوز فرو نریخته» است، چراکه هنوز شرقیها با غربیها برابر نیستند و آرمانِ آلمانِ برابر هنوز آرزویی ناتمام است. 1
ــــــــــــــــــــــــ
1- منابع در روزنامه موجود است.