به بهانه درپیش بودن اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی
«سعدی؛ استاد حدیث عشق»
ناهید زندی پژوه
مشرفالدین مصلحبن عبدالله سعدی شیرازی، شاعر سرد و گرم چشیده روزگار است که همه اندوختههای خود را برای صلاح و اصلاح ابنای وطن بکار میبرد. او در طی دوران زندگی پربار خود نه تنها سراسر قرن هفتم هجری را از حضور و نفوذ خویش سرشار کرد؛ بلکه در قرون بعد هم فروغ شهرتش تا به امروز در کل آفاق ادب و فرهنگ ایرانی یک لحظه هم معروض خوف یا افول نشده است. آنچه مایه نامآوری سعدی شده افکار و اندیشههایی است که خود ابداع کرده و بیشتر سخنانش نیز از همین مقوله است. برخی از سرودهها و ابیاتش گاه جنبه ضربالمثل بخود گرفته.
- خدا گر زحکمت ببندد دری
زرحمت گشاید در دیگری
- نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید
شور و زنده دلی، سرزندگی، سودازدگی، درک کامل زندگی و قلب پرطپش زندگی، چیزهایی است که رایحه آنها از شعر سعدی به مشام میرسد. شاید سودازده بهتر از هر کلمه دیگری بیانگر صفت و حالات روحی سعدی باشد کلمهای که خود بارها به کار میبرد.
سعدی شیرازی ارادت قلبی خود را به شخصیت جامع و بیبدیل مولای متقیان حضرت امیرالمومنین(ع) ضمن اشاره به آیات اول سوره دهر که درباره امام علی(ع) و خاندانش نازل شده، به این گونه بیان میکند:
کسی را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در منافب او گفته هل اَتی
زورآزمای قلعه خیبر که بند او
در یکدیگر شکست به بازوی لافتی
دیبا چه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
شیخ گویا با سخنان مولا علی(ع) ارتباط فکری داشته لذا اشعار خود را با مضامین کلام امام(ع) پیوند زده است.
من ذکرالله سبحانه احیی الله قلبه و نور عقله و لبه؛ هرکس به ذکر خدا بپردازد دل او زنده و عقل و فکرش روشن میشود.
از اینرو سعدی سروده:
گنهکار اندیشناک از خدای
به از پارسای عبادت نمای
البته حلقه اتصال سعدی با کلام حضرت امیر(ع) بیشتر به دلیل رویکردی او به سرودن شعرهای اخلاقی و پندآموز به جلوه آمده است.
سعدی هم استاد رموز عاشقی است و هم آموزگار تقوا و خردمندی.
عشق او درحقیقت اخلاق و تقواست، درد و سوز و گذشت و تسلیم است. از اینرو هیچچیز روحانیتر از عشق وی نمیتوان جست. عشق که مایه غزلهای اوست البته به جمال انسانی محدود نمیشود؛ روح، تقوا، طبیعت، خدا و سراسر کائنات نیز موضوع این عشق است. پس بیهوده نیست که قرنها بعد از سعدی هنوز هم غزلسرایان رموز عاشقی را از سعدی میآموزند و او را استاد حدیث عشق میدانند.
ای ساربان آهسته رو کارآم جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون برآستانم میرود
سعدی در مدح، شیوهاش ابتکاری است؛ او در مدایح خود از اندرز دادن به ممدوح باز نمیایستد و درعین وعظ و حکمت، بذلهگو وشیرینبیان است.
فیالمثل گویند: اباقاخان از سعدی خواست که او را پند دهد و سعدی پند تلخ را درلفافه شیرین شعر میپیچید گفت:
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگرنه رأی خلق است زهر مارش
که هرچه میخورد او جزیه مسلمانیست
اباقاخان بسیار گریست و گفت: من راعیم یا نه؟ و سعدی گفت: اگر راعی هستی بیت اول تورا کفایت است والا بیت آخر!
در فکر سعدی خداوند، بینیاز مطلق است و. او را نه به حمد و ثنایی احتیاج است و نه از کجروی بندگان زیانی حاصل.
ملک صمدیت را چه سود و زیان دارد
گر حافظ قرآنی ور عابد اصنامی
و در غزل بسیار فصیح و رسایی که دفتر طیبات بدان آغاز میشود این فکر را میپروراند:
از همگان بینیاز و بر همه مشفق
وز همه عالم نهان و بر همه پیدا
سعدی در تفسیر آیات متعددی که با این مضمون در قرآن آمده: فمن یعمل مثقال ذرهًْ خیراً یره، و من یعمل سوءاً یجز به ولایجدله من دون الله ولیاً ولانصیرا.
در غزلی فلسفی و دینی سروده:
اگر خدای نباشد زبندهای خشنود
شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
پس معلوم میشود اعتقاد به شفاعت که تصور میشد فقط در میان شیعیان رایج و از دوره صفویه شایع گردیده بود در زمان عصر سعدی که اکثریت ایرانیان سُنی بودند نیز وجود داشته است.
چون بازتاب حدیث اوائل در قرن هفتم اهمیت خاصی داشته سعدی نیز اشارات پراکندهای در این مورد مبذول داشته
تو اصل وجود آمدی از نخست
دگر هرچه موجود شد فرع توست
میتوان گفت سعدی وجودی دوگانهای است اما این امر در عین آنکه به شخصیت هنری او دو بُعد متمایز داده است آن را به هیچوجه دچار تعارض، تزلزل و تضاد نکرده است. در درون او یک شاعر که دنیا را از دیدگاه عشق مینگرد؛ با یک معلم اخلاق که انسان را در مسیر تکامل اخلاقی دنبال میکند همخانه است. دو همخانه که سرّهمزیستی را از طبیعت وی آموختهاند.
سعدی در مواعظ و قصاید تحقیقی خویش مفهوم اخوت انسانی را که مضمون حکم حدیث نبوی هم هست بطور ضمنی مبنای الزام عدل و احسان قرار میدهد و در شریعت وجدان و مروت انسانی این معنی را جایز نمیداند که در عالم برادری که بین انسانهاست یک برادر از پرخوری آماس کند و برادر دیگر از گرسنگی و نزاری جز رقمی برایش باقی نماند.
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
صبرکن کاین دو سه روزی به سرآید معدود
در سخن سعدی باطنی هست که فقط هوشمندان و ارباب فهم آنرا ادراک میکنند. سعدی اگر سعدی نبود در نزد اهل عصر یا نسلهای بعد فیلسوف یا حکیم خوانده میشد؛ اما او سعدی بود. برای آنکه انسان حکیم شود یا در حلقه اهل فلسفه درآید غالبا زبانی پیچیده و هولانگیز و بیانی عاری از صراحت و وضوح لازم دارد که طبیعت و فطرت شیخ از این ویژگی که برای شاعر و معلم اخلاق نقیصهای محسوب میشد برکنار نگهداشته بود.
سعدی نویسنده است و شاعر؛ اما در نویسندگی شهرتش بیشتر به سبب گلستان است. اما شعرش غیر از بوستان شامل قصاید و ملمعات است و هم مقطعات و رباعیات، در ضمن چهار دیوان غزل دارد و مقداری هزلیات و مفردات که در جمع بالغ بر بیست و دو رساله و کتاب میشود.
گلستان سعدی برای خودش دنیایی است. سعدی در این این کتاب انسان را با دنیای او با همه معایب و محاسن و با تمام تضادها و تناقضهایی که در وجود او نهفته، تصویر میکند. در این اثر، زیبایی در کنار زشتی و اندوه در جوار شادی است و البته گناه این تناقضها و زشتیها بر او نیست بلکه برخود دنیاست. باید گفت سعدی آنچه دیده درست توصیف کرده است.
بوستان سعدی آفریده خیال شاعر است. در این دنیای رنگین خیالی زشتی و بدی بیرنگ و بیرونق است و آنچه درخشندگی و جلوه دارد نیکی و زیبایی است. در چنین شرایطی انسان به اوج مقام آدمیت برمیآید و از هرچه پستی و نامردمی است پاک میشود. گویا، سعدی در این کتاب سعی دارد هرچه زشتی و بدی است از عرصه این جهان بزداید و در همه جهان جز نیکی و زیبایی چیزی باقی نگذارد. آنچه مسلم است در دنیایی که آفریده ذوق و خیال سعدی است، آدمی حضور خدا را حس میکند و لحن سعدی آکنده از نیاز و امید است.
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فرد از گل
خدایا به عزب که خوارم مکن
به ذل گنه شرمسارم مکن
فقیرم به جرم گناهم مگیر
غنی را ترحم بود بر فقیر
جالب توجه آنکه اندیشه و بیان سعدی در بسیاری موارد با سخنان نویسندگان و شعرای خارجی شباهت دارد. شاید مایه شهرت و قبول سعدی از آنجاست که وی با روح و قلب انسانی سر و کار دارد و عجب نیست که تا این حد بیانش با سخن دیگر ادبای طراز اول اروپا مشابه است. به عنوان نمونه در گلستان، اعرابی در حلقه جوهریان بصره حکایت میکند که کیسهای یافتم و پنداشتم گندم بریان است اما چقدر نومید شدم وقتی دریافتم مروارید غلطان است. در این قطعه خواننده به یاد رابینسون کروزه میافتد که در جزیرهای متروک گرفتار شده و وقتی سکههای طلا را مییابد آرزو میکند که کاش تخم هویج یا چیزی از این قبیل بود. و یا در حکایت آن پاره گل خوشبویی که در حمام بدست سعدی میرسد و او را به اندیشه فواید همنشینی رهنمون میشود یادآور داستان فدر است که عطردانی خالی از عطر در کنار رهگذاری مییابد و او را مثل تنی بیجان تلقی میکند.
غزلهای سعدی را میتوان در سه دسته هدف بررسی قرار داد: غزلهای عاشقانه، غزلهای عرفانی و غزلهای پندآموز. در غزلهای عاشقانه، موضوع عشق انسانی است که غزلهای سعدی بیشتر از این نوع است و او در آنها، جوهر شعر غنایی را به نمایش میگذارد و میتوان اذعان نمود که در این نوع مهارتی کمنظیر دارد. در اینگونه غزل، با آنکه بیان عشق انسانی و زمینی است و در عین حال والا و فاخر است. بهره غزلهای عارفانه سعدی کم است؛ اما با این وجود در سرودن این نوع نیز سعدی استادی مسلم است.
در یک جمعبندی میتوان گفت شیخ جنبههای مختلف دارد. هم نثر و نظمی از خود به یادگار گذاشته که معیار اصالت زبان فارسی امروز به شمار میرود، هم قصیده سراست و هم غزلهایی سروده، هم موعظه کرده و هم به مطایبه پرداخته، هم در اخلاق سخنرانده و هم در سیاست و اجتماع، هم از تصوف و عرفان دمزده و هم مانند متشرع زاهدی از ظواهر دیانت. خلاصه در بسیاری از نواحی عقلی و روحی و اجتماعی وارد شده به طوری که مظهر خردمندی قرار گرفته و قرنهاست جملهها، مصرعها و ابیات وی دهان به دهان میگردد و گفتههایش چکیده حکمت به شمار میرود.
شیخ سعدی در روزهای پیری و گوشهگیری، با دلی که هنوز شور و شوق جوانی را از دست نداده بود، از صحبت جوانان بهره میجست و بدینگونه تا پایان عمر چراغ عشق در زاویه قلبش روشن بود.
ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او اگر بویی
سالهای آخر حیات سعدی در شیراز گذشت و سرانجام در سال 690 هجری در محلی که امروزه به نام سعدیه زیارتگاه صاحبدلان است به خواب ابدی فرو رفت.
منابع:
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. پورهاشمی، فاطمه، شاعران بزرگ ایران، تهران، تیموری، 1391.
2. دشتی، علی، قلمرو سعدی، تهران، امیرکبیر، 1356.
3. زرینکوب، عبدالحسین، حدیث خوش سعدی، درباره زندگی و اندیشه سعدی، تهران، سخن، 1386.
4. نشریه ادبیات عرفانی، شماره3، پاییز و زمستان، 1389.
5. فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره دوم، بهار و تابستان، 1383.