kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۲۶۵۴
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۰
عاشورا تجلی اسلام ناب(۸)

مکتب جهاد

سیدمحمدسعید مدنی

قال‌الحسین(ع):«انی اکره ان ابداهم القتال» خوش ندارم آغازگر جنگ باشم. (اخبارالطوال، ص 252)
 اسلام ، همان طور که دین رحمت و گذشت و آشتی است، به وقت لزوم و در زمان خود؛ دین خشونت و شمشیر و جهاد هم هست. اما هم رحمت و صلح این مکتب منطبق بر منطق و عقلانیت است ، هم خشونت و شمشیر آن. اصولا در این دین هیچگونه «بی‌حساب و کتابی» و «غلبه غرایز و احساسات بر عقل و منطق»، در هیچ عرصه و بعدی از امور فردی یا اجتماعی انسان تایید نشده است. چیزی که هست؛ اسلام شمشیر و جهاد را ، یا به تعبیر مولا علی(ع) «داغ و درفش» را آخرین حربه و ترفند برای در افتادن با موانع و مانع‌سازی‌های دشمن پیش روی هدایت و نجات انسان می‌داند. به تعبیر دیگر شمشیر اسلام برای ممانعت از آتش افروزی وایجاد محیط صلح‌آمیز و مساعد برای زندگی سازنده انسان‌ها و فرود آوردن بر سر ظالمان و مفسدانی که از انسان شدن انسان یعنی بنده خدا شدن و بنده آنها نشدن وحشت دارند از نیام خارج می‌شود و هرگز هدف آن آتش افروزی و تجاوزگری وریختن خون مردم بیگناه نیست. قرآن کریم می‌فرماید: «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض». بقره/ ۲۵۱ (یعنی: اگر قانون جهاد و دفاع نباشد؛ زمین فاسد می‌شود). جهاد در اسلام تاکتیک و شمشیر وسیله‌ای است که دیگر راهی جز استفاده از آن باقی نمانده باشد.استاد شهید مطهری در این باره نوشته است:» اسلام دین شمشیر است، اما شمشیرش همیشه آماده دفاع است یا از جان مسلمین یا از مال مسلمین و یا از سرزمین مسلمین.»(سیره نبوی/ صفحه ۱۳۴)
ما می‌دانیم آیات جهاد وقتی پس از چهارده سال از بعثت گذشته در مدینه بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل شد که دشمنان لجوج و گستاخ دین هدایت، حتی پس از مهاجرت رسول‌الله(ص) ومسلمانان به دشمنی و کینه توزی خود ادامه دادند وبا تهدیدات مکرر ، جنگ تبلیغاتی و روانی وسیع و بی‌امانی را علیه مسلمانان ساکن مدینه به راه انداخته بودند و عملا آرامش و امنیت را که لازمه یک زندگی سالم و سازنده است سلب کرده بودند و مسلمانان را مرتب به تهاجم و ویران کردن مدینه تهدید می‌کردند به طوری که مسلمانان از یک ساعت دیگر خود خبر نداشته و بابیم و هراس دائمی سر به بالین گذاشته و روزگار به سختی و دلهره می‌گذراندند. در این مقطع که یکسال از هجرت گذشته و چهارده سال از بعثت سپری شده بود خداوند با نزول آیات معروف به جهاد(حج، آیه ۳۹): «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و...)، اولا به مسلمانان اجازه داد، آماده دفاع از ایمان و ناموس و جان وخاک خود باشند(که دشمنی و تهدیدات دشمن جدی است و عنقریب عملی می‌شود.)
وثانیا اعلام کرد که دینی که محمد(ص) پیامبر آن است چون به دنبال اصلاح کلیه شئون جامعه و مردم است؛ وچون پیامبر مبعوث نشده تا فقط تئوری و نظریه مطرح کند وفلسفه ببافد ومسئله بگوید و قرار است به آنچه در‌باره اصلاح خلق و جامعه می‌گوید عمل کند؛ دشمنان سرسخت داردو بنابراین دین او در وقت مقتضی و هنگام لزوم دین شمشیر و جنگ هم هست و یکی از صفات مسلمانی در کنار عابد و زاهد بودن و مهاجر بودن؛ «مجاهد بودن» است. مسلمان نباید متجاوز باشد اما هرگز هم نباید در برابر تهاجم و جسارت و گستاخی قلدران و زورگویان متجاوز- هر کسی با هر قدرتی‌که می‌خواهد باشد- سر تسلیم فرود آورد و ذلت بپذیرد. با این حال همانطور که بالاتر ‌اشاره شد اسلام هرگز به پیروان خود اجازه تعدی و تجاوز نداده است و به همین دلیل با مطالعه سیره و سنت پیامبر خدا(ص) و علی مرتضی(ع)(همان بزرگوارانی که امام حسین می‌گوید قیامش منطبق بر سیره و روش آنهاست... ادی به سیره جدی وابی...) هرگز آنها را مهاجم و شروع‌کننده جنگ نمی‌بینیم، بلکه مدافعان باصلابت و قدرتمندی می‌بینیم که تا دشمن مهاجم و متجاوز را از کرده خود پشیمان و منصرف نسازند وسر جای خود ننشانند؛ دست از سرش بر نمی‌دارند!
تاریخ گواهی می‌دهد که پیامبر(ص) دراوج برتری نظامی و وارد آوردن ضربات سنگین به دشمن در غزوات بدر واحد و خندق، وقتی در حدیبیه با پیشنهاد صلح دشمن درمانده و زمینگیر شده مواجه شد، بی‌درنگ و علیرغم بعضی مخالفت‌ها و اعتراض‌هایی که از سوی برخی اصحاب معروف به ایشان می‌شد صلح را پذیرفت و پای معاهده معروف حدیبیه را امضاء کرد... و وقتی دو سال بعد دشمن طمعکار و کینه توز دچار‌اشتباه محاسباتی شد ومجددا علیه مسلمانان چنگ و دندان نشان داد و زیر پیمان صلح با مسلمانان زد، آنگاه پیامبر در واکنش و دفاع به تهاجم جدید، مکه را فتح کردو...این نوع و نحوه رفتار را هم در سیره و زندگانی امیرمومنان علی(ع) هم می‌بینیم.ایشان نیز با دشمنانش حتی آنها که علیه او وحکومت شرعی و قانونی او اعلان جنگ کرده‌اند همین رفتار را دارد هرگز شروع‌کننده به جنگ نیست.حضرت امیر مومنان(ع) که بر قدرتمندترین امپراتوری آن روزگار حکمرانی می‌کند پیش از شروع سه جنگ معروفی که پیمان شکنان زیاده خواه(ناکثین) و قانون شکنان سرکش(قاسطین) و بی‌شعورهای بازیچه دست منافقین (مارقین) علیه ایشان به راه می‌اندازند در قامت یک مدافع در برابر تهاجم این گروه‌ها به حکومت حقه او و حق و حقوق مردم و امنیت جامعه ظاهرمی‌شود والبته بینی همگی را به خاک می‌مالد! و آن هم وقتی که قبل از شروع هر سه جنگ تمام تلاش و توان خود را به وسیله نامه و ارسال رسول و حتی در مواردی نصیحت وتذکر رودر روبرای منصرف ساختن جنگ افروزان جمل و صفین و نهروان به کار می‌بندد و... که برای اطلاع از جزئیات باید تاریخ را خواند. نکته مهم و قابل توجه این است که جنگ‌های علی(ع) هرگز بر سر دفاع از منافع شخصی وثروت و خانواده و... نیست، چه اگر بود؛ آن روز که تازه مسلمانانی مثل سهیل بن عمرو به همراه بعضی اصحاب شناخته شده به حریم و منزلش یورش بردند و به همسر بزرگوارش، دخت گرامی پیامبر(ص) آن جسارت‌ها و اهانت‌ها را کردند» خار در چشم واستخوان گلو» صبر وبردباری و تحمل نمی‌کرد و مصلحت اسلام و مردم و جامعه نوپا را بر غرور ومسائل شخصی- حتی دفاع از همسرش- ترجیح نمی‌داد!
امام حسین نیز در قیام جاوید و خیره‌کننده خود در کربلا عملا قرآن را از نظر دفاع و جهاد تفسیر دوباره می‌کند وطبق سیره و روش «جد و پدرش» عمل می‌کند. امام حسین(ع) نیز در روز عاشورا و ساعاتی قبل از شعله‌ورشدن آتش‌جنگ به اصحاب خود می‌فرماید «انی اکره ان ابداهم القتال»(من اکراه دارم که شروع‌کننده به جنگ باشم) و این وقتی است که: «در صبح عاشورا، شمربن ذی الجوشن که دربدسرشتی در دنیا شاید نظیر نداشته باشد، تصمیم داشت پیش از شروع جنگ اقدام به مقابله با امام حسین(ع) کند، نمی‌دانست امام حسین(ع) قبلا این فکر را کرده، خیمه‌ها را دستور داده نزدیک به یکدیگر به شکل منحنی در بیاورند، خندق بکنند و مقداری نی خشک در آنجا بریزند و آتش بزنند که دشمن از پشت سر نتواند حمله کند. وقتی(شمر) آمد و با این وضع مواجه شد شروع کرد به فحاشی کردن... یکی از بزرگان صحابه (هم زهیر بن قین گفته‌اند و هم حبیب بن مظاهر) به امام حسین(ع) گفت: یا ابا عبدالله، اجازه بده با یک تیر همین جا کارش را تمام کنم. فرمود، نه. صحابی‌خیال کرد، حضرت(ع) شمر را نمی‌شناسد. لذا گفت: یا ابا عبدالله من می‌دانم این چه وجود شروری است. امام فرمود: می‌دانم.
گفت: پس چرا اجازه نمی‌دهید؟
فرمود: من نمی‌خواهم شروع‌کننده (به جنگ) باشم. تا در میان ما جنگ شروع نشده است، هنوز به صورت دو گروه مسلمان روبروی یکدیگر هستیم، تا آنها دست به جنگ و خونریزی نزنند، من دست به جنگ نمی‌زنم.”(استاد شهید مطهری سیره نبوی صفحه ۶۵ و ۶۶ وهمچنین پانزده گفتار صفحه ۲۱۵).
استاد شهید مرتضی مطهری در این باره جمله ارزنده‌ای دارد: «... در سیره پیغمبر و ائمه اطهار زیاد می‌بینیم که در مقابله با دشمن هم دست از مکارم اخلاق سر بر نمی‌دارند.اینهاست که نشان می‌دهد آنها در سطح دیگری فکر می‌گنند.آنها خودشان را پاسدار حق و حقیقت می‌دانند.برای امام حسین(ع) کشته شدن خودش مطرح‌نیست؛ مسئله این است که دین کشته نشود. یک اصل؛ ولو اصل کوچک دین کشته نشود» (سیره نبوی، صفحه۶۵). بنابر این بدیهی است این بزرگواران از هرکاری که انجام می‌دهند چه صلح چه جنگ، چه هجرت و چه شهادت، چه سکوت و انزوا ، وچه حضور در متن جامعه ومعرکه سیاست وحکومت و... هدفی جز زنده نگاهداشتن و تداوم اسلام ناب محمدی(ص) ندارند. هدف آنها کشتن و کشته شدن نیست، اینها همه وسیله است برای نیل به آن هدف عالیه و بزرگ‌تر. هیچکدام از این مردان راستین خدا از جنگ یا کشته شدن نمی‌ترسند. این سخن علی(ع) معروف است‌که «به خدا پسر ابیطالب نسبت به مرگ از حب طفل به پستان مادرش  مانوس‌تر است» (نهج‌البلاغه - خطبه 5)
         مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
                                                     تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
 و در کربلا هم امام حسین با سپاهیان دشمن بسیار سخن می‌گوید. به آنها هشدار می‌دهد و جایگاه خود را در اسلام و نسبت و خویشی خود را با پیامبر و حضرت زهرا(س) یادآوری می‌کند؛ آنها را نصیحت می‌کندو... اینها همه «انجام وظیفه» به عنوان یک «امام» است که درباره شقی‌ترین و گمراه‌ترین مردم که علیه امام عصر خود وغالبا از سر ترس و طمع، شمشیر کشیده وطوغ بندگی «الدعی ابن الدعی»! را به گردن انداخته اند،دلسوزی واحساس وظیفه می‌کند و چون جدش رسول خدا دغدغه هدایت آنهارا دارد. حسین(ع) می‌داند که ان فلک زدگان چه در این نبرد به هلاکت برسند وچه دستشان به خون امام و یاران بابصیرت و آگاه او آلوده شود سرنوشتی جز بدبختی دنیا وآتش وعذاب آخرت ندارند. این است که اگر حسین از جنگ اکراه دارد و با دشمن بی‌مروت خود دلسوزانه سخن می‌گوید برای حفظ جانش‌چانه نمی‌زند؛ برای نجات خانواده‌اش از اسارت، تضرع و زاری نمی‌کند، برای رفع تشنگی از طفل شش ماهه به دشمن رذل و بی‌شرافت التماس نمی‌کند و...سرانجام آن‌گاه که چاره‌ای جز جنگ نماند طوری در اوج حماسه، ایثار و فداکاری از ارزش‌های الهی و انسانی خود دفاع می‌کند که از این طریق بقای اسلام ناب را برای همیشه تضمین می‌نماید، که فرموده‌اند: «الاسلام نبوی الحدوث و حسینی‌البقاء»