با خورشید انقلاب (خاطراتی از رهبر معظم انقلاب)
نوبت گرفتن وقت معاینه مثل بقیه مردم
یک روز فرزند مریض خانمی را معاینه کردم و بعد که کارش تمام شد، آن خانم گفت فلانی، وقت گرفتن از شما خیلی مشکل است. گفتم من انفارکتوس کردم و نباید بیشتر از دو ساعت کار کنم. بعد که آن خانم از در بیرون رفتند، یکی از مسئولین که مریض بعدی بود به من گفت خانم ]آیتا...[ خامنهای هم بچهاش را اینجا میآورد؟ گفتم نه. گفت همین مریضی که الان رفت بیرون، خانم
]آیتا...[ خامنهای بود. گفتم این فامیلش چیز دیگری بود! گفت نه، این خانم ]آیتا...[ خامنهای بود و من میشناسمش، بچهاش را اینجا میآورد. آن در ذهن من بود، این قیافه با گوشه عینکش در ذهن من بود. مدتی گذشت و دوباره این خانم بچهاش را آورد. همین که بچه را معاینه میکردم به ایشان گفتم شما خانم آقای خامنهای هستید؟ گفتند بله، چطور؟ گفتم آن موقع شما گفتید نمیتوانید وقت بگیرید. من نمیدانستم شما کی هستید. شما هر وقت خواستید بیایید. گفتند من فقط میخواستم یک راهی پیدا کنم، نه اینکه پارتی بازی کنم. من هم مثل بقیه.
به ایشان اصرار کردم که کار کردن از وقت خودم پارتی بازی نمیشود، اما قبول نکردند. در تمام دو سالی که در آنجا مریض میدیدم، میآمدند آنجا و پشت در مینشستند تا نوبتشان بشود. بعدها وقتی وزیر بودم یک روز به من زنگ زدند و اسم دخترشان را گفتند. گفتند این دختر را که معاینه میکردید یادتان هست؟ حالا خودش بچهدار شده. میخواهم خواهش کنم که او را بپذیرید و معاینه کنید.
دکتر علیرضا مرندی. مجله پنجره، به نقل از جهان نیوز، یکشنبه 11 خرداد 1393، ساعت 13:09
]آیتا...[ خامنهای بود. گفتم این فامیلش چیز دیگری بود! گفت نه، این خانم ]آیتا...[ خامنهای بود و من میشناسمش، بچهاش را اینجا میآورد. آن در ذهن من بود، این قیافه با گوشه عینکش در ذهن من بود. مدتی گذشت و دوباره این خانم بچهاش را آورد. همین که بچه را معاینه میکردم به ایشان گفتم شما خانم آقای خامنهای هستید؟ گفتند بله، چطور؟ گفتم آن موقع شما گفتید نمیتوانید وقت بگیرید. من نمیدانستم شما کی هستید. شما هر وقت خواستید بیایید. گفتند من فقط میخواستم یک راهی پیدا کنم، نه اینکه پارتی بازی کنم. من هم مثل بقیه.
به ایشان اصرار کردم که کار کردن از وقت خودم پارتی بازی نمیشود، اما قبول نکردند. در تمام دو سالی که در آنجا مریض میدیدم، میآمدند آنجا و پشت در مینشستند تا نوبتشان بشود. بعدها وقتی وزیر بودم یک روز به من زنگ زدند و اسم دخترشان را گفتند. گفتند این دختر را که معاینه میکردید یادتان هست؟ حالا خودش بچهدار شده. میخواهم خواهش کنم که او را بپذیرید و معاینه کنید.
دکتر علیرضا مرندی. مجله پنجره، به نقل از جهان نیوز، یکشنبه 11 خرداد 1393، ساعت 13:09