تشخيص تكليفدر امتحانهاي پيشرو(1) (زلال بصیرت)
راز خلقت انسان در اين عالم، فراهم کردن زمينه انتخاب براي امور مختلف است؛ چيزي که در فرهنگ ديني امتحان ناميده ميشود: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ [1] خداوند ميتوانست همه انسانها را در بهشت بيافريند و اين مسئله براي او مقدور بود و هيچکس هم نميگفت چرا چنين کرده است. اينکه انسان و اين عالم را با اين هزينه سنگين آفريد، براي اين بود که مخلوقاتي بهوجود آيند که با انتخاب خود مسيرشان را مشخص کنند؛ آمدن انبيا و اولياي الهي، تحمل سالها رنج و سختي دوري از وطن و تحمل زندانها و در نهايت شهادت، به وجود آمدن حادثه کربلا و از دست دادن شهيداني که ارزش يک تار مويشان از همه عالم بيشتر است، همه براي تحقق اين هدف بود. خداوند ملائکه را در مسير خير آفريد؛ حيوانات را خلق کرد که هيچ تکليفي ندارند و تابع شرايط طبيعي هستند؛ اما در اين ميان، جاي موجودي که مسئوليت داشته باشد و بتواند با انتخاب خود نتيجه خوب يا بد کار خود را تعيين کند، خالي بود: فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ؛[2] آنگونه که از قرآن استفاده ميشود، چنين موجودي ميتواند با اراده و اختيار خود جانشين يا نماينده خدا روي زمين باشد. شايد رازي که خداوند در جواب پرسش ملائکه بيان کرد، همين مسئله باشد؛ وقتي ملائکه به خداوند گفتند: أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ[3]و خداوند در جواب فرمود: قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ[4] راز همين بود که در ميان انبوه مشکلات، عدهاي راه صحيح را ميشناسند و به خدا نزديک ميشوند؛ آنگاه ملائکه خادم اين افراد ميشوند. چون ملائکه از مسئله انتخاب آگاهي نداشتند و نميدانستند نتيجه آن چه ميشود و اين چه فضيلتي است.
سختتر بودن انتخابهاي اجتماعي در برابر انتخابهاي فردي
ما نيز بايد بهطور دائم به مسائل فردي خود توجه داشته باشيم و بدانيم که بر سر چندراهيها، کدام مسير را انتخاب کنيم؛ يعني در زندگي خود با امتحانهاي فردي مواجهايم؛ شايد هر يک از ما در هر لحظه دهها امتحان داشته باشيم؛ ما بهطور دائم در نگاه کردن، شنيدن، سخن گفتن و ديگر امور زندگيمان بر سر چندراهيها قرار داريم که بايد از ميان آنها مسير درست را انتخاب کنيم: لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[5] اينها مربوط به مسائل فردي است؛ اما اگر اين مسائل در کنار مسائل اجتماعي قرار گيرد، در برابر آنها رنگ ميبازد؛ زيرا هر انتخابي در فعاليتهاي اجتماعي، چهبسا هزاران يا ميليونها انسان را به سمت جهنم يا بهشت سوق دهد. براي مثال، بهوسيله يکنفر، با يک بمب اتمي صدها هزار نفر کشته ميشوند؛ يا اينکه چهبسا با اقدام يکنفر، عده زيادي نجات پيدا کنند. گاهي انسان براي انتخاب يک چيز از قرعهکشي و روش شير و خط استفاده ميکند؛ اين انتخاب کور است؛ براي اينکه انتخاب آگاهانه باشد، فرد بايد بداند تصميمهاي او چه آثاري دارد و نتايج آن چيست؛ يعني با محاسبه و دقت انتخاب کند؛ اين ويژگي انسان است. انتخاب کور فايدهاي ندارد.
سختشدن امتحانهاي الهي همزمان با رشد انسانها و جامعه
روشن است از ابتدا که ما به تکليف ميرسيم و بايد انتخاب کنيم، همه چيز برايمان روشن نيست. کودک وقتي بزرگ ميشود، بهتدريج شعور، تجربه و آگاهي از دين و مسائل اجتماعي پيدا ميکند و ميفهمد بايد چه کاري انجام دهد يا ندهد؛ کجا اشتباه داشته و کجا درست عمل کرده است. وقتي ما وارد مرحله تکليف ميشويم، مانند طفل نوآموزي هستيم که به دبستان رفتهايم. وقتي در امتحانات سال اول قبول شويم، به سال دوم ميرويم. اين روند تا پايان تحصيلات ادامه دارد. بيشک امتحان سال اول با سال دوم تفاوت زيادي دارد. هر سال که پيش ميرويم، امتحانات نيز سختتر ميشود؛ براي مثال، امتحانات کنکور بهمراتب سختتر از مراحل قبل از آن است. سختتر شدن شرايط بدين معناست که جامعه رشد کرده و بهحدي رسيده است که بايد از آن امتحان سختتري گرفته شود. ما در دهه اول انقلاب امتحان خود را داديم؛ براي رفتن به مراحل بالاتر، بايد امتحانهاي سختتري بدهيم. البته در اين ميان چهبسا گاهي دچار تنزل شويم يا در همان مرحله بمانيم. البته امتحانهاي الهي اينگونه است که وقتي انسان مردود شد، در همان مرحله باقي نميماند، بلکه تنزل و سقوط ميکند؛ يعني انسان نمره منفي و زير صفر ميگيرد. بنابراين، ما نبايد اميد داشته باشيم که هر روز، اوضاع آرامتر، شرايط روشنتر و مشکلات کمتر باشد. چرا بايد اينگونه باشد؟ انسان براي چه آفريده شده است؟ اگر آفريده شدهايم که با امتحانات ترقي کنيم و به کمال برسيم، هر روز بايد امتحانمان مشکلتر باشد؛ غير از اين معقول نيست. اگر سال اول موفق شديم، تکرار درسهاي آن در سال دوم معنايي نخواهد داشت. بيشک امتحانهاي سال دوم سختتر خواهد بود؛ سختتر يعني چه؟ شايد در ابتدا به ذهن متبادر شود که بايد بيشتر کشته دهيم؛ اين معنا نادرست است؛ بلکه مراد اين است که تشخيص تکليف سختتر است.
نمونهاي از امتحانهاي زمان پيامبر (ص)
در صدر اسلام، شرايط جامعه تا امام يازدهم عليهمالسلام به چه صورت بود؟ مسلمانان در زمان پيغمبر اکرم (ص)امتحانهاي متفاوتي داشتند؛ چندين سال در شعب ابيطالب گرفتار فقر بودند؛ در برابر شکنجههاي مشرکان صبر پيشه کردند؛ چند سال آخر را به حبشه و مدينه مهاجرت کردند؛ سختيهاي ناشي از اين مهاجرت خود امتحاني بزرگ بود؛ مهاجرين در مدينه املاک مزروعي نداشتند؛ در نتيجه سربار اهالي مدينه شدند، تا آنجا که پيغمبر بهطور رسمي بين آنها اخوت ايجاد کرد؛ يعني اموال مردم نصف شد و هر کسي هر چه داشت، با يکي از مهاجرين که برادر او بود، تقسيم ميکرد. بر همين اساس منافقين گفتند: لَيُخْرِجَنَّ الأعَزَُّ مِنْهَا الأذَلّ[6] اينها ذليل هستند و بيرونشان ميکنند. پس در آن شرايط، بهجز آوارگي، سربار مردم نيز بودند. مردم آنجا نيز زندگي عشايري داشتند و هر عشيرهاي مسئول محله خودش بود. اين امتحان خيلي سختتر از امتحان قبلي بود. افزون بر اين، اين جامعه گرفتار جنگهايي مانند بدر و احد نيز بود. بههرحال، در اين گيرودارها، اکثريت آن جامعه به پيغمبر گرويدند. عدهاي نيز با منافقين همراه بودند و مدتي مسجد ضرار درست کردند و با مشرکان و يهوديان همکاري ميکردند؛ درحاليکه پيامبر اسرارشان را فاش نميکرد تا جامعه سروسامان گرفت؛ چه بسا بر اساس مصالح جامعه، با برخي از آنها ازدواج نيز ميکرد؛ يعني همه مردم رهبري پيغمبر را پذيرفته بودند. وقتي ايشان از دنيا رفت، از همان روز باطل پيدا شد: فَلَمَّا مَضَي الْمُصْطَفي ... انْتَهَزُوا الْفُرْصَة؛[7] يعني امتحان جديدي براي جامعه پيدا شد. اين امتحان خيلي سختتر از جنگ بدر و احد بود؛ زيرا اين مردم در جنگها شرکت ميکردند يا پول و اموالشان را براي جنگ ميفرستادند؛ اما پس از رحلت پيامبر(ص)، شرايط عوض شد و امتحان عجيبي بهوجود آمد؛ امتحاني که حدود25 سال طول کشيد. در اين امتحان، همان اصحاب بدر و حنين حضور داشتند؛ اما بسياري از آنها مردود شدند. حال پرسش اين است که آيا قانوني که پيغمبر آورده بود نقص داشت که شرايط اينچنين دگرگون شد؟ آيا قانون خدا و مديريت پيغمبر نقص داشت؟ ما معتقديم نه قانوني بهتر از قانون اسلام است و نه مديري بهتر از پيغمبر اسلام. پس چه اتفاقي افتاد که نزديک بود مسلمانان به دوران جاهليت اولي برگردند؟ اگر حرکت فاطمه زهرا (س) نميبود، آنها به دوران جاهليت بازميگشتند.
وقتي ياران امام علي(ع)، قاتلان امام حسين(ع) ميشوند
بههرحال،اين جريان ادامه يافت تا اينکه بعدها با امام علي(ع) بيعت کردند و امتحاني ديگر آغاز شد. جنگهاي جمل و صفين بخشهايي از اين امتحان بود؛ حتي افرادي نيز که تابع اميرالمؤمنين بودند و بعد از مدتهاي طولاني در جنگ صفين باقي مانده بودند، دچار امتحان جديدي شدند. در اين امتحان نهروانيها و خوارج از مسير حق جدا شدند و در نهايت همين افراد امام علي(ع) را به شهادت رساندند؛ مگر ابنملجم جزء آنها نبود؟ بعضي از آنها نيز باقي ماندند تا سيدالشهدا را به شهادت برسانند.
عمرسعد در شب عاشورا، از شب تا صبح خواب نميرفت و با خود فکر ميکرد که چه کند! آيا جنگ با امام حسين(ع)را قبول کند يا نکند. اينکه کسي که چندين سال در دارالاسلام زندگي کرده و پاي منبر اميرالمؤمنين (ع)بزرگ شده، اينگونه متحير بماند که چه کند، نشاندهنده سختي امتحان است.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) در جمع شوراي اصناف – 13/10/92
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. ملك / 2. [2]. اسراء / 29. [3]. بقره/ 30 [4]. همان.
[5]. ملك / 30. [6]. منافقون/ 8. [7]. فرازي از زيارت جامعه
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.