به نام تو که مادر دو جهانی
خدیجه دختر خویلد یکی از چهار زن برگزیده خداست که در وقار و متانت و حیا و نجابت، سرآمد زنان عرب بود. مالک کاروان تجارتی و ثروتمند صالحی که در کنار تجارت و بازرگانی، به طهارت مال و دارایی عنایتی ویژه داشت. او صاحب فضائل و ظرائف اخلاقی بود و در عرب جاهلی آن زمان نیز چون خورشیدی در میان زنان عفیف، میدرخشید. خدیجه بانویی به تمام معنا بود و شرافت و اصل و نصب را به همراه داشت. همین ویژگیها و برتریها بود که او را شایسته همسری برگزیده برگزیدگان و مادریِ برترین زنان عالم نمود. خدیجه که با مکارم اخلاق آشنا بود به تفاوت محمد صلی الله علیه وآله با سایرین آشنا بود و شناخت که او سرچشمه محامد است و سرآمد خلایق. محمد را که امین روزگار بود امین اموالش کرد و سررشته امورش به او سپرد. از آن پس امیر کاروان خدیجه محمد امین بود و کمکم امیر دل خدیجه نیز محمد امین شد. تا که دل به او سپرد و ثروت به او سپرد. خدیجه بانو، بانوی برگزیده محمد امین شد و افتخاراتش به تکامل رسد و با اسلام آوردنش به پیغمبر خاتم، به کمال رسید.
خدیجه اولین بانوی مسلمان است که کمالاتش نباید به همین جا ختم شود. او قرار است خبرساز تاریخ شود و منحصر بهفردترین همسر و مادر گردد. او قرار است نسل پاک پیامبران را تداوم بخشد و پر برکتترین نسل را مادری کند. خدیجه که تکرار نامش غرورآفرین است و ایمانافزا، باید ابدیت نسل پیامبر خاتم را به ثمر رساند و مزد و سود تجارتش و سختیهای راه بعثت را از خدایش بگیرد. و فاطمه مزد صبر و اجر جهاد خدیجه بود که خدا در دامنش گذاشت. حوریهای بهشتی که عصاره خوبیها و اسوه صبوریهاست. او نیز باید چون مادرش استثنا و دردانه باشد که از آن پدر و مادر گرامی جز این دختر ارجمند نباید توقع داشت. و پیامبر اعظم که پدر امت است و خدیجهای که مادر مؤمنان است باید نسلی پاک و شجرهای طیبه را در دنیای ما خاکیان غرس کنند تا ادامه انبیاء باشد و تا ابد الگوی خوبان روزگار گردد و نمیشود فاطمه را بیخدیجه شناخت.
فاطمه در چنین روزی در سال پنجم بعثت دیده جهان را روشن کرد و دور گردون را به ثمر نشاند و خدا کوثری به رسولش عطا نمود که دریای بیکران فضائل است و آسمان پرستاره مکارم. فاطمه که طینتی فردوسی دارد و خلقتی آسمانی، منجی بندگان خداست از آتش و چون که خانه دنیا را چون آسمان خلقت نورانی نمود، زهرایش میخوانند. او ستوده و سفارش شده خداست و فرشتهای در زمین است که پیغمبر خدا بوی بهشت را از او میشنید. او شافع امت است و رافع بلا. الگوی زنان و مردان مؤمن است و سرور زنان عالمین. او درخت طوبایی است که به گفته پدرش در خانه علی است و میوههایش، سرور جوانان بهشتند. او کوثر است و خیر فراوان. او ترجمان آیات جمالی است و خدای قرآن، به یاد او آیهها فرو فرستاده است. اگرچه در کتاب مبین، ظاهری از نام او نیامده ولی سررشته سرمشقهای قرآنی از خانه او و علی درآمده است.
گویی این بانوی بهشتی باید همچون خاطره خوش برای خلقت بماند و انگار قرار نیست که نشانی دقیق از او در دست مردمان باشد. که حکایت اجمالیاش کافی است. تا که کمکم قدر او را بدانند و بشناسند . اگر بدانند . او راز سر به مهر هستی است. و چون اسرار قرآن، برایمان دست نایافتنی . خلقت منحصر به فرد و بهشتی او، زندگی کوتاه و پرثمرش، شهادت جانکاه و استخوان سوزش، و حکایت کفن و دفن این مادر و داستان قبر بینشان او که ماتم مداوم است و حزن بیپایان، همگی به این معنی است که فقط فاطمه فاطمه است و در میان مخلوقات خدا از این شاهکار خلقت تنها یکی کافی است و آنکه قدرش شناخته نشد، چه لزومی دارد که قبرش شناخته شود. چه نیازی است که در قرآن نام فاطمه باشد. به جز واژه سربسته کوثر که خیر فراوان است چگونه میشد به منزلت زهرا اشاره نمود؟
پدرش که در قرآن و سایر کتب آسمانی ستوده است و رسول مکرم خدا، مادرش که در قرآن مادر مؤمنین است، نشان افتخار شوهرش را که میتوان در صدها آیه قرآن دید و عطر فرزندانش را میتوان در لایههای معانی قرآن استشمام کرد و خانواده او که شجره طیبه است و اصل و ریشهاش ثابت است و شاخ و برگش تا به بهشت سر کشیده است و بر داده، چگونه باید در قرآن بیان میشد که نشد؟ این درخت پرثمر رسول است که از خانه علی به عرش رسیده است و این خانه اوست که محل عبور و مرور ملائکه است و خانه امید جبرائیل و میکائیل. این خانه نشان شده خداست و نشانه فرشتگان برای آنکه ره گم نکنند. آن نور که از زمین به آسمان کشیده میشود، نور نماز فاطمه است که عالم افشان است. و این همهمه روز و شب ملائک که در آسمان پیچیده، مژده استجابت دعاهای فاطمه در حق مردم است. او مادر عالمین است و اگرچه بهار، تنها هیجده بار روی ماهش را دید و از آن پس به خزانش سپرد ولی تا ابد بهارهایمان بوی یاس میدهد که احمد عزیزی گفت: یاس بوی حوض کوثر میدهد / عطر اخلاق پیمبر میدهد.
فاطمه در دامن مهربان خدیجه بالید و عشق و ارادت ام المؤمنین به رسول مهربانیها را دید و دریافت و در دوران سخت مکه که کودکی خردسال بود و وقتی سایه خدیجه از سر امت رفت و چراغ عمرش در خانه رسول خاموش شد، این فاطمه بود که مراقبت از پدر و نبوت را بر عهده گرفت. دستان مهربان و کوچک فاطمه بود که نوازشگر روی ماه پیغمبر بود و عرق خستگی از جبینش میزدود. این فاطمه بود که آلودگی جسارت مشرکین که بر عمامه و عبای پدر مینشست را میشست. خار از پای پدر میکشید و آب گوارا به او میرساند. دستان مهربان او بود که از کودکی با دستاس آزرده شده بود. برای پدر نان میپخت و برای پدر مادری میکرد. او مادر پدر بود از بس که مهربان بود و پیامبر ما قربان صدقهاش میرفت. فاطمه جان، پدرت به قربانت. فاطمه را پاره تن خود میدانست و آزردگی او را آزار خود و خشنودیاش را مایه خوشحالی خود.
فاطمه پا به پای پدر راه پر زحمت رسالت را پیمود و عاشقانه در خدمت نبوتش بود. همانگونه که بعداً در خدمت امام خود بود. اصلاً گویی خدا فاطمه را برای محافظت از نبوت و امامتش خلقت کرد. و گویی نبوت و امامت بیفاطمه، ناتمام است. و خانه پیغمبر و علی علیه السلام بیفاطمه، خانه امن نمیشود و بیپاسدار است. فاطمه بر تمام عالم حق دارد که هم محافظ ختم المرسلین است و هم مدافع امام المتقین و هم مادر امامان دین. حسن و حسین در دامن او سرور جوانان بهشت شدند و زینب و ام کلثوم در آغوش او معنی گرفتند. و خدا ایثار و صبر و فداکاری را با نام او معنا کرد. دوران خوش دنیا همان زمان بود که فاطمه در دنیا بود. بعد از فاطمه دنیا مثل آسمان ابری در شب تار شد. بینور و بیفروغ. و پر از ترس و دلهره. و حکایت فاطمه در خاطرات جهان مانده. با واژگانی که چون مردمان پرسشگر به دنبال او میگردند. مثل مادر.
مادر کلمهای است که بیفاطمه مثل نقاشی بیرنگ است که اگرچه قشنگ ولی بیعمق است و بیاحساس، نیاز به توضیح دارد و زبان سخن ندارد و ... و کامل نیست. مادر تنها برازنده اوست که مادر پدر بود و مادر فرزندان علی. و برای امت هم مادری میکرد. قبل از آنکه برای خود و فرزندانش از خدا چیزی بخواهد برای امت میخواست و به اسم برایشان دعا میکرد. پناه زنان امت بود و دعاگوی مردانشان. در آن مدت کم که بیحضور پدر زیست، چراغ هدایت امت بود به سوی امام و عهد غدیر. سینه صبور علی بود و شریک غصه او. اگر چه خود آزرده تن شده بود و رنجور و روز به روز آب میشد ولی خانه به خانه علی را میبرد تا که شاید حقش را به او برساند و چون پروانه به دور امامش میگردید تا آن زمان که به مرادش رسید و در راه امامش جان سپرد. او مادری است که هنوز دامن بلندش مهد تربیت فرزندان رشیدی چون خمینی کبیر است که او نیز در این روز به تقدیر و اقبال جهان آمد. سلام بر آن مادر و این فرزند روزی که زاده شدند و روزی که به آسمان رفتند و روزی که برانگیخته خواهند شد.
خدیجه اولین بانوی مسلمان است که کمالاتش نباید به همین جا ختم شود. او قرار است خبرساز تاریخ شود و منحصر بهفردترین همسر و مادر گردد. او قرار است نسل پاک پیامبران را تداوم بخشد و پر برکتترین نسل را مادری کند. خدیجه که تکرار نامش غرورآفرین است و ایمانافزا، باید ابدیت نسل پیامبر خاتم را به ثمر رساند و مزد و سود تجارتش و سختیهای راه بعثت را از خدایش بگیرد. و فاطمه مزد صبر و اجر جهاد خدیجه بود که خدا در دامنش گذاشت. حوریهای بهشتی که عصاره خوبیها و اسوه صبوریهاست. او نیز باید چون مادرش استثنا و دردانه باشد که از آن پدر و مادر گرامی جز این دختر ارجمند نباید توقع داشت. و پیامبر اعظم که پدر امت است و خدیجهای که مادر مؤمنان است باید نسلی پاک و شجرهای طیبه را در دنیای ما خاکیان غرس کنند تا ادامه انبیاء باشد و تا ابد الگوی خوبان روزگار گردد و نمیشود فاطمه را بیخدیجه شناخت.
فاطمه در چنین روزی در سال پنجم بعثت دیده جهان را روشن کرد و دور گردون را به ثمر نشاند و خدا کوثری به رسولش عطا نمود که دریای بیکران فضائل است و آسمان پرستاره مکارم. فاطمه که طینتی فردوسی دارد و خلقتی آسمانی، منجی بندگان خداست از آتش و چون که خانه دنیا را چون آسمان خلقت نورانی نمود، زهرایش میخوانند. او ستوده و سفارش شده خداست و فرشتهای در زمین است که پیغمبر خدا بوی بهشت را از او میشنید. او شافع امت است و رافع بلا. الگوی زنان و مردان مؤمن است و سرور زنان عالمین. او درخت طوبایی است که به گفته پدرش در خانه علی است و میوههایش، سرور جوانان بهشتند. او کوثر است و خیر فراوان. او ترجمان آیات جمالی است و خدای قرآن، به یاد او آیهها فرو فرستاده است. اگرچه در کتاب مبین، ظاهری از نام او نیامده ولی سررشته سرمشقهای قرآنی از خانه او و علی درآمده است.
گویی این بانوی بهشتی باید همچون خاطره خوش برای خلقت بماند و انگار قرار نیست که نشانی دقیق از او در دست مردمان باشد. که حکایت اجمالیاش کافی است. تا که کمکم قدر او را بدانند و بشناسند . اگر بدانند . او راز سر به مهر هستی است. و چون اسرار قرآن، برایمان دست نایافتنی . خلقت منحصر به فرد و بهشتی او، زندگی کوتاه و پرثمرش، شهادت جانکاه و استخوان سوزش، و حکایت کفن و دفن این مادر و داستان قبر بینشان او که ماتم مداوم است و حزن بیپایان، همگی به این معنی است که فقط فاطمه فاطمه است و در میان مخلوقات خدا از این شاهکار خلقت تنها یکی کافی است و آنکه قدرش شناخته نشد، چه لزومی دارد که قبرش شناخته شود. چه نیازی است که در قرآن نام فاطمه باشد. به جز واژه سربسته کوثر که خیر فراوان است چگونه میشد به منزلت زهرا اشاره نمود؟
پدرش که در قرآن و سایر کتب آسمانی ستوده است و رسول مکرم خدا، مادرش که در قرآن مادر مؤمنین است، نشان افتخار شوهرش را که میتوان در صدها آیه قرآن دید و عطر فرزندانش را میتوان در لایههای معانی قرآن استشمام کرد و خانواده او که شجره طیبه است و اصل و ریشهاش ثابت است و شاخ و برگش تا به بهشت سر کشیده است و بر داده، چگونه باید در قرآن بیان میشد که نشد؟ این درخت پرثمر رسول است که از خانه علی به عرش رسیده است و این خانه اوست که محل عبور و مرور ملائکه است و خانه امید جبرائیل و میکائیل. این خانه نشان شده خداست و نشانه فرشتگان برای آنکه ره گم نکنند. آن نور که از زمین به آسمان کشیده میشود، نور نماز فاطمه است که عالم افشان است. و این همهمه روز و شب ملائک که در آسمان پیچیده، مژده استجابت دعاهای فاطمه در حق مردم است. او مادر عالمین است و اگرچه بهار، تنها هیجده بار روی ماهش را دید و از آن پس به خزانش سپرد ولی تا ابد بهارهایمان بوی یاس میدهد که احمد عزیزی گفت: یاس بوی حوض کوثر میدهد / عطر اخلاق پیمبر میدهد.
فاطمه در دامن مهربان خدیجه بالید و عشق و ارادت ام المؤمنین به رسول مهربانیها را دید و دریافت و در دوران سخت مکه که کودکی خردسال بود و وقتی سایه خدیجه از سر امت رفت و چراغ عمرش در خانه رسول خاموش شد، این فاطمه بود که مراقبت از پدر و نبوت را بر عهده گرفت. دستان مهربان و کوچک فاطمه بود که نوازشگر روی ماه پیغمبر بود و عرق خستگی از جبینش میزدود. این فاطمه بود که آلودگی جسارت مشرکین که بر عمامه و عبای پدر مینشست را میشست. خار از پای پدر میکشید و آب گوارا به او میرساند. دستان مهربان او بود که از کودکی با دستاس آزرده شده بود. برای پدر نان میپخت و برای پدر مادری میکرد. او مادر پدر بود از بس که مهربان بود و پیامبر ما قربان صدقهاش میرفت. فاطمه جان، پدرت به قربانت. فاطمه را پاره تن خود میدانست و آزردگی او را آزار خود و خشنودیاش را مایه خوشحالی خود.
فاطمه پا به پای پدر راه پر زحمت رسالت را پیمود و عاشقانه در خدمت نبوتش بود. همانگونه که بعداً در خدمت امام خود بود. اصلاً گویی خدا فاطمه را برای محافظت از نبوت و امامتش خلقت کرد. و گویی نبوت و امامت بیفاطمه، ناتمام است. و خانه پیغمبر و علی علیه السلام بیفاطمه، خانه امن نمیشود و بیپاسدار است. فاطمه بر تمام عالم حق دارد که هم محافظ ختم المرسلین است و هم مدافع امام المتقین و هم مادر امامان دین. حسن و حسین در دامن او سرور جوانان بهشت شدند و زینب و ام کلثوم در آغوش او معنی گرفتند. و خدا ایثار و صبر و فداکاری را با نام او معنا کرد. دوران خوش دنیا همان زمان بود که فاطمه در دنیا بود. بعد از فاطمه دنیا مثل آسمان ابری در شب تار شد. بینور و بیفروغ. و پر از ترس و دلهره. و حکایت فاطمه در خاطرات جهان مانده. با واژگانی که چون مردمان پرسشگر به دنبال او میگردند. مثل مادر.
مادر کلمهای است که بیفاطمه مثل نقاشی بیرنگ است که اگرچه قشنگ ولی بیعمق است و بیاحساس، نیاز به توضیح دارد و زبان سخن ندارد و ... و کامل نیست. مادر تنها برازنده اوست که مادر پدر بود و مادر فرزندان علی. و برای امت هم مادری میکرد. قبل از آنکه برای خود و فرزندانش از خدا چیزی بخواهد برای امت میخواست و به اسم برایشان دعا میکرد. پناه زنان امت بود و دعاگوی مردانشان. در آن مدت کم که بیحضور پدر زیست، چراغ هدایت امت بود به سوی امام و عهد غدیر. سینه صبور علی بود و شریک غصه او. اگر چه خود آزرده تن شده بود و رنجور و روز به روز آب میشد ولی خانه به خانه علی را میبرد تا که شاید حقش را به او برساند و چون پروانه به دور امامش میگردید تا آن زمان که به مرادش رسید و در راه امامش جان سپرد. او مادری است که هنوز دامن بلندش مهد تربیت فرزندان رشیدی چون خمینی کبیر است که او نیز در این روز به تقدیر و اقبال جهان آمد. سلام بر آن مادر و این فرزند روزی که زاده شدند و روزی که به آسمان رفتند و روزی که برانگیخته خواهند شد.