kayhan.ir

کد خبر: ۹۹۵۶۷
تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۵
خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - ۲۴

اظهار علاقة مردم نوفل لوشاتو به امام



مشاهدات طاهره
از روی قدردانی و سپاس به درگاه خداوندی می‌کوشیدم امور محوله در خانه شماره یک و دو را به خوبی و بهترین شکل ممکن انجام دهم و به دلیل نزدیکی و حضور در بیت امام خواسته و ناخواسته شاهد صحنه‌ها و رفتارهایی بی‌بدیل از امام بود، برخوردها، رفتارها و سخنانی که انسان را به شگفتی وامی‌داشت، از غذا خوردن و خوابیدن تا عبادت و سیاست و این همه از یک نظم و دقت زمانی خاصی برخوردار بود و از یک برنامه‌ریزی معین و مشخصی که مختص امام بود تبعیت می‌کرد. نظم و برنامه‌ جزء لاینفک زندگی این مرد بزرگ تاریخ بود. نمی‌شد یک بار سراغ او را بگیری مثلا بگویند که برای تجدید وضو رفته است. وضوی ایشان وقت و زمان خودش را داشت و آنان که در معیت او و در بیتش به سر می‌بردند، از آن آگاه بودند.
پنج نفر از آقایانی که از آمریکا برای دیدن حضرت امام آمده بودند و به نظر می‌رسید که برای ارزیابی زندگی شخصی امام آمده باشند از من که داخل بیت بودم خواستند مصاحبه‌ای با آنها انجام دهم. در حین مصاحبه ساعت تجدید وضوی امام فرارسید و من باید می‌دیدم که آیا دستشویی تمیز و مرتب است یا خیر، لذا به آقایان گفتم که چون این وظیفه به عهده‌ام می‌باشد باید بروم آقایان گفتند: «مگر می‌شود انسانی بتواند حتی مسائل فیزیکی وجودش را به کنترل خود درآورد؟»‌گفتم: «بله! چون شما امام را نمی‌شناسید.» و برای اثبات حرفم به آنها گفتم می‌توانم پنجره آشپزخانه را باز گذارم و شما تا چند دقیقه دیگر که امام به طرف دستشویی می‌روند، ایشان را از پنجره ببینید من به کار خود بازگشتم و آنها به حیاط آمدند و در همان دقیقه‌ای که گفته بودم، امام را دیدند که برای تجدید وضو می‌رفتند. بعد از انجام کار، برای ادامه مصاحبه برگشتم. برایم جالب بود که دیدم آنها در اتاق مصاحبه نیستند. از برادران سؤال کردم این آقایان آمریکایی کجا رفتند. برادران گفتند آن چه را که می‌خواستند، فهمیدند و مشغول جمع  کردن وسایل‌شان برای برگشت هستند.
حضرت امام راس ساعت نه شب شام می‌خوردند. یک شب قرار بود برادران نوار فیلم سخنرانی شهید مفتح در مسجد قبا و نیز راهپیمایی مردم را ببینند، ساعت این برنامه با برنامه شام امام تلاقی داشت و من که دوست داشتم آن فیلم را ببینم کمی زودتر خدمت امام رسیدم و پرسیدم «حاج آقا شام را بیاورم؟»‌ ایشان نگاهی به ساعت کردند و فرمودند «نه! هنوز ده دقیقه مانده است.»
از این قبیل موارد بسیار است. مثلا ساعت یازده شب، ساعتی بود که امام به رختخواب می‌رفتند و رأس ساعت سه (بامداد) بیدار می‌شدند و به قرائت قرآن و دعا و نماز دل می‌سپردند. اتاق ایشان رو به حیاط بود، و از آن جا که حفاظت اندرونی به من واگذار شده بود من نیز شب‌ها پشت در همین اتاق می‌خوابیدم و خیالم راحت بود که آسیبی به امام نمی‌رسد. با بیدار شدن امام، صدای خش‌خش و به هم خوردن کاغذ و یا صدای خفیف نماز و مناجاتشان را می‌شنیدم. به یاد ندارم که حتی یک بار ساعت بیداری امام به هم بخورد مثلا خواب بمانند و پانزده دقیقه بعد بیدار شوند. درست راس ساعت سه (بامداد) بیدار می‌شدند.
حضرت امام بعد از نماز صبح، صبحانه میل می‌کردند و بعد مقداری قرآن می‌خواندند، سپس ملاقات‌ها و دیدارهایشان شروع می‌شد و تا ساعت یازده صبح ادامه می‌یافت و در بین آن از ساعت 9 تا 9:20 در بالکن قدم می‌زدند. در ساعت یازده صبح ده تا پانزده دقیقه به اتاقی که در پشت اتاق ملاقات‌ها و مختص خودشان بود می‌رفتند و من برایشان چای و گاهی میوه می‌بردم جالب این که امام آن چند دقیقه را که صرف چای و میوه می‌کردند می‌فرمود به خانم هم بگویید بیایند. شاید می‌خواستند وقتی را که به خودشان اختصاص داده بودند، بدون ایشان سر نکنند. پس از استراحت کوتاه دوباره مصاحبه و یا ملاقات داشتند، نزدیک ظهر برای تجدید وضو می‌رفتند و نماز را هم در محوطه بیرونی در جایی که چادری افراشته شده بود می‌خواندند. گاهی بعد از نماز صحبت می‌کردند. سپس برای صرف نهار می‌رفتند. غالب اوقات ناهار آبگوشت بود ولی شب‌ها شام سبکی مثل نان و سبزی و پنیر و گردو میل می‌کردند.
حضرت امام پس از صرف ناهار قدری استراحت می‌کردند و بعد برنامه‌های مختلفی مثل مطالعه کتاب، روزنامه و اخبار ترجمه شده داشتند و... امام خیلی به شنیدن اخبار داخلی و خارجی علاقه‌مند بودند و تمام اخبار و وقایع آن را پی‌گیری می‌کردند، تا مطلبی جا نماند.
حضرت امام با تمام دقت و نظمی که داشتند و با وجود تراکم برنامه‌هایشان و آمد و شد زیاد به خانه شماره 2 و 1 نوفل‌ لوشاتو، رعایت حال دیگران را می‌‌‌کردند چه آنها که در بیت بودند و چه آنها که از بیرون می‌آمدند و چه آنها که در همسایگی ایشان به سر می‌بردند، مردم روستای نوفل لوشاتو که متوجه شدند، امام رعایت حالشان را می‌کند به ایشان خیلی اظهار علاقه می‌کردند و گاهی اوقات هنگام نماز، سخنرانی و دعا در آن جا به تماشا می‌ایستادند. آنها خیلی از امام راضی بودند و ایشان را مایه برکت و شهرت دهکده‌شان می‌دانستند. آنان به قدری به امام علاقه‌مند شدند که وقتی امام می‌خواست آنجا را ترک کند همگی به بدرقه آمدند و از این خداحافظی ناراحت بودند.