نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران- ۱۰
جنایات وحشیانه انگلیسیها در منطقه ایلات فارس
اشغال شمال ایران به دست انگلیس
قرار بود ایران که از چنگال خرس روسیه رها شده بود، در کام شیر بریتانیا بلعیده شود. حتی پیش از خروج روسها، انگلیسیها اشغال مناطقی را که قبلاً در اختیار روسیه بود آغاز کرده بودند. در اوایل ژانویه 1918، نیروهای انگلیسی از خانقین عراق راه افتادند تا قصرشیرین را اشغال کنند. این، آغاز اشغال نیمه شمالی کشور بود. در 11 مارس 1918، انگلیسیها رسماً دولت ایران را از قصد خود برای اشغال نیمه شمالی کشور آگاه کردند. اما مقدمات تهاجم به شمال ایران دست کم از ژوئن 1917 در حال آماده شدن بود. انگلیسیها در پی پیروزیهای خود در بهار 1917 و تسخیر بغداد، توجه و توان خود را متوجه فلسطین کردند. پس از تسخیر بیتالمقدس در 9 دسامبر 1917، انگلیسیها بار دیگر آماده پیشرفت به سوی ایران شدند. همان طور که گفته شد، قصرشیرین در ژانویه 1918 اشغال شد و در اوایل فوریه 1918، انگلیسیها کرمانشاه را اشغال کردند. اندکی بعد، انگلیسیها همدان را که ستاد آنها در ایران بود و سپس قزوین را اشغال کردند و پیش از پیشروی به سوی خزر قدری در آن توقف کردند. بیست و سه سال بعد، در اوت 1941، انگلیسیها همین مسیر را در تهاجم خود به ایران پی گرفتند. در اوت 1941 در مجلس بریتانیا، از اینکه نیروهای ژنرال ویول همان مسیر ژنرال دنسترویل را در 1918 طی کردند، بسیار تحسین شد و از آن به نیکی یاد کردند.
در شرق ایران، در پی خروج روسیه از خراسان، انگلیسیها پیشروی کردند و مشهد را در 3 مارس 1918 اشغال کردند و به سرعت راهی مرز روسیه شدند. در اواخر مارس 1918، در پاسخ به تهاجم انگلیسیها به غرب ایران، عثمانی به آذربایجان نیرو اعزام کرد و ساوجبلاغ و اشنو را اشغال کرد. در همین حال، در آوریل 1918، پیرو همان سیاست «تنبیه» ایلات فارس، انگلیسیها به کردهای سنجابی در غرب ایران حمله کردند، بسیاری را بیرحمانه کشتند، حیواناتشان را ضبط و محصولشان را نابود کردند. آن طور که در بایگانیها ثبت شده است، در 11 آوریل 1918، در یک حادثۀ زشت استثنائی، هواپیماهای انگلیسی مناطق ایلنشین را بمباران کردند. زنان و کودکان وحشتزده که هواپیما ندیده بودند، در رودخانه زمخان در آن نزدیکی که به خاطر آب شدن برفها جریان زیادی داشت، «پناه» گرفتند. حدود 500 نفر غرق شدند. همان طور که اشاره شد، در 16 آوریل 1918، شبهنظامیان مسیحی ترکها را شکست سختی دادند و آنها مجبور شدند از ساوجبلاغ و اشنو عقب نشینند.
در می1918، انگلیسیها ستاد خود را از همدان به قزوین انتقال دادند تا برای حمله به جنگلیهای گیلان آماده شوند. در اواخر می1918، ترکها تلاش کردند ارومیه را اشغال کنند، اما شبه نظامیان مسیحی که ایرانیان نتوانسته بودند خلع سلاحشان کنند، آنها را شکست دادند. در 7 ژوئن 1918، ارتش عثمانی تبریز را اشغال کرد. تا آن زمان برای پیشروی به سمت شرق اقدامی نکرده بود. در 11 ژوئن 1918، انگلیسیها جنگلیها را در منجیل شکست دادند و راه خزر را گشودند و اندکی بعد رشت و انزلی را هم اشغال کردند. برای سد کردن پیشروی ترکها و بطور مشخص، ممانعت از کمک ترکها به جنگلیها، انگلیسیها به سرعت به زنجان و میانه نیرو اعزام کردند. ناتوانی ترکها برای کمک کردن به جنگلیها فاجعه به بار آورد. در 20ژوئیه 1918، جنگلیها به رشت حمله کردند و در تلاشی ناموفق برای بیرون کردن انگلیسیها، تلفات سنگینی دادند. بعد از این شکست سنگین، آنها با انگلیسیها صلح کردند. این «صلح» عمر چندانی نداشت.
در همین زمان، نزاع فرقهای در ارومیه میان مسلمانان و مسیحیان شدت گرفت. مسیحیان مواضع خود را حفظ کردند و با موفقیت در مقابل ترکها از خود دفاع کردند. در اواسط ژوئیه، با تمام شدن مهمات و آذوقه، موضع شبهنظامیان مسیحی رو به تضعیف گذاشت. اندکی بعد، جمعیت مسیحی ارومیه، شهر را به قصد پیوستن به انگلیسیها در همدان ترک گفتند. ترکها ارومیه را در 27 ژوئیه 1918 اشغال کردند. گفته میشود، مهاجران مسیحی حدود 70000 تا 80000 نفر بودهاند که در بحران آذربایجان شرکت داشتند. پناهندگان یادشده، بسیاری از روستاهای مسیر را غارت و ساکنان آنها را قصابی کردند. در مقام انتقام، ساکنان مسلمان نیز به ستون بیپایان پناهندگان حمله برده و بسیاری را کشتند. تا سپتامبر 1918، حدود 30000 مسیحی به همدان رسیدند، اکثر آنها سفرشان را ناتمام گذاشته و به ارومیه بازگشته بودند، حدود 5000 نفر هم در راه مردند.
در 16 اوت 1918، انگلیسیها باکو را اشغال کردند. در اوایل سپتامبر 1918، ترکها از تبریز به سمت میانه پیشروی کردند. در یک درگیری در نزدیکی میانه در 7 سپتامبر 1918، انگلیسیها عقبنشینی کردند و ترکها میانه را اشغال کردند. انگلیسیها بلافاصله قوای بیشتری به زنجان اعزام داشتند تا در برابر پیشروی ترکها مقاومت کنند. در سه هفته بعد درگیریهای کوچک بطور متناوب میان میانه و زنجان ادامه داشت. در 15 سپتامبر 1918، انگلیسیها در آستانه حمله سنگین ترکها از باکو خارج شدند و به انزلی که نخست از آنجا عازم باکو شده بودند، بازگشتند. این یکی از آخرین موفقیتهای ترکها در جنگ بود. با خروج از باکو، قوای انگلیسی در شمال ایران که به نام فرماندهشان، ژنرال دنسترویل، به دنسترفورس مشهور شده بودند، سازماندهی مجدد شده و به نورپرفورس (کوتاه شده عبارت انگلیسی نیروی شمال ایران) تغییر نام دادند. این تغییر نام نشانه میل انگلیس برای تداوم اشغال شمال ایران همانند جنوب ایران بود.
در سپتامبر 1918، انگلیسیها حمله نهایی خود را به سوریه آغاز کردند و پیروزی سرنوشتسازی در 21 سپتامبر 1918 به دست آوردند و دمشق را در 1 اکتبر 1918 تصرف کردند. در آن زمان روشن شده بود که ترکها دیگر قادر به ادامه جنگ نیستند و به صلح تن خواهند داد. اما انگلیسیها مشتاق بودند پیش از برقراری آتشبس، بخش بیشتری از خاک عراق، از جمله شهر موصل را تصرف کنند. انگلیسیها آخرین حمله خود را در عراق در اواخر اکتبر 1918 آغاز کردند و باقیمانده ارتش خسته عثمانی را در نبرد شرقات در ساحل دجله در 29 اکتبر 1918، شکست دادند. این آخرین کشتار بزرگ ترکها در عراق بود. روز بعد، قوای عثمانی رسماً تسلیم انگلیسیها شدند و آتشبس برای اجرا از ظهر روز 31 اکتبر 1918 امضا شد. اما با وجود آتشبس، انگلیسیها به پیشروی ادامه دادند و موصل را در 3 نوامبر 1918 اشغال کردند. ترکها پس از شکست در سوریه و شمال عراق، به سرعت از ایران خارج شدند. تبریز در 25 اکتبر 1918 تخلیه شد و تا پایان 1918، همه قوای ترک از ایران خارج شده بودند.
تا پایان جنگ جهانی اول، تنها قوای انگلیسی در خاک ایران و بقیه خاور نزدیک باقی ماندند.
سرزمین کودتا و دیکتاتوری نظامی
در دسامبر 1918، در پی پایان خصومتها، ایران هیأتی به کنفرانس صلح ورسای فرستاد. همان طور که در فصل هشت توضیح داده شده، به تحریک دولت انگلیس، به هیأت ایرانی اجازه شرکت در کنفرانس صلح داده نشد. هیأت ایرانی که اجازه سخن گفتن نیافت، اطلاعیهای درباره تاریخ ایران در جنگ جهانی اول صادر کرد و این سند در فصل هشت مورد بررسی قرار میگیرد. بریتانیا که به صورت دوفاکتو کنترل ایران را به دست گرفته بود، تلاش کرد این کنترل را از طریق قرارداد 9 اوت 1919 انگلیس و ایران رسمیت بخشد. اما تلاش انگلیس برای تحمیل قراردادی به شدت نامطلوب به ایران به خاطر رقابت میان انگلیس و ایالات متحده بر سر نفت خاورمیانه معطل ماند. نهایتاً بعد از مذاکرات و مبادلات دیپلماتیک بسیار، یک «تفاهم نفتی» به دست آمد که طبق آن بریتانیا سهمی از منابع نفتی عراق را به شرکتهای نفتی آمریکایی واگذار کرد و در مقابل دسترسی به نفت عراق، ایالات متحده انحصار دوفاکتوی انگلیس بر نفت و کنترل سیاسی ایران را به رسمیت شناخت. به این ترتیب عرصه برای کودتای 21 فوریه 1921 مهیا شد که افسر گمنام و عملاً بیسواد، رضا پهلوی، را به قدرت رساند. کودتای انگلیسی دیگری در 1925، پادشاهی قاجار را برکنار کرد و رضا پهلوی را بر تخت نشاند. در سپتامبر 1941، انگلیسیها برای حفظ حکومت پهلوی، با کودتای دیگری رضاشاه پهلوی را برکنار و پسرش را بر تخت نشاندند و باز کودتای دیگری در 1953 شاه اخراجی را برای 25 سال دیگر به تخت بازگرداند. خلاصه آن که حدود 60 سال ایران به سرزمین دیکتاتوری نظامی و کودتاهای پیاپی تبدیل شد و قحطی بزرگ جنگ جهانی اول به دست فراموشی سپرده شد.