سراب توسعه-2
رژیمی که منافع غرب را با فقر مردم ایران تامین میکرد
سیدروح الله لطیفی
روند نظامیگری رژیم پهلوی
یکی از پایههایی که رژیم پهلوی بر آن استوار بود و با از بین رفتن آن، اساس حکومت و بلکه نظام شاهنشاهی نیز از میان رفت عبارت بود از ارتش شاهنشاهی و به طور کلی نیروهای مسلح شاهنشاهی که تسلیح و تجهیز آن روز به روز در حال افزایش بود، با این حال برخی در صددند چنین القاء نمایند که نظامیگری شاه نه تنها امر منفی نبود بلکه کاملاً مثبت و در راستای منافع ملی بود و شاهدی هم که بر این مسئله ذکر میکنند بهرهبرداری نظام جمهوری اسلامی از همان جنگ افزارهای خریداری شده توسط شاه، در جریان جنگ تحمیلی بود که در پاسخ به این موضوع باید گفت البته اصل وجود ارتشی قدرتمند یک ضرورت حیاتی در هر کشور مستقلی است امّا مسئله اینجاست که ارتش شاهنشاهی یک ارتش وابسته بود که نه برای دفاع از سرزمین بلکه برای دفاع از منافع قدرتهای جهانی و به ویژه آمریکا طراحی شده بود، چه اینکه دولت آمریکا پس از شکست سهمگین در ویتنام، به این نتیجه رسیده بود که حضور مستقیم نظامی، ناکارآمد بوده و باید در مناطق هدف، دولتهای دست نشانده را جهت تامین اهداف و منافع نامشروع خود، تقویت نماید، به عنوان نمونه ریچارد نیکسون، در این زمینه مینویسد: «در جنگهای انقلابی ارتشهای خارجی نمیتوانند نبرد کنند و پیروز شوند، ولی چنانچه آنان که در معرض خطر کمونیستها هستند به اندازه کافی مسلح شوند، تعلیم بگیرند و نگران تجهیزات لازم نباشند میتوانند با چریکها روبرو شده و آنها را شکست دهند نیروهای دفاع محلی و بومی برای رفع این خطرهای کم مایه و محدود بهتر از هر کسی مجهزند»
از این روی با روی کار آمدن نیکسون در آمریکا، استراتژی جدیدی تحت عنوان «دکترین دو ستونی» اعلام کرد؛ دکترینی که اساس آن حفظ امنیت و تامین منافع غرب در منطقه حساس خلیجفارس و دریای عمان بود و مسئولیت آن بر عهده دو ستون یعنی ایران به عنوان ستون نظامی و عربستان به عنوان ستون مالی قرار گرفته بود.
شاه نیز در مصاحبهای به این موضوع تصریح کرده و تقویت نامتعارف توان نظامی ایران در آن سالها را اینگونه توجیه میکند: «اگر شما ایرانی نیرومند نداشته باشید که شایسته امنیت شما و سراسر منطقه باشد و در مواقع ضروری از امنیت خلیجفارس و اقیانوس هند حفاظت کند در آینده چه خواهید کرد، آیا یک میلیون سرباز آمریکایی را در منطقه نگه خواهید داشت، ویتنام دیگری به وجود خواهید آورد؟»
تهیه اسلحه، آن هم مدرنترین و پیچیدهترین آنها، برای شخص شاه جنبه مرگ و زندگی را داشت به طوری که اسدالله علم در خاطرات خود گفته شاه به سفیر آمریکا را نقل میکند که: «من بودجه دفاعی مملکتم را تامین میکنم، حتی اگر به قیمت گرسنگی مردم باشد.»
به همین دلیل بود که نیکسون پس از فروپاشی دولت پهلوی به سیاست همسوی ارتش شاهنشاهی با سیاستهای کاخ سفید اینگونه اشاره میکند: «شاه خلأ قدرت را پر کرد. با تصرف جزایر، حافظ امنیت تنگه هرمز شد، ظفار را در هم کوبید، با ساختن پایگاه دریایی چابهار در امنیت تنگه هرمز کوشید، با شناسایی اسرائیل درتحریمهای نفتی 1967 و 1973 میلادی اعراب شرکت نکرد، نفت لازم ناوگان مدیترانه را تامین کرد و با انتقال نیروها و پشتیبانی پنهانی از اکراد مانع از شرکت عراق در نبرد 1973 اعراب و اسرائیل شد. سوخت ناوگان ما را از اقیانوس هند تامین کرد و هواپیماهای فانتوم اف-5 را به حمایت ویتنام جنوبی فرستاد.»
از این روی تجهیز ارتش و نیروهای مسلح توسط شاه در راستای منافع ملی ایرانیان صورت نمیگرفت و هرگونه سرمایهگذاری در این زمینه نوعی هدررفت سرمایه و منابع به شمار میآمد، به ویژه اینکه در هیچ یک از ماموریتهای خارجی که ارتش شاهنشاهی در آنها مشارکت میکرد طرف مقابل هیچ خطری برای منافع ملی ایران محسوب نمیشد، به عنوان مثال نیروهای مسلح ایران، به عمان و امیرنشینهای خلیجفارس نیروی نظامی اعزام کرد، در سرکوب جنبش مردم ظفار نقش اساسی داشت، نیروی هوایی ایران در کنار آمریکاییها در ویتنام جنگیدند، ایران در طول جنگهای داخلی یمن مابین سلطنت طلبان و جمهوری خواهان در طی سالهای 70-1962 در اشکال مختلف و با ارسال اسلحه و آموزش نظامی از جناح سلطنت طلب متمایل به بلوک غرب حمایت نمود، پاکستان نیز در طی جنگ 1971 با هند و نبرد با جداییطلبان جبهه خلق بلوچستان از حمایت مادی و تبلیغاتی دولت شاهنشاهی استفاده نمود، همچنین در اشکال غیر مستقیم با ارسال هواپیمای فانتوم برای کمک به تیو، حکمران ویتنام جنوبی در سال 1972، اعطای جنگ افزار به مراکش در نبرد با جبهه پولیساریو و ارسال هواپیماهای جنگی به اردن و حمایت از زئیر برای مبارزه با استقلالطلبان ایالت شابا و سومالی در مبارزه با اتیوپی به نقشآفرینی پرداخت.
اما اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام اسلامی نیز از این سلاحها استفاده کرد در واقع ناشی از نفعی بود که ملت انقلابی ایران از این اقدام ناخواسته شاه برد و این ماجرا مصداق ضربالمثل «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» بود، چه اینکه آمریکا با هدف تامین منافع خود، به شاه اجازه خرید انواع سلاحها را داده بود ولی پس از اینکه رژیم صدام با تحریک آمریکا با ایران درگیر جنگ شد، ایران انقلابی نیز توانست از همین سلاحها بر علیه منافع خود آنان بهره ببرد.
از طرفی با توجه به افزایش نیازمندیهای غرب برای هر چه پر رنگتر شدن نقش ایران در تامین امنیتش در منطقه حساس خلیجفارس و خاورمیانه، روند نظامیگری شاه حتی پس از مرگ شاه، نه تنها کاهش نمییافت بلکه به تبع سیاستهای غرب روز به روز نیز افزایش مییافت، بنابراين نمیتوانیم بگوئيم که با عدم وقوع انقلاب، روند نظامیگری پس از مرگ شاه کاهش میيافت، چرا که همانطور که اشاره شد روند نظامیگری و تجهیز ارتش شاهنشاهی به تبع سیاستهای قدرتهای جهانی صورت میگرفت، از طرفی یکی از سیاستهای غربیها در طول تاریخ معاصر این بوده است که همواره دشمنانی برای خود تعریف میکنند تا توجیهگر دخالت این قدرتها در امورات کشورهای دیگر گردد، چون دليل اين روند نظامیگری همان فروش تسليحات کارخانههای اسلحهسازی غربی است که بايد ادامه يابد، شاهد این مطلب نیز نگاهی به وضعیت نظامیگری متحدان غرب در منطقه حساس خاورمیانه و به ویژه خلیجفارس میباشد، چه اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیمهای مرتجع عرب نقش شاه را در تامین امنیت و منافع غرب در منطقه بر عهده گرفتند، برای همين قدرتهای غربی با برجسته کردن بحث ایرانهراسی، دشمن جدیدی برای کشورهای منطقه تعریف کرده و به بهانه آن کشورهای منطقه را مجبور کردند تا همچون رژیم شاهنشاهی ایران، خود را به انواع سلاحها جهت مقابله با این دشمن مجهز کنند. از این روی اگر شاه نیز میمرد، باز هم وارث تاج و تخت شاهی که بیشک همچون شاه وابسته به غرب بود به بهانه دشمنی جدید که از سوی غرب برایش تعریف میشد مجبور بود تا به همان سیاست تجهیز و تسلیح در راستای منافع غرب ادامه دهد، به ویژه اینکه توسعه کارخانههای اسلحهسازی غرب و به ویژه آمریکا طی دهههای گذشته نیازمند بازار مصرف عظیمی است که رژیمهای وابسته به غرب بهترین تامینکننده چنین بازاری میباشند.