kayhan.ir

کد خبر: ۹۸۱۶۳
تاریخ انتشار : ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۹

هذیان می‌گویم، پس هستم!...



چندی پیش در مقاله‌ای با عنوان «دشمن در خانه» که در همین صفحه از کیهان درج گردید، این نگارنده ضمن اشاره به موضوعاتی در باب شیوه‌ها و شگرد‌های نفوذ دشمنان در رسانه‌ها و از جمله مطبوعات‌؛ در بخشی از نوشته‌، نکته‌ای را عرض کردم که برای شروع مطلب حاضر‌، بهتر است آن را عینا تکرار کنم‌:
  قدر و اعتبار افراد، اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری نزد این‌گونه  نشریات تا زمانی است که آن‌ها ساز مخالفت با نظام و موازین اسلامی را بزنند و اگر روزی روزگاری، حرفی و کلمه‌ای در تصدیق بخشی از حقیقت، بر زبان یکی از ایشان جاری و از مسیر مورد نظر آنان منحرف شد، یا باید هر چه زودتر آن حرف و سخن را، به جهت از پیش تعیین شده و خط مطلوب نظرشان برگرداند و یا یک شبه در فهرست سیاه قرار می‌گیرد و بنا به معیاری ناموزون و خودساخته، از اوج محبوبیت و مقبولیتی که از قبل برایش در نظر گرفته‌اند، به زیر کشیده می‌شود.
 نمونه‌های قدیمی‌تر برای اثبات این خط مشی دیکتاتورمآبانه ارباب سلطه بر رسانه‌ها اگرچه فراوان، اما تازه‌ترین آن‌ها، جنجالی است که طی چند هفته اخیر برپا شده و نقطه شروع آن هم اظهار نظر کسی است که اتفاقا خود او نیز به همین طیف فکری تعلق دارد و حالا پس از سال‌ها، خدا می‌داند به چه علت و برای چه، حرف‌هایی را که نباید بر زبان می‌آورده و یا دست‌کم در جمع بیان نمی‌کرده، از دهانش پریده و چند تن از هم مسلک‌های ادبی‌- سیاسی  خویش، یعنی رضا براهنی، یدالله رویایی و علی باباچاهی را به تیغ سخن نواخته و سروده‌های آنان را از نوع هذیان‌گویی بر شمرده است.
البته در اصل این حرف که افراد یاد شده، به جای شعر هذیان گفته‌اند، زیاد جای تردیدی نیست؛ چرا که اینان غالبا فرآورده‌های دورانی هستند که  اقتضای اوضاع سیاسی - اجتماعی سال‌های ظهورشان، یعنی دهه‌های چهل و پنجاه، ایجاب می‌کرد تا برنامه‌ریزان  فرهنگی کشور، نوعی ازشعر و ادبیات به ظاهر نو، اما از درون تهی را رواج و گسترش دهند که بر مبنای اهدافی از پیش تعیین شده، نیاز سیاست‌های آن روزگار بود برای آسان‌نگری و از خود بیگانگی. و البته با تاکید بسیار، باید گفت که در این‌جا روی سخن با معدود شاعران ارجمند و صاحب سبک  و اندیشه، اعم از نو و یا کهن‌سرایان نیست، بلکه منظور نظر، بیشتر آنانی هستند که از صفحات شعر نشریات آن سال‌ها، به ویژه مجله‌ای فردوسی نام، سر برآوردند تا در آشفته بازاری که آن نشریه تحت عنوان موج نو آشفته‌ترش کرده بود، هذیان‌های مکتوب خود را شعر بپندارند و به هوای کعبه شهرت و نام‌آوری، راه ترکستان را با چنان سرعتی پیش گیرند که هیچ هشداری، آنان را تا به امروز هم از رفتن در بیراهه هذیان‌گویی باز ندارد.
 بازگردیم به  مضمون چند سطری که در آغاز به آن اشاره و گفته شد.
پاره‌ای از خود روشنفکرپنداران‌، با اصل قرار دادن خویش و معیارهایشان و نیز با بهره‌گیری از امکانات و سلطه نسبی بر فضای مجازی و عرصه نشر و مطبوعات، نه تنها هیچ  اظهارنظر مخالفی را برنمی‌تابند که با تمام شدت و در نهایت غلظت، درصدد محو و نابودی آن نیز برمی‌آیند و اگر تا دیروز کسی در قله افتخارات و صدر تبلیغات آنان جای داشت، از امروز که به هر دلیل، ساز موافقتش کوک نیست، او را از عرش به فرش می‌آورند و بسته به میزان جرم، در تنبیه و مجازاتش جدیت تام و تمام می‌ورزند که جدیدترین نمونه آن، همچنان که اشاره شد، همین تازه گفته‌های آقای شمس لنگرودی است درباره سه شاعر هم‌کیش و همراه پیشین خودش یعنی آقایان براهنی، رویایی و باباچاهی با این تصریح که این‌ها شاعر نیستند و تراوشات ذهنی‌شان شعر نیست، بلکه هذیان است...
و حالا در سایت‌ها و نشریات روشنفکری ببینید که لشکر پیدا و پنهان رسانه‌ای- تبلیغاتی نفوذ فرهنگی، در دفاع از هذیان‌گویی و هذیان‌گویان، چه هجومی آورده‌اند به این بخت برگشته شمس لنگرودی که با توجه به ادامه این جنجال شبه ادبی، دور نیست تشکیل کمپینی با عنوان «من هم هذیان می‌گویم» که البته باید گفت بر منکرش لعنت! ...     
علیرضا چخماقی