kayhan.ir

کد خبر: ۹۶۴۵۲
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۷
نقدی بر فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی به بهانه پخش فیلم در شبکه خانگی

چهل تکه بی‌قواره


سعید سجادی

پیش از آغاز
عموم لوح‌های فشرده فیلم آماده بود اما برخلاف تبلیغات پیشین توزیع فیلم «فروشنده» با وقفه روبه‌رو شد. زیرا از یک سو جنجال به راه می‌انداختند که فیلم برای توزیع در شبکه خانگی با مشکل ممیزی روبه‌رو شده است اما در روی دوم سکه قرار بود بعد از اهدای جایزه «گلدن گلوب» به فیلم یا یکی از بازیگرانش، توزیع فیلم آغاز شود.
با این همه در شب پایانی علی‌رغم آنکه کمپانی خارجی تهیه‌کننده نفوذ زیاد و قدرت زیادتری در لابی کردن دارد نه به فیلم جایزه تعلق می‌گیرد و نه به یکی از عواملش. پاسخ هیئت داوران هم روشن است: تا همین اندازه که فیلم نامزد دریافت جایزه شده است کافیست، بیشتر از این استقلال و اعتبار هیئت داوران نابود می‌شود و بدین ترتیب توزیع فیلم در شبکه‌های خانگی شروع می‌شود.
***
فیلم فروشنده در همان سکانس آغازین ما را متقاعد می‌سازد که با یک فیلم معمولی روبه‌رو هستیم. زیرا در همان سکانس که مثلاً قرار است به خاطر خاک‌برداری بخشی از آپارتمان فرو بریزد، گفت‌وگوها، کنش‌ها و واکنش‌ها آن‌قدر بی‌حس و حالند که گویی همسایه‌ای در راه‌پله به سایر همسایگان می‌گوید: پایین خربزه می‌فروشند اگر می‌خواهید بروید پایین.
خلاصه اینکه در نگاه‌ها، افعال، رفتار و برخوردها هیچ وحشتی از مرگ زیر آوار ماندن احساس نمی‌شود.
البته کارگردان در فصلی که شهاب حسینی جوان همسایه را از تخت بلند می‌کند نیش خود را کژدم‌وار می‌زند. اما بیش از همه فراموش شد از تیتراژ فیلم بنویسم، یک تخت خواب دو نفره درهم ریخته که در هیچ کجای فیلم کاربرد نمی‌آید. حتی به لحاظ کادربندی کمپوزیسیون هم تیتراژ روی عکس قشنگی اتفاق نمی‌افتد.
و اما زوج ظاهراً آواره می‌شوند، آن هم در خانه یک دوست که قبلاً آپارتمانش را به یک زن اجاره داده بود ولی اسباب و اثاثیه او هنوز جمع و جور نشده و در آپارتمان هر یک در جایی پخش است.
در فصل بعد درمی‌یابیم که «شهاب حسینی» دبیر دبیرستان است که این شغل نه می‌تواند با داستان نسبتی برقرار کند و نه با نمایشنامه‌ای که ظاهراً اساس کار نویسنده فیلم بوده است.
در فیلم «فروشنده» فاصله‌گذاری‌ها و نقطه‌گذاری‌ها نیز از هیچ منطقی پیروی نمی‌کنند، برای نمونه به یاد بیاوریم قطع‌های گاه و بی‌گاه فیلم به صحنه نمایش، دیالوگ‌ها و رفتار بازیگران روی صحنه که باز هم هیچ نسبت منطقی با فیلم برقرار نمی‌کند.
حال چگونه باید پذیرفت که پیرمردی با قلب بیمار و در آستانه مرگ توانسته زنی جوان را مورد آزار قرار داده و بعد خودرو، کلید خودرو، تلفن همراه خود را برجا نهاده و بگریزد، بی‌منطق‌ترین نکته قصه به شمار می‌رود. و بعد آن کارآگاه‌بازی‌های دیرهنگام و تاریخ گذشته شهاب حسینی به دنبال پیرمرد. در حالی‌که با این مدارک می‌توانست طی مدت کوتاهی پیرمرد را پیدا کند، ضمن آنکه منطق نویسنده و کارگردان برای مراجعه نکردن آنها به نیروی انتظامی هم به یکی از نکات غیرقابل درک فیلم تبدیل شده است. آن هم برای فیلمسازی که مدعی فرا رفتن از مرزهای ایران، آسیا و حتی اروپاست و خود را با سینماگران بزرگ مقایسه می‌کند!
البته تا آخر فیلم هم مشخص نمی‌شود مستاجر قبلی چه کسی بوده که خانه‌اش محله برو و بیا بوده است و اصولا چرا همسایگان او را در این مدت در آپارتمانی که همه با خانواده‌هایشان زندگی می‌کنند، تحمل کرده‌اند. در حالیکه با یک تلفن به نیروهای انتظامی، می‌شد معضل حضور او را حل کرد.
این زن در سایه می‌ماند، رفتار «ترانه علیدوستی» و «شهاب حسینی» به هیچ عنوان شباهتی با فاجعه‌دیدگان ندارد. زن سروکله‌اش را بانداژ کرده و مرد هم در شکل کاریکاتور یک کارآگاه به دنبال مرد مجرم است. گویی آنها ایرانی نیستند زیرا رفتار آنها به شهروندان غربی شبیه‌تر است، تا یک شهروند حتی تحصیلکرده ایرانی.
فیلم «فروشنده» به پارچه چهل تکه‌ای می‌ماند که هیچ یک از آنها نه به لحاظ رنگ و نه جنس با هم شباهتی ندارند، سکانس گریه بر مرده مرد در تابوت هم هیچ احساس خاصی را در بیننده برنمی‌انگیزد.
تبارشناسی هویت
اگر اسامی فرانسوی یا انگلیسی و آلمانی روی شخصیت‌های فیلم می‌گذاشتیم و پرسوناژها با همان زبان با هم حرف می‌زدند. در این صورت بیننده خارجی حتی فکر ایرانی بودن این فیلم را از مغزش دور می‌کرد! زیرا آنچه می‌بیند هیچ نشانی از فرهنگ، آداب و رسوم، عرف و عادات ایرانی‌ها ندارد و بگذریم از پرسش‌های مطرح شده در کلاس که به طور مثال پرسیده می‌شود: آقا، آدم چطور گاو می‌‌شود؟
که بیشتر به درد فیلم‌های آبگوشتی قبل از انقلاب می‌خورد و برازنده کمدین‌های آن‌گونه فیلم‌هاست.
در هر حال «فروشنده» نه امتیازی برای سینمای ایران به حساب می‌آید و نه حتی نکته مثبتی در کارنامه فرهادی ثبت می‌کند.