اخبار ویژه
کارگزاران: عارف نیاید جهانگیری جایگزین روحانی است
عضو کارگزاران میگوید جهانگیری و نجفی گزینههای جایگزین و پوششی روحانی در انتخابات 96 هستند.
محمد عطریانفر در مصاحبه با مجله مثلث و در پاسخ این سؤال که «نقش نامزد پلن 2 را چه کسی میتواند بهتر ایفا کند. برخی معتقدند که دوباره آقای عارف حضور یابد و این نقش را ایفا کند و برخی هم از آقای پزشکیان نایب رئیس مجلس شورای اسلامی و آقای قاضیزاده وزیر بهداشت نام میبرند» اظهار داشت: ببینید! همه این عزیزان آدمهایی هستند که میتوانند صاحب صلاحیت باشند اما اگر 10 نفری که میتوانند واجد چنین نقشی باشند و بخواهیم یک ارزیابی واقعبینانه و به اصطلاح غربیها avilabal (قابل دسترس) پیدا کنیم، مناسبتر از آقایان جهانگیری و نجفی پیدا نخواهیم کرد. این دو بزرگوار هم هر دو این صلاحیت و کفایت را دارند اما آقای جهانگیری به اعتبار اینکه در موقعیت معاون اول و در مسائل به روز هستند و فیالواقع مأموریتهای بسیار مهمی را از طریق دولت دنبال میکنند، حتی نسبت به آقای نجفی در اولویت قرار میگیرند. به خصوص که شخصاً بنده از علاقهمندان و مدافعین دکتر نجفی هم هستم، او دچار یک بیماری قلبی است که حتی برای وزارت و معاونت ریاست جمهوری هم پزشک معالج او را از قبول مسئولیت بازداشت. از این جهت است که ما آقای جهانگیری را در این پلن B تقدم میبخشیم. در رابطه با آقای عارف هم که ایشان در مجلس وارد شدهاند باید بگویم که مأموریت بسیار مهمی دارند. این مأموریت مهم حتماً حیف است و جفاست که بخواهند مجلس را رها کرده و در این عرصه ایفای نقش بکنند. چنین وضعیتی را برای آقای عارف متصور نیستیم و به احتمال زیاد خود ایشان هم روی این مسئله هیچ تمرکز و توجهی ندارد و علاقه دارد که همین مأموریت را به عنوان رئیس فراکسیون اصلاحطلبان و معتدلین مجلس ادامه دهد.
ترامپ کاری را با آمریکا و غرب میکند که گورباچف با شوروی و بلوک شرق کرد
شاید ترامپ در غرب همان نقش گورباچف را ایفا کند که منجر به فروپاشی بلوک شرق و شوروی شد.
پایگاه اینترنتی مارکت واچ در تحلیلی به قلم برانکو میلانوویچ نوشت: آیا ترامپ، گورباچف غرب خواهد بود؟ کنار هم گذاشتن نام دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا با میخائیل گورباچف، رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی شاید برای بسیاری تعجبآور باشد. سؤال این است که وجه اشتراک یک سوسیال دموکراتی که به دنبال اصلاح کمونیسم بود با یک میلیاردر دست راستی چه میتواند باشد؟ در حقیقت اگر ما بخواهیم در ایدئولوژی و تجربه شخصی این دو، به دنبال وجه اشتراک باشیم، تقریباً هیچ چیزی نمیتوانیم پیدا کنیم. اما اگر ما به این دو از منظر ساختارگرایی نگاه کنیم، شباهتهای خطاناپذیری پیدا میکنیم. یکی از مهمترین این شباهتها این است که هر دوی آنها بخشی از نخبگان حاکم و در عین حال علیه آن بودند. گورباچف در سال 1985 طرح اصلاحات برای شوروی را ارائه داد که از نظر وی میتوانست از نظر اقتصادی به صرفهتر باشد و در عین حال درآمد مردم افزایش یابد. سیستمی که گورباچف در رأس آن بود، یک نظام سلسله مراتبی بود. از نظر بینالمللی، کشورهای اردوگاه سوسیالیست به گونهای سازمان یافته بودند که اتحاد جماهیر شوروی در رأس آن بود.
هر تصمیمی که دبیر کل اتخاذ میکرد، اتحاد جماهیر شوروی باید آن را انجام میداد و در عین حال این کشور نیز از همپیمانانش میخواست از آن تصمیم تبعیت کنند.
به گفته سفیر یوگسلاوی در شوروی در دهه 1950، «هنگامی که آب و هوا در مسکو تغییر میکرد، اگر هوا سرد میشد، ما باید همگی کتهای زمستانی میپوشیدیم و اگر هوا گرمتر میشد، چون نیکیتا خروشچف گرمش شده بود، ما هم باید لباسهای آستین کوتاه میپوشیدیم.»
به گزارش آریا، در ادامه این تحلیل آمده است: وقتی گورباچف به قدرت رسید و حرفهایی را زد که قبل از آن هیچ کس در کرملین آن را نشنیده بود، نخبگان کمونیست شوروی و اروپای شرقی همه عقبگرد داشتند و عملاً فلج شدند. اصلاحات در سیستم سیاسی و اقتصادی و اجازه دادن به کشورهای عضو پیمان ورشو برای اینکه خودشان این مسیر را ادامه دهند، عملاً بر قدرت نخبگان شوروی و مشروعیت ایدئولوژیک حکومت آنها تأثیر گذاشت.
به تدریج، پایههای حکومت شوروی لرزان شد و خروجی این تصمیمات گورباچف نیز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود. جهان سرمایهداری غربی در سال 1945 نیز دارای نوعی سلسله مراتبی بود. کشورها با هم برابر بودند، اما برخی برابرتر بودند. در حقیقت آمریکا بر اروپا و ژاپن مسلط شده بود و در رأس آنها هم رئیس جمهور آمریکا بود. نخبگان غرب که در رأس آنها آمریکا است، یک رئیس جمهور را بیش از دیگران دوست داشتند و آن هم باراک اوباما بود. آنها از اینکه آمریکا معمار نظم و سیستم بینالمللی بود، احساس خوبی داشتند، اما اینک همین آمریکا قرار است نظم و سیستم بینالمللی را با ترامپ به چالش بکشد. ترامپی که ترتیبات ناتو را به چالش کشیده و به انگارهها و هنجارهای سازمان تجارت جهانی بیتوجه است. نخبگان در غرب، همانند نخبگان کمونیست سی سال پیش در شوروی، در حال حاضر در آستانه شکست هستند. آنچه که در آینده ممکن است از واشنگتن و کاخ سفید شنیده شود، خلاف تصور آنها است؛ همانطور که نخبگان در شوروی نمیتوانستند به دبیر کل حزب کمونیست بتازند، اکنون نیز نخبگان غرب نمیتوانند رئیس جمهور آمریکا را زیر سؤال ببرند. اکنون اروپاییها به ترامپ همانند ببری در قفس مینگرند که به زودی از قفس خارج خواهد شد و چه بسا اروپاییها اولین هدفش باشند.
گزارش شورای اطلاعات ملی آمریکا از افول قدرت ایالات متحده
گزارش شورای اطلاعات ملی آمریکا، از افول قدرت آمریکا در 5 سال آینده خبر داد و اظهار نگرانی کرد.
به گزارش «رادیو فردا» شورای اطلاعات ملی آمریکا هر 4 سال گزارش جامعی را تهیه میکند و بررسی اخیر با عنوان «گزارش روند جهانی: پارادوکس پیشرفت»، ششمین گزارش این شورا محسوب میشود. در این گزارش از دیدگاههای 2500 نفر از 35 کشور جهان نیز استفاده شده است.
شورای اطلاعات ملی آمریکا که ارائه تحلیلهای اطلاعاتی یکی از وظایف آن است، زیر نظر مدیر اطلاعات ملی آمریکا فعالیت میکند- مدیری که به عنوان مشاور ارشد ریاست جمهوری آمریکا در امور اطلاعاتی، هماهنگکننده 16 نهاد اطلاعاتی این کشور، از جمله سازمان سیا و آژانسهای اطلاعاتی نیروهای مسلح آمریکا است.
تهیهکنندگان این گزارش میگویند، با کند شدن رشد اقتصادی جهان، فرسایش نظم پسا جنگ جهانی دوم و خیزش ناسیونالیسم براثر ضدیت با روند جهانی شدن، در 8 سال آینده ریسک جنگ در محدوده داخلی کشورها و یا میان کشورها، به میزانی که از پایان جنگ سرد تا به حال سابقه نداشته، افزایش خواهد یافت: «این روندها که با آهنگی بیسابقه در حال تلاقیاند، به مشکلات حکومتداری و همکاری کشورها خواهند افزود و با تغییر ماهیت قدرت، چشمانداز جهانی را از بن دگرگون خواهند کرد.»
به باور تهیه کنندگان این گزارش، لیبرالیسم به تعریف و بیان غرب و کشورهای هم پیمان آن بعد از جنگ جهانی دوم، در معرض تهدید پوپولیسم راستگرا و چپگرا است و از این رو اداره کشورها و جوامع مشکلتر خواهد شد.
پایبندی دموکراسیهای غربی به اصولشان بسیار مشکل خواهد شد و پرهیز از تفرقه برای این کشورها اجتنابناپذیر خواهد بود. کشورهای بیشتری قادر خواهند بود تلاشهای دسته جمعی را وتو کنند و وجود شبکههای پرشمار رسانه ای در جهان به کژ آگاهی و تفرقه شمار زیادی از مردم و گروهها منجر خواهد شد.
این گزارش آورده است: «کندی رشد اقتصادی و اختلالات ناشی از بکارگیری فناوری در بازار کار، خطر بالقوهای برای کاهش فقر محسوب میشود و در سالهای پیشرو با افزایش تنش در کشورها، به عرق ناسیونالیستی که خود سهمی در تنش میان کشورها دارد، دامن خواهد زد.»
این گزارش میافزاید: «چین با روی آوردن به اقتصاد مصرفکننده محور، از سیاست دیرینهاش که مبتنی بر صادرات و سرمایهگذاری بود فاصله خواهد گرفت و افت رشد اقتصادی آن، تهدید بالقوهای برای کاهش فقر در کشورهای در حال توسعه خواهد بود.»
در ارتباط با روسیه، گزارش اطلاعاتی آمریکا تاکید دارد که ولادیمیر پوتین فارغ از اینکه کشورش با رکود و یا کسادی اقتصادی مواجه باشد، به هزینههای نظامی ارجحیت خواهد داد و سیاست خارجی «پرخاشگرانه» او مایه «بیثباتی شدید» در جهان خواهد بود.
براساس گزارش مذکور، در 5 سال آینده رهبران روسیه به تلاش خود برای ارتقا روسیه به یک قدرت بزرگ جهانی از طریق مدرنیزه کردن ارتش، پیگیری سیاست خارجی با هدف افزایش نفوذ روسیه و محدود کردن نفوذ غرب، قدرتنمایی اتمی و بالا بردن روحیه ناسیونالیستی، ادامه خواهند داد.
«چه خوب و چه بد، چشمانداز در حال ظهور جهانی میرود که به دوران برتری و فرادستی آمریکای پسا جنگ سرد پایان دهد.» گزارش مذکور به دولت آمریکا توصیه میکند که دوستی و اتحاد خود را با همپیمایان سنتیاش در غرب تقویت کند زیرا چین و روسیه انسجام این دوستی و اتحاد را برای حفظ نفوذ خود محک خواهند زد.
گزارش شورای اطلاعات ملی میگوید، شک و عدم قطعیت درباره ایستار آمریکا توام با «درونگرایی غرب» و سست شدن استانداردهای حقوق بشری و پیشگیری از جنگ در سطح بینالمللی، روسیه و چین را برای به چالش کشیدن نفوذ آمریکا تشویق خواهد کرد.
این چالشها، بنا به پیشبینی این گزارش، به مرز «جنگ گرم» نخواهد رسید ولی ریسک محاسبات غلط را از سوی طرفهای درگیر به میزان بسیار زیادی افزایش خواهد داد. «اعتماد به نفس بیش از اندازه و این ایده که ماتریل (آماد) میتواند از وخیم شدن اوضاع جلوگیری کند، ریسک جنگ میان کشورها را به سطحی که از زمان جنگ سرد سابقه نداشته است، افزایش خواهد داد.»
شورای اطلاعات ملی آمریکا که در گزارشهای پیشین خود از تحلیل سیاستهای آمریکا و گزینههای پیش روی کاخ سفید دوری جسته بود، در تازهترین گزارش خود به مشکلات پیچیده پیش روی دونالد ترامپ اشاره دارد که او باید برای قولهایش با آنها دست و پنجه نرم کند، از جمله برقراری روابط بهتر با روسیه، روابط اقتصادی منصفانه با چین، اشتغالزایی در آمریکا و شکست گروههای تروریستی.
برپایه یافتههای این گزارش، آشوب و خیزش سیاسی در 5 سال آینده در خاورمیانه و شمال آفریقا ادامه خواهد داشت و امکان ادامه جنگهای داخلی و نیابتی در شماری از کشورهای ناکارآمد و ناتوان منطقه دور از انتظار نیست.
در بیشتر کشورهای نفتخیز منطقه بعد از یک دهه مازاد سرمایه، که مقداری از آن به صورت سرمایهگذاری و کمک مالی به کشورهای غیرنفتی انتقال یافت، اکنون کشورهای مذکور بر اثر افول قیمت نفت با کسری سرمایه مواجهاند.
از این رو کشورهای نفتخیز شورای همکاری خلیجفارس از اندوختههای خود به منظور تداوم هزینههای داخلی برداشت خواهند کرد و در مقابل از کمک به کشورهای نیازمند خواهند کاست.
کاهش و کنترل مصائب و گرفتاریهای خاورمیانه نامحتمل است و ادامه بحرانهای انسانی و قربانی کردن حقوق افراد غیرنظامی در منطقه، به احتمال قوی هنجارهای حقوق بشری و اصول حاکم بر درگیریهای بینالمللی را زیر پا خواهد گذاشت. دیگر اینکه تلاش غرب برای مجاب کردن کشورهای درگیر به رعایت این اصول و هنجارها، بدون پشتوانه کافی و با حمایتهای ماتریلی، غرب را به چشم اعراب ضعیفتر جلوه خواهد داد. در کشورهای عرب، این برداشت که آمریکا قابل اعتماد نیست، میدان تازهای را برای رقابتهای ژئوپولیتیکی میان آمریکا و روسیه و احتمالا چین باز کرده است.
فارین پالیسی: اوباما، کاخسفید را با شکست در سیاست خارجی ترک کرد
نشریه فارین پالیسی سیاست خارجی دولت اوباما را توأم با شکست توصیف کرد.
استفان والت در فارین پالیسی نوشت: ریاستجمهوری اوباما با وجود برخی موفقیتها، از برخی جنبهها یک تراژدی است؛ به ویژه هنگامی از سیاست خارجی صحبت میکنیم. این یک تراژدی است چرا که اوباما این فرصت را داشت تا نقش آمریکا در جهان را بازسازی کند و به نظر نیز قصد انجام این کار را داشت. بحرانهای بین سالهای 2008 تا 2009 فرصت ایدهآلی بود تا استراتژی شکست خورده هژمونی لیبرال که ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد به دنبال آن بود، کنار گذاشته شود اما در پایان اوباما این رویکرد آشنا اما شکست خورده را کنار نگذاشت. نتیجه آن یک میراث اشتباه در سیاست خارجی بود که کمک کرد دونالد ترامپ به کاخسفید برسد.
برای شروع، اوباما به تشدید جنگ در افغانستان در سال 2009 روی آورد یک موج بیمعنی که محکوم به شکست بود و در نهایت شکست هم خورد. به جای اذعان به این که منافع ایالات متحده حداقلی است و جنگ غیرقابل پیروزی، سیاستهای او در طولانی مدت به هیچ هدفی گره نخورد تا مقدار زیادی از زمان و توجهات به هدر برود. او همچنین تصمیم گرفت بسیاری از جنبههای رویکردهای دولت بوش در جنگ با ترور به ویژه استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین و نیروهای عملیات ویژه در تعقیب کردن تروریستهای مظنون در سراسر جهان را گسترش دهد. اوباما شکنجه را به درستی ممنوع کرد اما اجازه داد که سازمانهای اطلاعاتی، افراط کاریهای گذشته را مخفی کنند. در همین حال دولت او افشاگران و روزنامهنگارانی که این موضوع را پیگیری میکردند تحت تعقیب قرار داد. نتیجه چه بود؟ ایالات متحده در مکانهای بیشتری عملیات ضد تروریستی و البته بدون موفقیت ظاهری انجام داد تا دونالد ترامپ مجموعه ابزاری بیشتری را برای سرکوب کردن رقبایش داشته باشد.
اوباما و تیم او بهار عربی را بد تعبیر کرده و آن را اداره نکردند. پاسخ ایالات متحده به این وقایع به خصوص در سوریه از همان آغاز با تصوراتی غلط همراه بود. به طور خاص اوباما و تیم او به اشتباه بهار عربی را قیامهایی در مقیاسی بزرگ مردمی برای دموکراسی لیبرال تصور کردند و به سرعت آن را در آغوش گرفتند. این سوءتفاهمها به مداخله اوباما و نمایش آنها در لیبی، دخالتهای دیپلماتیک بیمنطق در یمن، تقاضای فوری و اشتباه رفتن اسد، منجر شد. اوباما زمانی تصمیم خروج از باتلاق سوریه را گرفت که به سختی میتوان آن را یک موفقیت دانست.
تلاش اوباما درباره روسیه نیز مستحق ستایش نیست. تلاشهای اولیه او برای تنظیم مجدد روابط با روسیه بود. اما او و مشاورانش هرگز نفهمیدند که تقویت دموکراسی مشروع در شرق اروپا یا در خود روسیه هیچگاه از نظر مسکو خوشبینانه به نظر نمیآید.
همانطور که مشخص است روزهایی که ایالات متحده امنیت تقریبا هر بخشی از جهان را ایجاد و حفظ میکرد و نظم مورد آمریکا برقرار میشد به پایان رسیده است. رهبران ایالات متحده باید تصمیم بگیرند که چه مکانهایی برایشان مهم است و باقی جاها را رها کنند. این تصمیم بزرگی است که تا حد زیادی اوباما انجام نداد.
در سیاست خارجی سابقه او عمدتا با شکست شناخته خواهد شد. نه دولت، نه جهان و نه موقعیت آمریکا امروز قویتر از زمانی که وارد دفتر ریاستجمهوری شد، نیست. در مورد عراق و افغانستان او مقصر نیست چرا که تصمیم جنگ با او نبود اما او دفترش را در حالتی رها میکند که با تصمیمگیریهای اشتباه، مشکلاتی را به ارث گذاشته است.