حکایت جاعلان بیهنر!
مانا شهیدی
همه به یاد داریم که در طی دو دهه گذشته، برخی دولتهای اجنبی تلاش کردند، تعدادی از مشاهیر و مفاخر فرهنگی ایران را به نام ملت و کشور خود مصادره کنند.
رودکی،نظامی، مولانا، ابوریحان بیرونی (مورخ و دانشمند) و.. جملگی به هویتی دیگر خوانده شدند و ایرانی بودن آنان کتمان شد!
در واقع دولتهایی که کشورشان دارای تاریخ نیست و یا قدمت تاریخی چندانی ندارد و یا تاریخ آنان بیبهره از مفاخر و نخبگان گرانسنگ است، بزرگان سرزمین مان را هم نژاد و هموطن خود نامیدند. هدف آنان از جعل مفاخر، تحرک بخشیدن به پویش فرهنگی داخلی و بعد؛ کسب وجاهت بینالمللی بود!
دستبرد و ناجوانمردی نسبت به گنجینه نامهای درخشان و مانای ملت ما، به دو دلیل بزرگ راه به جایی نبرد:
اول اینکه؛ نام مفاخر ایرانی، بنا به جنس نگاه، باورها و دغدغههای آثار، کاملا ایرانی است و زدودن و سلب ماهیت ایرانی مفاخر و آثارشان، ناشدنی و غیر قابل پذیرش است!
مثلا به واقع؛ شاعری چون نظامی را چگونه میتوان از دایره ایرانی بودن، بیرون دانست؟
کدام باور و اثر وی ، شمیم ایرانی ندارد و با فرهنگ این جایی، بیگانگی میکند؟
دوم؛ مصادرهکنندگان دروغگو، برای اثبات ادعای خود درباره ملیت مفاخر ما، سندی روشن و محکمه پسند ارائه نکردند و نمیتوانند چنین کنند.
رودکی در کجا و به چه شیوه ای، ملیتی دیگر را برای خود متصور بوده است؟
در کدام اثر، وی چهرهای از خود تصویر کرده که راه را برای ملیتی جز آنچه یقین داریم، هموار کرده است؟
بنابراین، بدخواهان خارجی راه محکوم به شکستی را پیش گرفتند و اکنون در ناکامی دست و پا میزنند.
در این میان اما، مصادره مفاخر فرهنگی، به کام برخیها در داخل بسیار خوش آمده بود.
چرا؟
ادبیات سرزمین ما و اساسا ادبیات فارسی، با عنصر دین پیوند خورده است.
زیباترین تعابیر و تمثیلها و اندیشه والای دارای جلوه در آثار ادبی سرزمین مان، وام گرفته و متاثر از دین الهی اسلام است.
شما اگر عنصر دین را از شعر شاعری چون حافظ، یا رودکی و سعدی و ... حذف کنید چه اتفاقی میافتد؟ چه چیزی و چه لطفی به جا میماند؟
آیا میتوانیم از آنچه بجا مانده، عطر ناب ادبیات کشورمان را استنشاق کنیم؟
قطعا خیر!
حافظ شیرازی سروده است:
«ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری»
یا :
«صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم»
بزرگترین غزل سرای کشورمان سرودن و زندگی خود را مرهون و برآمده از انوار و انشاء قرآن کریم معرفی میکند.
این یعنی تنیدگی آموزهها و معارف قرآنی یا دینی در ادبیات و حیات ادبی شاعرما !
خب ... عدهای ومجموعهای و دولتهایی، بافت دینی ادبیات کشورمان را دوست ندارند.
این بافت،بیدارگر وعلیه طواغیت درون و برون و ناشر ارزشهای الهی است.
بدخواهان دین ستیز که فکر میکردند با مصادره مفاخر، نام و آثار ادیبان دینی از نگاه و ذهن مخاطب داخلی حذف میشود؛ وقتی دیدند مصادره راه به جایی نبرد، راهی دیگر پی گرفتند.
آنان بر آنند اگر میسر نشد با مصادره شاعر و نویسنده ایرانی؛ افتخارات، مفاخر، الگوها و رسالت آثار گران سنگ فرهنگ ایرانی انکار شود، حالا باید به تحریف بعد دینی ادبیات ایران و باور و شخصیت مفاخر ایرانی قدم برداشت.
برگزاری برنامههای ادبی در به اصطلاح رسانههای معاند فارسی زبان اتفاق معمولی شده است.
در این نوع برنامهها که مثلا از شبکهای صهیونیستی – بهایی گاه مجال پخش پیدا میکند، تعابیری نفسانی و زمینی و سطحی از شعر بزرگانی چون حافظ شیرازی و خیام و مولانا و... ارائه میشود. انگار نه انگار که بزرگانی که نام بردیم، در سلک عرفا میگنجند و به آگاهی دینی مزین بودند و در بافت و بطن آثارشان، جلوههای معرفت دینی را ترسیم کردهاند.
شکی نیست که این گونه برنامهها و تحریفگریهای ابلهانه نیز که عموما با مشارکت افراد بیسواد صورت میگیرد محکوم به شکست است.
به یک دلیل ساده:
وجه دینی آثار مفاخر به حدی پر رنگ است که کتمان این وجه، «انکار آفتاب» در نظر هر مخاطب ولو مخاطب کم سواد معنا میشود.
با این حال یک ضرورت وجود دارد.
چه مصادره کردنها و چه تحریفات مایوسانه ادامه یابد یا نه، بر رسانههای داخلی است؛ مفاخر و ویژگیهای آثار آنان و در مجموع خصلتهای درخشان ادبیات ایران رو به مخاطب و بوِیژه مخاطب نسل جدید، توصیف شود. توصیفی عالمانه، روشن و از روی دغدغه!
به واقع؛ آیا از این ضرورت تا امروز غفلت نکردهایم؟!