قطع امید از بیگانگان و اتحاد در داخل برای حل مشکلات دو درس اصلی برجام
مالک شیخی زازرانی
با نزدیک شدن به روزهای آخر پاییز، موعد شمردن جوجههایی است که در فصل عمل، اهالی برجام تمام تخممرغهای شانسی خود را در سبد مذاکرات سیاسی گذاشتند و از مزرعه و آبادانی غفلت کردند به امید اینکه لااقل یکی از این تخممرغها، تخم طلا باشد، غافل از آنکه گربهای بیچشم و رو، در کمین بود و مرغ و تخممرغ را با هم بلعید. روزهایی که دلواپسیهامان اگر بیشتر از «پیشابرجام» نباشد، کمتر از «پسا برجام» نیست. روزهایی که ملت ایران منتظرند یکی از دولتمردان ارشدی که در دوران مذاکرات از دیپلماسی بالکنی گرفته تا لبخندهای توئیتری، دل مردم را به برجام خوش کرده بودند، اکنون در کمال صداقت به ملت بگویند که چه رخ داده است. کمترین واکنش به اقدامات گستاخانه مقامات آمریکایی با توجه به علاقه دولتمردان تدبیر و امید به توئیتر و فیسبوک این بود که یکی از اعضای تیم مذاکره همانگونه که در طول مذاکرات پیام تبریک برای تولد نوه مقامات آمریکایی صادر میکردند، اکنون برای خانم «وندی شرمن»، نفر سوم مذاکرات آمریکاییها، توئیت کنند که به حکم انسانیت (و نه سیاست) اگر وجدانی وجود دارد (که ندارد) آیا ایشان هنوز معتقد است ژن دروغگویی، ژن ایرانیهاست؟!
اما دریغ که این اتفاق رخ نداد و دیگر حتی «محمدباقر نوبخت» که در اثر توجیههای مکرر کاستیهای دولت، در طنز ادبیات سیاسی به «پدر علم توجیه» شهره شده است، اینبار دیگر نتوانست از «مکانیسم ماله» در این خصوص استفاده کند، چرا که آنقدر غذا شور بود که این بار مرده شور هم اشکش درآمد.
طی روزهای اخیر با عهدشکنیهای طرف آمریکایی، نظر مردم نسبت به آمریکا بیش از پیش به سوی بیاعتمادی پیش رفت و مهر باطلی شد بر نظریه «کدخدا محوری» که نجات از بحرانهای اقتصادی را توسل به استکبار جهانی میدانست گویی اینکه کسی بخواهد تیغی را با نیش عقرب از پا بیرون بکشد. همانهایی که بر دیروز با طبل سیاستهای «سازش» میکوبیدند و برای تطهیر چهره پلید آمریکا از حذف شعار آرمانی «مرگ بر آمریکا» تا نوشتن کتاب و مقاله و حتی ساخت خاطرههای جعلی از زبان امامی که همه او را در دنیا به استکبارستیزی میشناسند، دریغ نکردند و در ایفای نقش مزدوری و وطنفروشی از هر آنچه داشتند مایه گذاشتند تا چهره منحوس آمریکا را بزک کنند. در این میان مشتی خشک مغز قلدر مآب که قلمشان را به بهای اندکی فروختهاند، آتش بیار معرکه شده بودند که ناگهان با خطاب پیر فرزانه انقلاب به عنوان دیدهبان همیشه بیدار نظام مواجه شدند. البته برخیشان متنبه شدند و برخی دیگر با خیره سری تمام باز به راه منحرف خود ادامه دادند که در این روزها با افتضاحی که آمریکاییها در یک معاهده بینالمللی به بار آوردهاند، ترجیح دادهاند سکوت کنند.
یک ایرانی را هیچگاه نمیتوان تهدید کرد
اکنون کمترین انتظار از دولت این است همانگونه که یاغیهای به ظاهر موجه آمریکائی با جسارت تمام حقوق ملت ایران را پایمال کردهاند، رئیس قوه مجریه نیز، قصههای برجامی که در زمان مذاکرات مخابره میشد را به واقعیت مبدل کند و به آمریکائیها اثبات کند که یک ایرانی را نه تنها نمیشود تهدید کرد، بلکه یک ایرانی را هیچگاه فریب هم نمیتوان داد. اگرچه آمریکاییها بارها بخت خود را در مورد تهدید کردن ایرانیان آزمودهاند و در این پیکار، بزرگمردانی همچون «سردار جعفری، حاجیزاده، فدوی، سلامی، سیاری، پوردستان و دیگر سربازان ولایت، درسهای فراموش نشدنی در زمین و هوای ایران به یانکیهای طاغی دادهاند تا فارغ از قصه و داستانسرایی بدانند پاسخ تهدید یک ایرانی، پرتاب کردن خودکار و فشارهای ایمیلی نیست. از این رهگذر آمریکاییها به نیکی دریافتهاند که یک ایرانی را هیچگاه نمیتوان تهدید کرد حتی اگر آن ایرانی در خاک خودش نباشد. آنگونه که سردار عزیز سپاه اسلام، حاجقاسم سلیمانی را بارها در خاک سوریه و عراق نیز آزمودهاند و یک قصه هم از این رشادتها تاکنون ساخته نشده است. این واقعیات را نباید فراموش کرد. نباید فراموش کنیم که در طول روزهای مذاکرات، دلسوزان انقلاب همواره دولت را از نواقص برجام آگاه نمودند لیکن گوش شنوائی برای این موضوع وجود نداشت و دولتمردان نیز گویا طرفهای آمریکائی را امینتر از فرزندان انقلاب میپنداشتند حال آنکه چه کسی دلسوزتر از یک هموطن؟ متاسفانه در اثر نگاه حزبی، تمام این انتقادات و حتی پیشنهادات همواره با زبان کنایه و حتی توهین از سوی دولت اعتدال پاسخ داده شد. گاهی منتقدان را به جهنم حواله میدادند و گاه آنها را بیسواد و بیشناسنامه میخواندند اما از آنجا که گذشت زمان بهترین قاضی است، اکنون با مشاهده نتایج مذاکرات باید قضاوت کرد که چه کسانی باسواد بودهاند و مغرضانه و متعصبانه صحبت کردهاند، و چه کسانی با شناسنامه صحبت کردهاند و خواهان عزت شناسنامه ایرانی بودند. روزهایی که جریان مطبوعاتی زنجیرهای، دلواپس بودن برای آرمانهای انقلاب را تمسخر میکرد و حالا که شخص آقای روحانی نیز به جمع دلواپسان برجام پیوسته است، آنقدر جرأت و اخلاق حرفهای ندارند تا از آنچه گفتهاند معذرتخواهی کنند.
زنگ برجام، درس عبرت
از سوی دیگر، حال که آفتاب حقیقت از پشت ابر برجام سر برآورده پسندیده است وزیر آموزش و پرورش که پیش از این قرار بود از طریق وزارتخانه متبوع خود درسی را به عنوان «برجام» در برنامه درسی دانشآموزان قرار دهند، حتما در پایان همان درس توضیح مکفی ارائه دهند که نتیجه اعتماد به گرگها، به کجا ختم شد. چگونه زمان و سرمایه کشور به وعدههای آمریکائیها گره خورد و تمام مملکت چهار سال معطل ماند و در ادامه برای جبران کاستیها، پروژههای نیمه تمام دولت قبل به نام دولت حاضر ثبت شد و پروژههای دیگر نیز چندباره افتتاح گردید. لازم است در همان درس بنویسند که نتیجه اتخاذ «سیاست برد-برد» در مذاکره با دشمن باخت محض است. اکنون باید کسی باشد که با زبان سرخهای برای جناب روحانی ترجمه کند که دشمن کارش دشمنی است و از او نباید انتظاری جز این داشت حتی اگر پیام تبریک و تسلیت مناسبتی بدهد و حتی اگر شعرهای سعدی را برای تبریک نوروز با فارسی سلیس بخواند؛ حتی اگر به او با لبخند باج بدهیم و حتی اگر قول بدهیم در بقیه موارد حیاتی کشور مانند برنامه موشکی با آنها مذاکره کنیم.
در خبرها آمده بود «ارنست مونیز» وزیر انرژی آمریکا و همتای آقای صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی، در یکی از نطقهای خود گفته بود: «با جنگ علیه ایران تنها میشد این کشور را دو سال از فعالیتهای هستهای دور کرد اما اکنون با اجرای برجام، ایران حداقل 15 سال از فعالیتهای هستهای دور خواهد ماند و این دستاورد اصلی مذاکرات است.» لازم است جناب «مونیز» بداند ما نیز معتقدیم اگر قرار بود ما خباثت آمریکائیها را به برخی از غربگرایان داخلی ایران اثبات کنیم سالها طول میکشید اما شرارت و بدعهدی شما در موضوع هستهای غربزدههای داخلی ایران را به این نتیجه رساند که آمریکا دشمن ملت ایران است و تنها راه نجات از مشکلات اقتصادی تکیه به توان داخلی است. به دیگر معنا این دستاورد اصلی برجام برای ما بود: «قطع امید از بیگانگان و اتحاد نیروهای داخلی کشور برای حل مشکلات».
انشاءالله