ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
رقابت انگلستان و روسیه برای بهرهبرداری از بهاییان
به هر جهت، بابيان با كمك ميرزاآقاخان نوري دوباره در ايران جان تازهاي پيدا كردند. ميرزا آقاخان طي نامهاي از ميرزا حسينعلي نوري كه پس از اعدام سيد علي محمد به عراق تبعيد شده بود، خواست تا به ايران برگردد، برخي از مورخان علت چنين دعوتي را خويشاوندي اين دو ذكر كردهاند اما به هيچوجه نبايد از سياست انگلستان در قبال بابيان غافل شد. امكان نداشت انگليسيها كه در همان زمان مسئله وهابيت را در ميان اهل سنت عربستان با آن شدت و حدّت دنبال ميكردند، از ادامه جرياني انحرافي مشابه در ميان شيعيان غافل بوده باشند. نامه ميرزا آقاخان ـ انگليسي - به حسينعلي نوري در شرايطي نوشته شد كه بابيان يا كشته يا با اندك طرفداران خود به عراق فرار يا تبعيد شده بودند. آن هم در شرايطي كه مردم به واهي بودن ادعاي سيد علي محمد پي برده و امكان نداشت كه بار ديگر حادثهاي چون قلعه طبرسي را به وجود بياورند. در اين شرايط انگليسيها از زيركترين و سرسپردهترين نيروي خود استفاده كردند.
در وابستگي ميرزا آقاخان همين بس كه او با سرهنگ جاستين شيل قراردادهايي را به ضرر ايران امضا كرد كه باعث شد برخي از مورخان نام «سلطان الخائنين» را در تاريخ براي وي محفوظ بدانند.
با دعوت ميرزا آقاخان يا به عبارتي صدراعظم، حسينعلي بهأ وارد تهران شد و جعفر قليخان برادر صدراعظم از او استقبال و مدت يك ماه او را در خانه خود مهمان كرد. سپس به مناسبت گرماي تابستان ميرزا حسينعلي به افجه رفت و در آن جا مستقر شد. در همين روزها بود كه او با شيخ علي عظيم(۱) ملاقات كرد و توطئه قتل ناصرالدين شاه را به اتفاق كشيدند. البته نويسندگان بهايي سعي دارند حسينعلي نوري را از توطئه بر ضد شاه و دولت بر كنار نشان دهند و در اين باره مينويسند كه او به عظيم نصيحت كرده و از اعمال شديد بر حذر داشته است. در هر حال سوء قصد به جان ناصرالدين شاه ناكام ماند و شاه دستور حبس و دستگيري سران بابيه را داد.
در همين زمان نامهاي از جعفر قلي خان به ميرزا حسينعلي رسيد كه مادر شاه در ميان مردم تو را رئيس اين طايفه معرفي كرده و حتي صدراعظم را متهم كرده كه تو را در اين جريان كمك كرده است. به همين جهت بايد رو نشان ندهي و مخفي باشي.
ميرزا حسينعلي كه از خشم شاه بر خود و ميرزا آقاخان ترسيده بود، به ناچار خود را به زرگنده مقر تابستاني سفارت روس رساند و در منزل ميرزا مجيد، منشي پرنس دالگوركي كه به منزل سفير وصل بود، پناهنده شد.(۲)
مأموران دستگيري و حبس بابيان، اين مطلب را به شاه خبر دادند. شاه كه از جسارت و گستاخي بابيان به شدت خشمگين بود، پيكي فرستاد و او را از سفارت مطالبه كرد. سفير روسيه از تسليم وي خودداري كرد و به ميرزا حسينعلي گفت كه بهتر است به منزل صدراعظم بروي و نامهاي هم در توصيه وي در اين كه وي امانت سفارت است، نوشت. و از صدراعظم بهطور صريح و رسمي خواست كه:
بايد از طرف من حضرت بهأالله را پذيرايي كني و در حفظ اين امانتبسيار كوشش نمايي و اگر آسيبي به بهأالله برسد... شخص تو مسئول [پاسخگوي] سفارت روس خواهد بود.
اما ميرزا آقاخان به خاطر ترس شديد از شاه نتوانست از ميرزا حسينعلي حمايت كند و او در ميان راه به چنگ مأموران دولتي افتاد و روانه زندان شد با پادر مياني سفير روسيه بهأ از زندان ناصرالدين شاه آزاد و به عراق تبعيد شد. نبيل زرندي مورخ مشهور بهائيت در اينباره مينويسد:
«حكومت ايران بعد از مشورت به حضرت بهأالله امر كرد كه تا يك ماه ديگر ايران را ترك نمايند و به بغداد سفر كنند. قنسول روس چون اين خبر را شنيد از حضرت بهأالله تقاضا كرد به روسيه بروند، دولت روس از آن حضرت پذيرايي خواهد نمود. حضرت بهأالله قبول نفرمودند و توجه به عراق را ترجيح دادند، در روز اول ماه ربيعالثاني 1269 هجري به بغداد عزيمت فرمودند.»
چرا دولت روسيه تزاري كه خود آن همه فجايع در شمال ايران مرتكب ميشد، براي نجات جان بهأ تا اين حد از خود مايه ميگذاشت؟
چرا بهأ از پيشنهاد روسيه گذشت و ترجيح داد كه به عراق تبعيد شود؟
درباره امتناع بهأ از رفتن به روسيه ميتوان اينگونه گفت كه در شرايط استعماري آن دوران كه مردم به واسطه قراردادهاي ننگين و غارت منابع و ثروت كشور، به شدت از دو دولت روسيه و انگلستان متنفر بودند، رفتن خود سران فرقه به هر كدام از اين كشورها ميتوانست تيشه به ريشه آنها زده و طرفداران آنها را در عمل نسبت به ماهيت اين فرقه بدبين كند. ضمن اين كه بهانه خوبي به دست مخالفان آنها ميداد تا باقيمانده بابيان را نيز قلع و قمع كنند. بهعلاوه در اين زمان، مناسبترين مكان براي سران بابيه، عراق بود كه به پناهگاه بابيان فراري تبديل شده بود و زمينه بيشتري براي طرح ادعاهاي مبني بر عناوين مذهبي داشت; چرا كه يكي ديگر از مراكز مهم تشيع نيز محسوب ميشد.
بنابراين بهأ به عراق تبعيد شد. انگليسيها كه در ابتدا گمان ميكردند، يحيي صبح ازل بهعنوان جانشين سيد علي محمد در صدر كار بابيان قرار خواهد گرفت، كلنل سرآرنولد باروز كمبل، كنسول دولتشان در بغداد را مامور كردند تا باب مراوده و مكاتبه با بهأ را كه رابط بابيان با ازل بود، باز كند. كمبل طي نامهاي دوستانه به صبح ازل پيشنهاد داد كه;
«تابعيت دولت انگليس را قبول و تحت «حمايت» آن دولت درآيد و حضوري نيز متعهد شد كه هرگاه مايل به ارسال پيامي به ملكه ويكتوريا باشد، در مخابره آن به دربار اقدام خواهد كرد.»
ميرزا يحيي دولت آبادي، نيز در كتاب «حيات يحيي» ضمن اشاره به رقابت روس و انگليس در ايران عصر قاجار به پيوند بهاييان با سياستهاي بيگانه از تلاش بريتانيا براي ربودن اين گروه از چنگ روسهاي تزاري در اين دوران سخن ميگويد.
در همين دوران است كه به نام افرادي چون مانكجي هاتريا، ميرزا ملكمخان ارمني، ادوارد براون، ژنرال چارلز جرج گوردون، سر اردشير ريپورتر و... بر ميخوريم.
در بغداد روش بهأ با شدت بيشتري دنبال شد و كمكم كار به جايي رسيد كه او مطالب و سخناني را در باب «من يظهره اللهي» به برخي از بابيان ميگفت. زماني كه زمزمه «من يظهرهاللهي» او به گوش صبح ازل رسيد، بهأ را توبيخ و تهديد كرد و دستور داد تا ادعاها و افكارش را ترك كند اما بهأ به نصيحت و تهديد صبح ازل توجهي نكرد و بعد از اختلاف و نزاعي كه با او پيدا كرد، به طور پنهاني و بيخبر از بغداد خارج شد و به كوههاي سليمانيه نزديك موصل نزد درويشهاي نقشبنديه و قادريه رفت. او براي دو سال تمام در آن اطراف با لباس مخصوص و كشكول درويشي به نام دروغين درويش محمد ميان مردم و درويشها رفت و آمد ميكرد و در اين مدت به مطالعه و عمليات كيمياگري پرداخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
-۱ برخي از مورخان شيخ علي عظيم را كسي ميدانند كه سيد محمد شيرازي براي جانشيني خود انتخاب كرده بود.
-۲ بابيان و بهاييان هميشه متهم به جاسوسي براي دولت انگلستان بودهاند، هيچ بعيد نيست كه رفتن بهأ به سفارت روسيه حتي به سفارش خود انگليسيها باشد، چنان كه پس از كوچ تعدادي از بهاييان به روسيه آنها مشرق الاذكاري را در عشقآباد ساختند كه با روي كار آمدن بلشويكها مشخص شد، اين مركز محل اجتماع و عمليات بهاييها براي انجام اعمال جاسوسي به نفع انگليسيها در درون خاك شوروي بوده است. به نوشته خان ملك ساساني سفير ايران در پايتخت عثماني، انقلابيها پس از جنگ جهاني اول: «قريب يكصد نفر از وجوه بهاييهاي آن جا را به همين دليل معدوم ساختند. همچنين جاسوساني كه در جنگ بينالمللي اول عربها را در سوريه و حجاز و نجد و شرق اردن براي جدا شدن از عثمانيها و به دست آوردن استقلال تبليغ ميكردند، همه از بهاييها [بوده] و به دستور انگليسيها اين تبليغات را انجام ميدادند. از جمله يكي حسين روحي بود كه پدرش اهل آذربايجان و گويا در مصر متولد شده بود و در سفارت انگليس مقيم قاهره منشي بود و در جنگ بين الملل اول پولهايي كه بايستي ميان عربها تقسيم شود او ميبرد و ميرساند و بعد هم مطابق آخرين اطلاعي كه به من رسيد در فلسطين وزير فرهنگ شده بود. و نيز برادران افنان كه خود را از خويشاوندان ميرزا علي محمد باب ميدانستند، در وقت تشكيل دولت عراق دست اندر كار كليه امور عراق بودند .
دست پنهان سياست انگليس در ايران، صص 102 ـ 103.