خلقت زمین و آسمان از دیدگاه قرآن
مهمترين و بنياديترين آموزه همه پيامبران الهي، آموزه توحيد و يگانگي خداوند است؛ نخستين باوري که پيامبران در ميان انسانها درانداختند و آن را اصليترين رمز کمال و سعادت آدمي معرفي کردند، اعتقاد به وجود و نامهاي نيکوي خداوند يگانه است؛ بخش وسيعي از آيات قرآن کريم، به عنوان آخرين کتاب آسماني و پيام جاويد خداوند براي انسانها، به توصيف نامها و افعال خداوند در پهنه هستي اختصاص يافته است؛ بدون ترديد دقيقترين، لطيفترين، کاملترين و در عين حال، سادهترين توصيفي که از نامها و صفات خداوند ميتوان ارائه کرد، در قرآن کريم آمده است؛ اما اين امر هرگز بدين معنا نيست که با سهلانگاري و سبکسري ميتوان به همه مقاصد و مفاهيم بلند آن راه يافت؛ مرتبه نازل مفاهيم و معارف قرآن، به آشنايي با لغت عرب و مفهومشناسي خاص اصطلاحات قرآني، صرف و نحو، مباني هستيشناختي و معرفتشناختي قرآن، شأن نزول پارهاي از آيات، فضاي کلي و فرهنگ زمانه نزول آيات، ... نيازمند است؛ علاوه بر اين قرآن کريم مراتب و بطون و لايههاي گوناگون مفهومي و تأويلي دارد که دست يافتن به آن جز براي پيامبران، حکيمان و تطهيرشدگان( واقعه/79) ميسر و مقدور نيست؛ از اين رو مراجعه و استنباط از آيات قرآن، بدون توجه به پيشنيازهاي ضروري تفسير، فرد را در دام تفسير به رأي و برداشت ناصواب گرفتار ميکند؛ در نوشتار حاضر با توجه به شبههاي که به سبب برداشت نادرستي از قرآن، نفي وجود خداوند را نتيجه گرفته است، به بررسي و نقد آن خواهيم پرداخت.
***
چکيده شبهه
با يک ايراد منطقي و علمي ميتوان خداوند مورد ادعاي اديان ابراهيمي را زير سؤال برد. براي مثال: خداوند در اديان ابراهيمي به عنوان تنها خالق جهان هستي معرفي شده است. طبيعتاً اين خالق مستقل، به دليل آگاهي از نحوه خلقت جهان، تنها داناي مطلق به تمام واقعيتهاي هستي به حساب ميآيد. اما در کتاب مقدس و متون ديني و از جمله قرآن، پيدايش زمين قبل از خلقت آسمان مطرح شده است؛ در حالي که در دنياي علم ثابت شده است ستارگان ديگري وجود دارند که قطعاً قبل از زمين به وجود آمدهاند. اين تناقضگويي قرآن دليلي بر ناآگاهي خداوند معرفي شده در اديانِ ابراهيمي، به نحوه خلقت عالم است. در نتيجه وقتي او داناي مطلق نيست، فرض خداوندي که خالق هستي باشد، نيز باطل خواهد شد!
ضرورت مراجعه
به تفسیر برای فهم قرآن
از ويژگيهاي آشكار قرآن کريم اين است كه «هم، همه آن را ميفهمند و هم،همه آن را نميفهمند»؛ به همين سبب در حديث آمده است: « اِنَّ القرآنَ ظاهِرُهُ اَنيقٌ و َباطِنُهُ عَميقٌ لا تَفنى عَجائِبُهُ و َلا تَنقَضى غَرائِبُهُ و َلا تُكشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِه(1) قرآن را ظاهري زيبا و باطني عميق است. شگفتيهايش فاني نشود و لايههاي تودرتوي آن پايان نگيرد و تاريکيها جز به نور آن زدوده نشود».
قرآن کريم همانند اقيانوس است كه همه از آن لذت مي برند و براي همه قابل استفاده است، برخي از نگاه به آن و برخي از شنا در آن و برخي با غواصي در اعماق آن از آن بهره ميبرند. هر كدام كه توانمندي بيشتري دارند، بيشتر بهره مند ميشوند؛ اما باز هم بسياري از زواياي ناپيدا و صدفهاي نهفته در آن وجود دارد كه از دسترسي بسياري از انسانها به دور است. بنابراين قابل استفاده بودن قرآن براي همگان به معناي بينيازي از تفسير نيست؛ بويژه اگر كسي در مقام تحليل و بررسي و استخراجاحكام و قوانين باشد، بطور حتم بايد بر معارف قرآن تسلط داشته باشد. همانند غواصي كه مي خواهد صدفهايي را استخراج كند و به ابزار و توانمندي بيشتري ازديگران نياز دارد!
يکي از الزامات فهم قرآن کريم در نظر گرفتن همه آيات نازلشده در موضوع موردنظر است. قرآن در مورد موضوعات مختلف به صورت پراکنده سخن گفته و از اين رو گرفتن يک يا چند آيه و وانهادن ديگر آيات به فهم مقصود خداوند اخلال وارد ميکند. علاوه بر اين توجه به اغراض خداوند در بيان يک موضوع هم در اين خصوص ضروري مينمايد. زيرا تفاوت اغراض، در چگونگي بيان و تبيين موضوعات و معارف تفاوت پديد ميآورد.
سوره فصلت، در مقام شمارش نعمتها فصلت به معناي تفصيل و شماره کردن نعمتهاي الهي است. همان طور که از اسم اين سوره مبارکه پيداست خداوند در بيان و تفصيل نعمتهاي خود، به توضيح آفرينش آسمانها و زمين مي پردازد.
قُل أَئِنَكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِک َرَبُّ الْعَالَمِينَ
بگو آيا به راستي شما به آن كس كه زمين را در دو هنگام آفريد كفر مىورزيد و براى او همتايانى قرار مىدهيد؟! آن است پروردگار جهانيان.
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِأَيَامٍ سَوَاء لِلسَّائِلِينَ
و در [زمين] از فراز آن كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازهگيرى كرد [كه] براى خواهندگان درست [و متناسب با نيازهاشان] است.
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْكَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ
سپس آهنگ [آفرينش] آسمان كرد و آن بخارى بود. پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بيائيد. آن دو گفتند فرمانپذير آمديم!
مطابق ظاهر آيات، خلقت آسمانها پس از خلقت زمين صورت گرفته است؛ چرا که حرف «ثم» در زبان عربي معمولا ًبراي تاخير در زمان آورده ميشود. اما بايد در نظر داشت تأخير در زمان، تنها معناي حرف «ثم» نيست.ديگر معناي «ثم» تأخير در بيان است.
ابن هشام در توضيح معاني مختلف حرف «ثم» مينويسد:
منها: أن ثم لترتيب الاخبار لا لترتيب الحکم، و أنه يقال بلغني ما صنعت اليوم ثم ما صنعت أمس اعجب. اي: ثم اخبرک ان الذي صنعته أمس اعجب.(2)
يکي از معاني ثم براي رساندن ترتيب در خبردادن است نه ترتيب در حکم. مثلا کسي مي گويد: خبر آنچه امروز ساخته بودي به من رسيد سپس آنچه ديروز ساخته بودي شگفتانگيزتر بود.
در اينجا نيز با اينکه از حرف «ثم» براي عطف دو جمله بر يکديگراستفاده شده ولي مضمون جمله دوم از جهت زماني مقدم بر مضمون جمله اول است. از اين رو «ثم» همواره براي حکايت از تأخر زماني مابعد خود استفاده نميشود؛ بلکه گاه براي حکايت از تأخر در بيان به کار ميرود.
خداوند در مقام تفصيل نعمتهاي خود ابتدا از نعمتهاي زميني که براي همه انسانها محسوستر است، ياد مي کند و آن را براي بندگان خود شرح ميدهد و در ادامه به توضيح نعمتهايي که کمتر محسوس است، ميپردازد. اين برداشت با توجه به جايگاه انسان و اينکه هدف از خلقت آسمانهاي بيکران و آيات و نشانههاي بسيار، تذکر آدمي و انديشه او در مبداء هستي است، تقويت ميشود.
بنابراين اعتقاد به اينکه قرآن کريم زمان خلقت زمين را زودتر از آسمانها معرفي ميکند، اعتقادي باطل است؛ در حالى كه روشن است كه اول آسمانها بوده و بعد از آن زمين خلق شده است و شكى نيست كه عمر بعضي از ستارگان كهكشان ما، از عمر زمين بيشتر است. خداوند در جاي ديگري از قرآن کريم صراحتاً خلقت آسمانها را قبل از زمين معرفي ميکند.
ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَمَاءُ بَنَهَا ... وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَهَا.( نازعات/28 تا 31)
آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه (او) آن را برپا كرده است ... و پس از آن، زمين را گسترش داد.
مرکز مطالعات و پاسخگویی
به شبهات حوزه علمیه قم
ـــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، خطبه 18.
2. إبن هشام، مغنی اللبیب، باب اول، حرف ثم.