پرسشی در پایان
پژمان کریمی
در مقطع حیات و فعالیت دولت موسوم به اصلاحات، طیفی از اهالی «شعر و داستان» مجال و فرصت عرض اندام چشمگیری یافتند.
با انتخابات دوم خرداد 76 و تصدی منصب ریاست جمهوری بدست سید محمد خاتمی، برخی عناصر سیاسی شامل انقلابی نماها و انقلابیهای سابق، دست به تشکیل ائتلافی با نام اصلاح طلبان زدند و پرچم گفتمان اصلاحات را به دست خاتمی دادند .
اصلاحات وگفتمان اصلاحات چه بود؟
سید محمد خاتمی در پیش از انتخابات 76 شعار اصلاح طلبی نداد و از اصلاحات سخن نگفت. او تا آخرین روز ریاست جمهوری هشت ساله خود یک بار هم اصلاحات را تعریف نکرد و منظور خود و مدعیان دوستی با خود را از اصلاحات عرضه نداشت. بنابراین گفتمان اصلاحات یک ادعای مبهم و پوچ بود و هست که در سایه این پوچ، هر گونه عملی در پیکار با گفتمان انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی توجیه شد و میشود!
در حوزه فرهنگ و رسانه، از جمله اعمالی که دارای وجه اصلاح طلبی و مقدر در سایه اصلاحات معرفی و توصیف شد؛ بزرگنمایی طیف سکولار ادبیات ایران و اعطای فعالیت بیحد و حصر آن و نیز نفوذ دهی منتسبان این طیف در مراجع رسمی نظام دینی به شمار میآید.
چگونه؟
یک:
طیف یاد شده تا پیش از سال 76 از طریق رادیوهای بیگانه مانند بیبی سی و صدای آمریکا و چند ماهنامه و فصلنامه داخلی با شمارگان بسیار اندک تریبون مییافتند. پس از دوم خرداد 76 روزنامههای موسوم به دوم خردادی یا اصلاح طلب یا زنجیرهای یکی پس از دیگری منتشر شدند و بطور کامل در خدمت و اختیار قلم بدستان سکولار درآمدند.
روزنامههای جامعه، صبح امروز، حیات نو، یاس نو و... عملا نه تنها ادبیات را مصروف سیاستپیشگی خود کردند و به تخطئه هنر متعهد به ارزشهای انقلاب اسلامی پرداختند بلکه، عناصر سکولار ادبی را در حد نخبه معرفی نمودند تا القائات سیاسی و ضد انقلابی آنها «حجت» و «حکم عقلی» و «قاعده لایتغیر و غیرقابل انکار» تلقی شود.
بطور مشخص تر؛به کمک روزنامههای یاد شده:
- «طنز سیاسی» به عنوان فرآوردهای ادبی،جایگاه رفیعی (بویژه در روزنامههایی چون جامعه و صبا) یافت. طنزی که دقیقا ارکان دین و نظام دینی را هدف گرفته بود.
- در نظر سنجیها، اهالی سکولار ادب، طرف گفتوگو قرار گرفتند. نامها مرتب در پس رویدادهای کوچک و بزرگ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تکرار و تکرار و خوانده شد.
- صاحبان موسسات نشر سکولار مانند «چشمه» فرصت پیدا کردند براحتی کتابهای مبتذل خود را معرفی و تبلیغ کنند.
- چندین نویسنده و روزنامه نگار سکولار تا دل حوزه مهم تصمیم ساز و مجری سیاستهای نظام مانند ریاست جمهوری نفوذ کردند وپا گذاشتند. مثلا یکی از انها «ح.ب» سردبیر بولتن محرمانه نهاد ریاست جمهوری شد.کسی که؛ هم اینک پناهنده به دامان انگلیس است و نقش پادویی تلویزیونهای اجنبی را بازی میکند.
- یک داستان نویس غیرسیاسی در جایگاه عضو شورای سردبیری یک روزنامه زنجیرهای کاملا سیاسی نشانده شد تا ادبیاتیها وجه پررنگتر سیاسی یابند.
- ادبیهای چپنما، مانند «غلامحسین ساعدی» به بهانهها و شیوههای مختلف هدف تجلیل قرار گرفتند و کتابهایشان معرفی گردید.
- جشنوارههای محفلی و زیر زمینی به عنوان رویدادهای بزرگ فرهنگی وصف و بر نخبگی برگزیدههای آن تاکید موکد شد.
- نوقلمان بینسبت با دین پس از انتشار اولین یا چندمین کتابشان در آن سوی میز گفتوگو فراخوانده شدند تا آثار عمدتا درجه چندمشان، کاری درخور توجه قلمداد شود و در آینده در نظر مخاطبان، این نوقلمان، به عنوان سربازان ادبی جریان دین گریز نام و حکم «ستاره» یابند!
- ممیزی را با اطلاق واژه «سانسور» زیر سؤال بردند و خواهان برچیدن آن شدند تا صاحب قلمان معاند، برای ایجاد شبهههای دینی و سیاسی و گسترش بداخلاقی و زشت کرداری به عنوان آفات جامعه دینی، بیدغدغه فعالیت کنند.
- بزرگان ادبی متعهد و حزب اللهی را با هدف مطرح نشدن آنها و پنهان ماندن آثار ارزشمندشان نادیده گرفتند. گمان این بود که با این نادیده انگاری؛ فضای ادبی و فرهنگی جامعه در مصادره و مدیریت، قلم بدستان معاند درآید.
دو:
در همان دوران موسوم به اصلاحات، برخی محافل خاص سیاسی و فرهنگی اجنبی، چهرههای ادبی خاص را دعوت کردند و فرصت سخنرانی و داوری دادند.
هزینه سفر و هدایای ویژه از طرف کارگزاران آن محافل پرداخت میشود. مثال زدنی میان این محافل، کنفرانس برلین است!
این کنفرانس در سال 1379 بدست حزب صهیونیستی «سبز آلمان» و با دعوت بنیاد هاینریش بل و در محل خانه فرهنگهای جهان با هدف حمله به مبانی نظام دینی ایران و ایجاد جریان رسانهای ضد ایرانی برپا شد.
در این کنفرانس در کنار روزنامه نگار ملحدی چون اکبر گنجی، محمود دولت آبادی و محمد علی سپانلو هم دعوت شدند و اینان هم با اشتیاق به برلین سفر کردند.
اما این گونه سفرها به منظور چهرهسازی سیاسی، بزرگنمایی و بهرهگیری سیاسی از اهالی ادب، با تلاش و همکاری بخش فرهنگی سفارتخانههای فرانسه، انگلیس و آلمان صورت میگیرد.
یکی از مترجمانی که قبلا در روزنامههای زنجیرهای فعالیت میکرد در گفتوگو با نگارنده از حضور در یک مهمانی خاص پرده برداشت.
وی گفت: «روزی برای ایفای نقش مترجم از من دعوت شد. به خانهای در خیابان آفریقا رفتم.حضور دو سفیر اروپایی در حضور برخی از نویسندگان و شاعران ضد انقلاب برایم تعجبآمیز بود. در آن مهمانی، حاضران ایرانی از دو سفیر مصرانه درخواست کردند که به دولتهای شان اطلاع دهند نخبگان فرهنگی ایران خواهان تهاجم نظامی غرب به ایران برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی هستند!»
میبینید!... دشمن داخلی وخارجی بیکار نیست. فرهنگ و هنر و ادبیات برای او همه ابزارهای تقابل به شمار میآید.
البته آنچه به عنوان عملکرد روزنامههای زنجیرهای اشاره شد هم اینک هم واقعیت دارد و پیگرفته میشود اما نسبت به دوره موسوم به اصلاحات - در ظاهر - جلوه کمتری دارد.
اینها گفته آمد تا ...در نهایت و به تاکید و با دردمندی و دغدغه،پرسیده شود:
- «آیا جبهه فرهنگی و ادبی انقلاب در برابر رویههای اشاره شده که در برابر هنر و ادبیات دینی و انقلابی تدارک دیده شده است تدبیری دارد،تدبیری میکند و یا اینکه باز هم ما آرام و خونسرد نظارهگر ایستادهایم تا دولتها و سیاستبازان داخلی و خارجی با نامها و پرچمهای برخاسته از توهم و پوچی مانند «اصلاحات» راه را برای آسیبرساندن به درخت فرهنگ و اندیشه سرزمینمان، هموار کنند؟!»