کد خبر: ۳۱۹۰۷۲
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۷

شهدای دفاع مقدسیِ جنگ 12 روزه

کامران پورعباس 

حماسۀ پرافتخار و غرورآفرین و پیروزمندانۀ 8 سال دفاع مقدس، پشتوانه پیروزی در جنگ 12روزه با رژیم غاصب و تروریست و کودک‌کش صهیونیستی بود. از یک‌سو از تجربیات و دستاوردهای دفاع مقدس در جنگ 12روزه استفاده شد به‌ویژه از توانمندی‌های بی‌نظیرِ موشکی که شکل‌گیری و تثبیت و رشد شتابان آن در دوران مقدس آغاز گردید و تداوم یافت؛ از سوی دیگر بسیاری از فرماندهان و رزمندگان و شهدای جنگ 12‌روزه از نقش‌آفرینان دفاع مقدس و یا از نسل جدید انقلاب اسلامی بودند که رشدیافته در فضای فرهنگِ حسینی و عاشوراییِ دفاع مقدس و از ادامه‌دهندگان راه شهدای دفاع مقدس محسوب می‌شدند.
در این گزارش، به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس، یادی می‌کنیم از برخی شهدای جنگ 12‌روزه که سوابق دفاع مقدسی درخشانی داشته‌اند و در جنگ تحمیلی مجاهدت و حماسه‌آفرینی خلق کرده‌اند.

شهید محمد باقری
شهید سردار سرلشکر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، برادر شهید حسن باقری است. این دو برادر از نوابغ نظامی دوران هستند. 
غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری، یکی از بزرگ‌ترین نوابغ نظامی ایران و یکی از استراتژیست‌های برجسته نظامی دوران دفاع مقدس و بنیان‌گذار ساختار اطلاعات رزمی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
شهید محمد باقری از سال ۱۳۵۹ وارد سپاه پاسداران شد و در طول جنگ تحمیلی در زمینۀ اطلاعات و عملیات فعالیت کرد و با الهام از برادرش حسن، به طراحی و اجرای عملیات‌های پیچیده نظامی پرداخت. 
سرلشکر باقری در دوران دفاع مقدس مسئولیت‌های مهمی را برعهده داشت. در مراحل اولیه جنگ به عنوان نیروی عملیاتی مشغول به فعالیت بود. سپس به مسئول اطلاعات لشکرهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد و سرانجام از سال 1362 تا پایان جنگ تحمیلی به عنوان مسئول اطلاعات عملیات نیروی زمینی سپاه و قرارگاه‌های کربلا و خاتم‌الانبیا مجاهدت کرد.
وی از چهره‌های کلیدی در طراحی و تحلیل نبردها بود و در کنار برادر شهیدش حسن باقری، نقشه راه دفاع ایران را در برابر ارتش بعث بازتعریف کرد و بنیان‌گذار ساختاری نوین در جنگ شد. سابقه جانبازی‌اش گواهی دیگر بر پیوند عمیقش با میدان نبرد است.
وی به ‌عنوان یکی از برجسته‌ترین فرماندهان نظامی ایران، نقش مهمی در توسعۀ فناوری‌های دفاعی و بازتعریف ساختارهای نظامی کشور داشت.
سردار محمد باقری با تکیه بر توانمندی‌های منحصربه‌فرد خود در عرصه‌های نظامی و استراتژیک، به عنوان یکی از اصلی‌ترین مغزهای متفکر نظامی ایران شناخته می‌شود و به عنوان رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، توانست با تلفیق تجربه‌های گسترده‌ خود طی چهار دهه گذشته با تاکتیک‌ها و استراتژی‌های مدرن نظامی، نقشی حیاتی در حفظ امنیت و تقویت جایگاه دفاعی کشور ایفا کند. وی به عنوان یک استراتژیست برجسته و دقیق شناخته می‌شود که رویکردی کاملاً نوآورانه در مواجهه با تهدیدات منطقه‌ای و جهانی اتخاذ کرده است.
شهید غلامعلی رشید 
از شهید غلامعلی رشید با عناوینی چون «نابغه نظامی»، «طراح ارشد عملیاتی»، «نظریه‌پرداز دفاعی» و «متفکری استراتژیست» یاد می‌شود.
سردار رشید پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از آغاز جنگ تحمیلی تلاش زیادی برای سازماندهی سپاه دزفول انجام داد و با آغاز جنگ تحمیلی با بسیج نیروها و با تشکیل ۱۲ جبهه عملیاتی در غرب کشور از ایلام تا خوزستان نقش کلیدی در توقف ماشین جنگی ارتش بعث عراق در ماه‌های ابتدائی جنگ داشت. پیشروی دشمن تا نزدیکی پل کرخه و قرار گرفتن شهرهای شمالی خوزستان از جمله دزفول، اندیمشک و شوش در زیر توپخانه مستقیم دشمن باعث شد که طرح‌ریزی عملیاتی برای عقب راندن دشمن بعثی در دستور‌کار نیروهای مسلح قرار گرفت. با توجه به اشراف عملیاتی و اطلاعاتی سردار رشید به جبهه غرب کشور، وی به عنوان یکی از طراحان اصلی عملیات ظفرمندانه فتح‌المبین، نبوغ نظامی خود را نشان داد.
حسین علایی از فرماندهان عالی‌رتبۀ سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دوستی ۴۴ ساله خود با سردار رشید را یادآور می‌شود و می‌گوید: رشید در اتاق فرماندهی عملیات، به راحتی وضعیت آرایش و استعداد دشمن و خودی را ترسیم می‌کرد و دقت زیادی در نشان دادن واقعیت‌های میدانی و استراتژیک داشت. او از معدود فرماندهان باقیمانده از نسل فرماندهان ارشد دوره دفاع مقدس بود که مسئولیت مهم نظامی طی چند دهه اخیر به‌عهده داشته است. 
به گفته فرماندهان نظامی وقت، قدرت تحلیلی، دید استراتژیک و شناخت جغرافیا، سردار رشید را به یکی از مغزهای متفکر جبهه‌های جنگ تبدیل کرده بود.
وی از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ معاون عملیات ستاد مشترک سپاه پاسداران، از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸ معاونت اطلاعات و عملیات ستاد کل، از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۹۵ جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را بود و از سال ۱۳۹۵ تا زمان شهادت، فرماندهی قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا به عنوان عالی‌ترین مرکز فرماندهی عملیاتی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران را برعهده داشت. قرارگاه خاتم‌الانبیا وظیفه هماهنگی و هدایت تمامی عملیات‌های نظامی نیروهای مسلح را در شرایط بحرانی جنگ برعهده ‌دارد. 
از سردار رشید به عنوان یکی از اصلی‌ترین طراحان عملیات‌های دفاع مقدس یاد می‌شود. وی در طول جنگ تحمیلی هشت ساله و پس از آن تا لحظه شهادت از جمله فرماندهان ارشد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به‌شمار می‌آمد که در تمامی عملیات‌های اصلی سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس و تمام طرح‌ریزی‌های عملیاتی نیروهای مسلح پس از جنگ تحمیلی حضور مؤثر و بی‌مانندی داشته است.
شهید علی شادمانی
پس از شهادت سرلشکر غلامعلی رشید در جنایت وحشیانه رژیم پلید صهیونی، سردار علی شادمانی با حکم فرمانده کل قوا، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا گردید و به فاصله کوتاهی، این سردار عزیز اسلام نیز توسط صهیونیست‌های غاصب و خون‌آشام به شهادت رسید.
کریم مطهری از همرزمان قدیمی سردار شهید می‌گوید: ایشان جزو نیروهای باسابقه سپاه بود که ابتدا در پادگان ابوذر آموزش اسلحه می‌دادند و سپس به جبهه اعزام شدند. ایشان از همان ابتدا با روحیه‌ای جهادی وارد میدان شدند. نخستین مسئولیت ایشان در حوزه آموزش اسلحه در پادگان ابوذر بود. نخستین همکاری مستقیم ما در یکی از عملیات‌های ایذائی در منطقه مهران صورت گرفت. در آن زمان مهران تحت اشغال نیروهای بعثی بود. هدف از عملیات، فریب دشمن و فراهم‌سازی مقدمات عملیات بزرگ بیت‌المقدس در خوزستان بود. در آن عملیات، حاج‌آقا شادمانی به عنوان فرمانده عملیات در آن منطقه حضور داشت. در عملیات والفجر2، در منطقه حاج عمران عراق، ایشان در قرارگاه تاکتیکی زیر ارتفاعات کدو که در مسیر کله‌اسبی قرار داشت، مستقر شده بودند و مدیریت عملیات آن منطقه را برعهده داشتند. در آن مقطع، به دلیل مجروحیت برخی فرماندهان از جمله حاج حسین همدانی، بار مسئولیت‌ها بر دوش سردار شادمانی افتاد.
به گفته کریم مطهری، سردار شادمانی به عنوان فرمانده لشکر حضرت حجت نیرو‌ها را هدایت کردند و منطقه ارتفاعات شاخ‌شمیران و برددکان که مشرف بر سد دربندی‌خان عراق بود به تصرف درآوردند. در همان زمان، ایشان در قالب فرمانده لشکر، به منطقه جوانرود اعزام شده بودند. در ارتفاعات شاخ‌شمیران و محدوده سد دربندی‌خان که در آن زمان تحت کنترل عراق بود، با فرماندهی ایشان، عملیات موفقی انجام شد. شهید صوفی نیز در طراحی آن عملیات نقش داشتند. این عملیات از نظر تاکتیکی بسیار حائز اهمیت بود و با موفقیت به پایان رسید.
به گفتۀ علی آقامحمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: شهید شادمانی از همان ابتدای تأسیس سپاه، همراه دوستانش از جمله شهید همدانی، در تمام جبهه‌ها حضور فعال داشت و در همه جنگ‌ها شرکت کرد. 
حمیدرضا حاجی‌بابایی نایب‌رئیس‌مجلس شورای اسلامی با یادآوری خاطرات خود از شهید شادمانی می‌گوید: شهریور ۵۹، وقتی قصرشیرین سقوط کرده بود و دشمن تا نزدیکی سرپل‌ذهاب آمده بود، شادمانی فقط نیرو نمی‌فرستاد؛ خودش می‌ماند، مثل پدری که بچه‌هایش را به کسی نمی‌سپارد. او می‌ماند تا مطمئن شود این جوان‌ها در دل میدان گم نمی‌شوند. او پیش از انقلاب در لشکر 64 خدمت کرده بود و روحیه آموزش داشت. در همان شرایط سخت، در دل میدان، به ما آموزش می‌داد. از رودخانه الوند، از دهلیزهای طبیعی، از مسیرهایی که دشمن بر آن مسلط بود، عبور می‌کرد. دست بچه‌ها را می‌گرفت و تا پشت مواضع دشمن می‌برد. او فرمانده‌ای بود که نه‌تنها در میدان می‌ماند، بلکه تا آخرین لحظه دست همرزمانش را می‌گرفت و از دل خطر عبور می‌داد. او فقط یک فرمانده نبود، بلکه یک تاریخ‌نگار جنگ، یک طراح راهبردی و معلم نسل‌ها بود.
سردار شادمانی به گواه بسیاری از مقامات و فرماندهان ارشد دفاع مقدس، پیشگام در طراحی اطلاعات عملیات بود و نقش عظیمی در انسجام‌بخشی و ارتقای سطح و ساختار اطلاعات و عملیات دفاع مقدس داشت. نگاه تخصصی، علمی و دید راهبردی‌اش، به این حوزه در جنگ، عمق و وسعتی دیگر بخشید.
سردار رضا طلایی‌نیک معاون وزیر دفاع و از یاران و همرزمان 40 ساله سردار شهید می‌گوید: زمانی که در سال 60 توفیق پیدا کردم و برای اولین‌بار عازم جبهه شدم، در آن برهه سردار در منطقه، یک یگان رزمی تشکیل داده بود و این هنر با توجه به جوانی ایشان برایم برجسته و شاخص می‌آمد؛ به نحوی که توانست در سخت‌ترین شرایط و بدون پشتیبانی کامل، گردان رزمی منسجم و منظمی تشکیل دهد و به مرور با همت فرماندهان این عرصه، تیپ رزمی و سپس لشکر انصارالحسین(ع) شکل گرفت. در میانه عملیات کربلای۵ که بنده هم افتخار حضور داشتم، فرماندهی لشکر انصارالحسین(ع) به سردار محول شد و ایشان بلافاصله توانست تحرک چشمگیری ایجاد کند به طوری که لشکر انصارالحسین(ع) همزمان در جنوب در منطقه شلمچه خط عملیاتی داشت و هم در شمال‌غرب کشور در عملیات نصر۴ و ماووت شرکت کرد و این هنر فرماندهی ایشان را آشکار می‌سازد.
شهید علی شادمانی بعد از پایان دوران دفاع مقدس در جایگاه‌های حساس و مهمی همچون معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه، معاونت عملیات ستادکل نیروهای مسلح، معاون هماهنگ‌کننده قرارگاه خاتم‌الانبیا و در نهایت فرماندهی قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا خدمات عظیم انجام داد و با سربلندی ردای شهادت بر تن کرد.
شهید امیرعلی حاجی‌زاده
شهید امیرعلی حاجی‌زاده از همان عنفوان جوانی از یاران شهید حسن طهرانی‌‌مقدم پدر موشکی ایران بوده است و از پیشگامان و بنیانگذاران صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران به‌‌می‌آید.
پس از موشک‌باران‌های گسترده بعثی‌ها در جنگ تحمیلی، جمهوری اسلامی نیز تصمیم گرفت تا به عرصه موشکی ورود پیدا کند. بر همین اساس، 13 نفر از یگان توپخانه سپاه به فرماندهی شهید حسن طهرانی‌مقدم در سال 1363 برای گذراندن آموزش‌های لازم عازم كشور سوریه شدند. كلاس‌ها و دوره‌‌های مختلفی گذرانده شد كه فرماندهی سكو، مونتاژ و بارگیری موشك، تزریق سوخت، استقرار موشك و نصب كلاهك، نصب سرجنگی، گروه هواشناسی، گروه تست و... از جمله آنها بود.
دوره سه ماهه آموزش موشكی به پایان رسید و افسران موشكی جمهوری اسلامی ایران در دی‌ماه 1363 راهی تهران شدند. قرار بود تیم 13نفره موشكی از تهران به كرمانشاه منتقل شوند تا در پادگان شهید منتظری، فاز عملیاتی «تیپ موشكی حدید» را بنا گذارند. این تیپ را شهید امیرعلی حاجی‌زاده از یگان توپخانه سپاه در پادگان شهید منتظری راه‌اندازی كرد تا وقتی شهید حسن طهرانی‌مقدم و تیمش به ایران بازمی‌گردند، ساز‌و‌كار و بسترهای لازم برای آغاز فعالیت اولین تیم موشكی‌ سپاه فراهم باشد. از این زمان به بعد، ایران و یگان موشکی در سطح بالاتری از آمادگی برای رویارویی با موشک‌باران‌ها قرار گرفت.
شهید حاجی‌زاده برای راه‌اندازی تیپ موشکی حدید با مشکلات زیادی هم رو‌به‌رو شد. 
در کتاب «مرد ابدی» که روایتی مستند از زندگی پدر موشکی ایران، شهید والامقام سردار حسن طهرانی‌مقدم است، می‌خوانیم:
«فکر‌ و ذکر امیرعلی حاجی‌زاده، مسئول نیروی انسانی توپخانه، حل این مشکلات، (از جمله مشکل کمبود نیرو) بود. یک روز، حاجی‌زاده رفت پیش فرماندهش (حسن طهرانی‌مقدم): حسن! نیروهایی که می‌آن اینجا، نمی‌تونیم قانع‌شون کنیم بمونن. باید بریم از مبدأ برای توپخونه نیرو بگیریم.
- برو ببین چی کار می‌تونی بکنی.
حاجی‌زاده به تهران رفت. سفارت سابق آمریکا که به لانۀ جاسوسی مشهور شده بود، محلّ اجتماع و اعزام نیروهای بسیجی لشکر27 بود. حاجی‌زاده از اهمیت توپخانه در جنگ حرف زد و نیروها را برای پیوستن به توپخانه تشویق کرد. در آخر صحبت‌هایش گفت: حالا کسایی که مایلن توی توپخونه خدمت کنن، بیان این‌ور. همه آمدند! 
برخلاف او، مسئول اعزام نیرو خوشحال نشد و دادش درآمد: برادر حاجی‌زاده! ما این نیروها رو داشتیم به لشکر27 می‌فرستادیم! شما که همه رو گرفتین! حاجی‌زاده دوباره پشت میکروفون رفت و طوری صحبت کرد که تعدادی از رزمندگان برگشتند سر جای‌شان!
این تدابیر تا حدی کارساز بود و نیروها با کمی شناخت به توپخانه می‌پیوستند؛ اما باز هم سختی کار توپخانه خیلی‌ها را فراری می‌داد. درعوض، کسانی که می‌ماندند دل‌بسته محیط توپخانه می‌شدند. جاذبه اصلی توپخانه، شخصیت فرماندهانش بود که خیلی از توپچی‌ها را در کنارشان نگه می‌داشت.»
سردار حاجی‌زاده، پس از جنگ تحمیلی به عنوان فرماندهی نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزیده شد و با تجربیات دفاع مقدسی‌اش، پیشرفت‌های شگفت‌انگیز و جهشی در صنعت موشکی ایجاد کرد و ایران را به قطب موشکی منطقه و جهان تبدیل کرد. دشمنان جمهوری اسلامی ایران از آمریکا و اسرائیل گرفته تا اذناب‌شان، همگی طعم سیلی‌های دردناک موشکیِ هوافضای سپاه به پرچمداری شهید حاجی‌زاده را چشیده‌اند و در جنگ 12روزه نیز میراث درخشان شهید حاجی‌زاده و خسارات گستردۀ موشکی ایران در سرزمین‌های اشغالی، یکی از مهم‌ترین دلایل شکست و زبونیِ اسرائیل و آمریکا و پشتیبانان‌شان بود.
شهید حسن محقق
سردار قاسم صادقی از قدیمی‌ترین همرزمان شهید حاج حسن محقق جانشین سازمان اطلاعات سپاه، خاطرات جالبی از تاثیر سه شهید دفاع مقدس در زندگی جهادی حاج حسن محقق دارد. بخش‌هایی از سخنان سردار صادقی در این زمینه چنین است:
«در زندگی جهادی شهید حاج حسن محقق، سه شهید تاثیر زیادی داشتند: شهیدان محمد یزدانی، حسن سماواتی و علیرضا مستعدی که هر سه جزو نیروهای گروه فدائیان اسلام به فرماندهی شهید سید مجتبی ‌هاشمی بودند. 
یزدانی، راهگشای آمدن حاج حسن به جبهه شد، سماواتی او را پاگیر جبهه‌ها کرد و مستعدی باعث شد تا جرقه حضور حاج حسن در کارهای اطلاعاتی از دشت ذوالفقاری آبادان زده شود.
عاشورای سال۱۳۵۹ مصادف شده بود با اواخر آبان همین سال و دومین ماهی که جنگ تحمیلی صدام علیه مردم ایران آغاز شده بود. آن روز قرار بود محمد یزدانی درست ظهر عاشورا و طبق خوابی که شب قبل دیده بود، به شهادت برسد! او بچه خیابان وحدت اسلامی بود. از بچه‌های این محله و چهارراه لشکر تهران که با هم ارتباط داشتند، چند نفری به جبهه آبادان آمده بودند و محمد یزدانی یکی از آنها بود.
ظهر روز ۲۸ آبان‌ماه ۵۹ مصادف با عاشورای ۱۴۰۱ هجری قمری، محمد یزدانی حین آب‌رسانی به رزمندگان، توسط گلوله مستقیم توپ دشمن به شهادت رسید و پیکرش پاکش اربااربا شد. همرزمانش تکه‌های پیکرش را بر روی یک برانکارد جمع کردند و در کنار پیکر شهید، نماز ظهر عاشورا را به جماعت خواندیم. شهادت محمد یزدانی و چند نفر دیگر از بچه‌های محله چهارراه لشکر، آن‌قدر روی حسن محقق که آن موقع نوجوانی دبیرستانی بود، اثر گذاشت که باعث شد دی‌ماه ۱۳۵۹، او و تعداد دیگری از بچه‌های محله‌شان به جبهه آبادان بیایند. آنها برای رسیدن به این شهر محاصره‌شده، باید به ماهشهر می‌رفتند و بعد سوار قایق می‌شدند و از طریق بهمن‌شیر خودشان را به چوئبده می‌رساندند و از آنجا با ماشین به آبادان می‌رفتند.
وقتی که این گروه به آبادان رسیدند، سپاه و ارتش در پذیرش‌شان امتناع کردند؛ اما گروه فدائیان اسلام که متشکل از رزمندگانی با سلیقه‌های مختلف بود، آنها را پذیرفت و در یکی از واحدهایش جا داد. شهید سید مجتبی ‌هاشمی فرمانده فدائیان اسلام معتقد بود هرکسی را که دغدغه دفاع از کشور دارد، باید جذب کرد و در جبهه‌ها از وجود و توانایی‌اش بهره برد. به این ترتیب گروه فدائیان اسلام پر بود از آدم‌های جور واجور، از بی‌نماز گرفته تا نمازشب‌خوان. در این میان حاج حسن و دوستانش که دیگر رزمنده‌ها به آنها «بچه‌های چهارراه لشکر» می‌گفتند، همگی جزو رزمنده‌های نمازخوان و مکتبی بودند. علم و عمل را توأمان داشتند و خیلی زود در فضای جبهه‌ها شخصیت‌شان آبدیده شد و خیلی‌هایشان بعدها سمت‌های فرماندهی را برعهده گرفتند.
به این ترتیب شهید محمد یزدانی اولین نفری بود که شهادتش روی حاج حسن محقق تأثیر زیادی گذاشت. اما او در جبهه آبادان با دو نفر دیگر هم آشنا شد که حضور در کنار این دو نفر نیز تأثیرات زیادی رویش داشت. شهید حسن سماواتی یکی از آنها بود. او فرماندهی خطی را برعهده داشت که حاج حسن محقق به عنوان یک رزمنده کم‌سن و سال نیروی این خط شده بود. سماواتی اولین فرمانده شهید محقق در جبهه‌های جنگ به‌شمار می‌رود. حضور در کنار فرمانده پر روحیه‌ای مثل او، حاج حسن را تبدیل به یک رزمنده تمام‌عیار کرد. اما مدت زیادی نگذشت که اصابت یک گلوله خمپاره کنار سماواتی و در محلی که حاج حسن محقق هم حضور داشت، هر دو پای سماواتی را قطع و او را راهی پشت جبهه کرد. در آن حادثه، احتمال شهادت حاج حسن محقق هم بود اما به خواست خدا زنده ماند تا حداقل چهار دهه دیگر خدمت کند و نهایتاً توسط شقی‌ترین دشمنان اسلام که صهیونیست‌ها هستند، به شهادت برسد.
البته حاج حسن سماواتی هم در حادثه‌ای که منجر به جانبازی‌اش شد، زنده ماند و چند دهه بعد در مرداد ماه ۱۳۹۸ بر اثر عوارض مجروحیت جانبازی آسمانی شد. حضور او نیز در زندگی جهادی حاج حسن محقق بسیار تأثیرگذار بود؛ طوری که بعد از شهادت حسن سماواتی، شهید محقق وصیت کرد در کنار او دفن شود.
شهید سومی که در زندگی جهادی حاج حسن بسیار تأثیرگذار بود، شهید علیرضا مستعدی بود. فرمانده اطلاعات- عملیات جبهه ذوالفقاری که یک رزمنده فوق‌العاده شجاع و نترسی بود. خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که شهید مستعدی تنها به خط دشمن می‌رفت و دم دمای صبح با گوش بریده نگهبانان عراقی به خط خودی برمی‌گشت. کارهای متهورانه او باعث شده بود تا جوان‌هایی مثل حاج حسن محقق جذب کارهای اطلاعاتی شوند؛ اما شهید مستعدی شرط و شروطی برای آنها می‌گذاشت. یکی از شروطی که شهید مستعدی برای جوانان پر شور و شوقی مثل حاج حسن محقق گذاشت، این بود که می‌گفت باید در تاریکی شب سینه‌خیز یا پا مرغی بروید در منطقه حائل بین ما و عراقی‌ها که حدود ۳۰۰ متری می‌شد و از داخل جیپ عراقی که زده‌ایم و هنوز جنازه‌های دشمن داخلش است، از جیب فلان افسر کشته شده بعثی کارت شناسایی‌اش را بردارید و به عنوان نشانه برای من بیاورید. اگر این کارت را آوردید، متوجه می‌شوم که شما کارتان را درست انجام داده‌اید و واقعاً به آنجا رفته‌اید. آن‌وقت می‌توانید وارد کارهای اطلاعاتی بشوید.
حاج حسن و تعداد دیگری از بچه‌ها از طریق شهید علیرضا مستعدی جذب کارهای اطلاعاتی شدند. به این ترتیب حاج حسن محقق از همان جبهه ذوالفقاری علاقه‌مند به کارهای اطلاعاتی شد و نهایتاً به عنوان جانشین سازمان اطلاعات سپاه، آن‌قدر توانایی و علم و تبحر و تجربه داشت که رژیم صهیونیستی و آمریکا به دنبال او می‌گشتند تا ترورش کنند. شهید علیرضا مستعدی را باید کسی بدانیم که شعله کارهای اطلاعاتی را در وجود شهید محقق روشن کرد. مستعدی ۲۳ خردادماه سال ۱۳۶۰ در جبهه آبادان به شهادت رسید اما شاگردانی که ترتیب کرد تا سال‌ها بعد به کشور خدمت کردند. شهید حاج حسن محقق یکی از این شاگردان بود. کسی که نامش لرزه به اندام صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها می‌انداخت.
هر شهیدی در پی خود، یک شهید می‌سازد. شهیدان یزدانی، سماواتی و مستعدی افرادی چون حاج حسن محقق را ترتبیت کردند.»
شهید محمدرضا نصیر باغبان
شهید محمدرضا نصیر باغبان نماینده فرمانده کل قوا در اداره اطلاعات سپاه و همچنین معاون اطلاعات نیروی قدس سپاه پاسداران بود.
گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدسیِ حاج غلامعلی سخاوتی‌راد از همشهری‌ها و همرزمان قدیمی شهید را مرور می‌کنیم:
«زمان جنگ یادم است که ایشان هرگاه به دزفول می‌آمد، در مسجد نجفیه یا جمع دیگری که بین بچه‌های رزمنده تشکیل می‌شد، از خاطرات حضورش در کردستان عراق سخن می‌گفت. قرارگاه رمضان کارش عملیات برون‌مرزی بود. پیش می‌آمد که رزمندگان این قرارگاه وقتی به عمق خاک دشمن در منطقه کردستان عراق یا نقاط دیگر می‌رفتند، ماه‌ها همان‌جا می‌ماندند و زمینه انجام یک عملیات برون‌مرزی یا ارتباط‌گیری با اکراد مخالف حکومت بعث عراق را مهیا می‌کردند. شهید نصیر باغبان هم از این قاعده مستثنا نبود. خاطرات ایشان از کردستان بسیار جالب بود. بعد‌ها همین قرارگاه رمضان یکی از بخش‌های تشکیل دهنده نیروی قدس سپاه شد.
یادم است یک‌بار تعریف می‌کرد برای عملیاتی به شمال عراق ورود کرده بودند. منطقه کوهستانی بود و با بارش برف، راه‌ها بسته شده بود؛ بنابراین شهید نصیر باغبان و همرزمانش مجبور شده بودند در همان مقری که داشتند بمانند. ایشان تعریف می‌کرد: آذوقه همراه ما کمی برنج، رب گوجه‌فرنگی و روغن بود. هربار مجبور می‌شدیم با همین سه قلم خوراکی که داشتیم یک جور غذا درست کنیم و تنوعی بدهیم. مثلاً یک‌بار رب را قاطی برنج می‌کردیم. بار دیگر برنج خالی می‌خوردیم. بار بعدی میزان رب و روغن را دست‌کاری می‌کردیم تا بلکه تنوعی به غذا داده باشیم. آن‌طور که حاج رضا می‌گفت، آنها در هر مأموریت برون‌مرزی که از طرف قرارگاه رمضان می‌رفتند، یک ماه، دو ماه یا حتی گاهی پنج، شش‌ماه در خاک دشمن می‌ماندند. 
شهید حاج محمدرضا نصیر باغبان آدم گمنامی بود. بیشتر از داخل کشور، در جبهه مقاومت شناخته می‌شد. کمتر میدانی را می‌توانستی بیابی که شهید نصیرباغبان به آن ورود نکرده باشد.» 
شهید رضا درودیان
شهید رضا درودیان وقتی می‌خواست برود جبهه، چون سن کم و جثه کوچکی داشت، یک کفش بلند پوشید در موقع ثبت‌نام و در موقع اعزام هم مدام در قطار قایم می‌شد تا نبینندش و بتواند به جبهه 
برسد.
از 14 سالگی به همراه برادرش که 16 ساله بود، در جبهه مجاهدت کرد. این قدر صمیمی بودند که شب‌ها دست‌های یکدیگر را می‌گرفتند و می‌خوابیدند. برادرش علی درودیان، شهید می‌شود و هنوز هم پیکرش کشف نشده. آقا رضا هم شدیداً مجروح می‌شود و جزو شهدا گذاشته بودند که بعد می‌بینند نایلونی که کاور شده بوده، بخار کرده و باز می‌کنند و در می‌آورندش. از آن موقع تا موقع شهادت، مدام می‌گفت: من لیاقت نداشتم؛ چطور علی رفته و من ماندم. دو ماه قبل از شهادتش هم می‌گفت: دعا کنید من هم بروم پیش علی. 
یکی از خاطراتش این بود که زمانی که در تنگه ابوقریب در محاصره دشمن قرار داشتند، یک مجروحی بوده که روی کول می‌اندازد و می‌دود و می‌رساند بیمارستان. دیگر نمی‌بیندش. سال‌های طولانی بعد، در نماز جمعه همدیگر را می‌بینند. آن آقا خیلی تشکر می‌کند و می‌گوید: تو جان من را نجات دادی.
آقا رضا جانباز جنگ تحمیلی بود و در آلبوم مدام تصاویر دوستان شهیدش را نگاه می‌کرد و می‌گفت آنها رفتند و من ماندم. 
هر پنجشنبه به بهشت‌زهرا می‌رفت سر مزار دوستانش که با هم در جبهه بودند. 
رضا درودیان از شهدای سازمان بسیج مستضعفین است که در 2 تیر 1404 عند ربهم یرزقون گردید.
شهید سید اسدالله طاهری
شهید سید اسدالله طاهری در سن نوجوانی به جبهه رفت و در دفاع مقدس حضور داشت. در یک عملیات سنگرشان را می‌زنند و همه همسنگرهایش شهید می‌شوند اما وی برای شناسایی بیرون رفته بود که فکر می‌کنند شهید شده و خانواده‌اش برایش مراسم می‌گیرند که بعد از چند روز برمی‌گردد خانه و می‌فهمند جان سالم به در برده است.
بعدها پسرش هرچه کرده بود که پدر سوابقش را ثبت کند تا وی برای کسرخدمت سربازی استفاده کند، قبول نکرد و گفت: ما سرباز امام بودیم و وظیفه‌مان بوده رفتیم.
سید اسدالله اهل خرم‌آباد بود. بعد از جنگ تحمیلی، راننده مینی‌بوس می‌شود و در حدود سی سالی که راننده بود، 42 بار به مشهد می‌رود. سالی یک‌بار و گاهی بیشتر، مسافران را حالت کاروان به مشهد می‌برد و یک هفته می‌ماندند و برمی‌گشتند. بعضی‌ها را هم که می‌دانست وضع مالی خوبی ندارند، رایگان می‌برد.
به خواهرزاده‌اش همیشه می‌گفت: من در جنگ بودم و یک‌بار خبر شهادتم آمده و من آخرش شهید می‌شوم. 
جنگ 12روزه که شروع شد در خرم‌آباد بود و خیلی هم پیگیر اخبار جنگ بود. برای کارهای اداریِ یک ماشین که خریده بود، آمد تهران که در حمله پهپادی به میدان قدس در تجریش به شهادت رسید.