آقایان حداقل امروز عبرت بگیرید!
نتیجه جذب حداکثری حضرات فحاشی تازه به دوران رسیدههاست(مطلب وارده)
برای روشنتر شدن گذشته سینماگر نمکنشناسی که مراسم خاکسپاری یک اهل هنر را بهانه میسازد و زبان به فحاشی و عقده میگشاید، باید به زمانی بازگردیم که او به دلیل حضور همسرش در صدا و سیما، توانست به یک قصه دوخطی آب ببندد و در نهایت سریالی ضعیف، کشدار و ملالآور، توسط همسرش در 30 قسمت، در ماه مبارک رمضان به تولید و پخش برساند. سریالی که غیرقابل پخش شناخته شد اما مسئولان از سر ترحم به آن مجوز پخش دادند.
سریال راوی قصه جوانی معتاد بود که از سوی همسرش رانده شده و خانه یک پیرمرد و پیرزن پناه میآورد و در نهایت در 30 روز ماه رمضان ترک اعتیاد میکند و به سوی همسرش بازمیگردد. حاصل کار این زوج در چند سریال ضعیف، بار دیگر تکرار شد، اما هر یک به مدد سماجت و برانگیختن حس ترحم مسئولان، روی آنتن رفت.
شاید اگر پیگیریها و خواهش و تمناهای همسرش نبود، این سریال به دلیل ضعف مفرط به آرشیو سپرده میشد.
وی پس از یک دوره نوشتن و دستیاری، از تمام شدن سریال در شهر سری اول سوءاستفاده کرد و یکی از سیاهترین سریال تلویزیون را دوباره به مدد پیگیریهای همسرش روی آنتن فرستاد. در سریال ساخته او برای سیاهنمایی، حتی زندگی کودکان مهاجر افغان در تهران به تصویر درآمد و اما همین مدیران با سعه صدر مجوز پخش سریال را صادر کردند با این توجیه که داریم جذب حداکثری میکنیم! در حالی که حاصل مدیریت آنها فقط نابودی بیتالمال و تولید سریال توسط سربازان بدون یونیفورم غرب بود.
زیرا در سریال آقای فحاش تصویر تهرانی در برابر بیننده قرار میگیرد که از فرودستترین محلات میانمار و بنگلادش سیاهتر است. پس متنعم شدن از سفره صدا و سیما،آقای زرنگ- که با برنامه وارد بازی شده است- هوس فیلمسازی میکند، سرانجام نیز با کمک مراکز دولتی فیلمی میسازد درباره مارگیری که از دست جامعه به بیابان و مارها پناه آورده است.
این فیلم سیاه و کشدار با شکست اقتصادی روبرو میشود اما جناب آقای فیلمساز باز هم با وامهای پا در هوای دولتی در فیلم بعدیاش یکی از احکام شریعت اسلام را به چالش میکشد، اما باز هم فیلمش در سایه غفلت مدیران فرهنگی و هنری مجوز نمایش گرفت تا رسید به فیلمی که در آن ادعا کرد در ایران همه به بحران هویت دچارند، اما باز هم مشمول لطف شد، حتی فیلم اسکار گرفتهاش هم که فیلمی سراسر توهین به مذهب اسلام و خانوادههای مذهبی است و در آن بیننده ایرانی به مهاجرت دعوت میشود، به لطف همین جماعت- که امروز آقای فیلمساز ملکه سابق قطر آنها را «سفره لیس» خطاب میکند- به نمایش درمیآید و به جشنوارههای خارجی فرستاده میشود، تا فیلمساز پس گرفتن اسکار آمریکایی، با دولت فرانسه قرارداد فیلم سفارشی ببندد و در ادامه به خدمت ملکه سابق قطر درآید تا یک بار دیگر معلوم شود دست دولتمردان نظام جمهوری اسلامی نمک ندارد.
ورنه گمان نمیبرم در هیچ کشوری به جز ایران، دولت پول در اختیار فیلمسازان قرار بدهد تا سیاهترین فیلمها را علیه خودش بسازند و در جشنوارهها خودنمایی کنند!
شاید این عقدهگشایی، یادآوری به کسانی است که معتقد بودند برای جذب حداکثری باید به فیلمهای سیاه مجوز داد و به فیلمسازان شبهروشنفکر آنها اعتماد کرد.کسانی که احساس میکردند همه مشکلات را با سرپنجه تدبیر خود حل میکنند اما امروز از سوی یک تازه به دوران رسیده، «سفره لیس» خطاب میشوند. امیدواریم همین برخوردها و الفاظ باعث عبرت مدیران فعلی کشور شود که: تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.