kayhan.ir

کد خبر: ۷۹۵۵۲
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۳۹۵ - ۲۲:۳۷

نهیب امام علی (ع) به مدیران ناکارآمد(خوان حکمت)



حضرت امير(ع) در نهج‌البلاغه در یک بيان برهاني می‌فرماید: «خيرٌ من الخير فاعله شرٌّ من الشرّ جالبه»[1] اين دو اصل كلي است. نماز چيز خوبي است نماز بهتر است يا نمازگزار؟ يقيناً نمازگزار بهتر است؛ چون نماز، اثر اوست، هر مؤثّر از اثرش بهتر است. از كلمات قصار حضرت است که فرمود: «خيرٌ من الخير فاعله». چه بهتر از اينكه ما كاري كنيم از نماز بالاتر شويم، نه اينكه بالاتر شويم، فلان جا بنشينيم. اگر بازي نكرديم، اگر راه كسي را نبستيم و بيراهه نرفتيم با نماز و روزه عبادت مي‌كنيم، نه با زيد و عمرو. ما مي‌توانيم آنچنان دقيق باشيم كه از نماز بالاتر باشيم، از روزه بالاتر باشيم. درست است كه نماز ستون دين است؛ ولي كسي بايد اين ستون را نگه بدارد يا نه؟ به ما هم گفتند: (أَقيمُوا)، [2]نه «اقروأ»؛ پس مي‌توانيم. اگر اين برهان عقلي مي‌گويد، هر فاعلي از فعل خود بالاتر است؛ برابر اين برهان عقلي، سخن نوراني اميرالمؤمنين(ع) سامان مي‌پذيرد كه فرمود: «خيرٌ من الخير فاعله و شرٌّ من الشرّ جالبه»؛ بدتر از دروغ، دروغگوست، بدتر از غيبت، غيبت‌كننده است، بدتر از رشوه‌گير و اختلاس، راشي و مختلس است كه آ‌نها اثر اين فرد است. اگر بدتر از كار شرّ، خود صاحب‌كار است، پس هر رذيلتي كه براي اين گناهان شمرده شده، مبتلايان به اين گناه، در اين رذيلت از آنها رذلترند.
مردم ؛ستون نظام اسلامی
پس ما مي‌توانيم به جايي برسيم كه نه تنها عمود دين باشيم؛ بلكه نگهبان عمود دين باشيم.افراد ملت هم عمود دين هستند؛ آن بيان نوراني اميرالمؤمنين(ع) كه در عهدنامه مالك مرقوم فرمود، عصاره آن بيان اين است كه دين دو ستون دارد: يك ستون عبادي است كه «الصلاهًْ عمود الدين»، [3] يك ستون سياسي، فرهنگي، اجتماعي است که فرمود آن عمود مردم‌ هستند، با جمله اسميه و با تأكيد «إنّ»، در همان نامه حضرت امير هست: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَ الْعُدَّهًْ للْأَعْدَاءِ الْعَامهًْ مِنَ الْأُمَّهًِْ»، [4] فرمود: تحقيقاً ستون دين اسلامي و نظام اسلامي، مردم هستند، با مردم درست گفتن، خواسته مردم را تأمين كردن، كريمانه با مردم رفتار كردن، خلاف نگفتن، رشوه نگرفتن، اختلاس نكردن، خدمت را عبادت تلقّي كردن، اينها ستون دين را خوب نگه داشتن است. اين تعبير درباره نماز نيامده. اعضاي محترم شوراها بايد اين را توجه داشته باشند، سه اصل است كه هم براي مجلس شوراي اسلامي نافع است، هم براي اين بزرگواران، هم براي مؤسسات و نهادهاي ديگر؛ ما تا نقشه جامع كشورمان را نداشته باشيم هرگز نمي‌توانيم درباره كشورمان تصميم هوشمندانه بگيريم، اين اصل كلي است. اگر شهرداري نقشه جامع شهر را نداشته باشد، هر ساخت و سازي كه دارد، ممكن است در آينده نزديك به صورت بافت فرسوده در بيايد، آن اصولي كه به ما گفتند به عنوان نقشه جامع كشورمان يا قلمرو فعاليتمان باشد؛ يكي جهان‌داني است، يكي جهان‌داري و يكي جهان‌آرايي است. ما تا ندانيم در كجا زندگي مي‌كنيم و آن را چطور بايد حفظ كنيم و چطور بايد بيارائيم، هرگز شهردار خوب، عضو شوراي شهر خوب نخواهيم بود. ما وقتي نتوانيم خودمان را اداره كنيم، معرفت‌شناسي خودمان را اداره كنيم، هرگز از ما برنمي‌آيد كه شهر، استان و كشورمان را بدانيم، يك؛ حفظ كنيم، دو؛ و بيارائیم، سه؛ اينها را ما بايد كاملاً به صورت دقيق عمل كنيم تا مسئوليتمان را به خوبي انجام بدهيم.
معنی اقتصاد مقاومتي
اقتصاد مقاومتي به اين است كه جيب ملّت، كيف ملّت خالي نباشد. ملتي كه جيب او و كيف او و خزانه او خالي است او مقاوم نيست. دين كه ما را به زهد دعوت كرده؛ يعني از دنيا اعراض بكن، نه طوري زندگي بكن كه زير بار ديگري بروي. مال را دين معرفي كرد، فقر را معرفي كرد. در معرفي مال، در سوره مباركه «نساء» فرمود: (لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي‏ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً)، [5] مال و ثروت ملّي، باعث مقاومت و قيام و ايستادگي ملت است؛ منظور ايستادنِ فيزيكي كه نيست، فرمود: اين مال، عامل قيام است، اگر ملتي بخواهد قائم باشد، ايستادگي داشته باشد بايد جيب او خالي نباشد، كيفش خالي نباشد؛ لذا فرمود اين مال را به دست سفها نسپاريد، كسي كه نتواند خوب اداره كند به او مال ندهيد: (لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي‏ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً)؛ اين بيان براي معرفی مال.
در خصوص معرفی فقر در فقه‌اللغه‌ها و كتاب‌هاي فقهي، فقر را به معناي نداري، معنا نكردند؛ فقير، نه يعني ندار، بلکه فقير يعني كسي كه ستون فقرات او شكسته است و قدرت قيام ندارد؛ چون كسي كه جيب او و دست او خالي است، قدرت مقاومت ندارد؛ از اين جهت به او فقير گفتند، مسكين هم به معناي ندار نيست. ما يك فقدان داريم؛ يعني نداري، فاقد؛ يعني ندار، كسي كه مال ندارد به او مي‌گويند فاقد، نداشتن؛ يعني فقدان؛ اما اگر كسي در اثر نداشتن، ستون فقرات او شکسته باشد اين ملت نتواند قيام كند و مقاوم باشد، اين را مي‌گويند فقير و چون كسي كه جيب او، دست او، كيسه‌ او، كيف او خالي است، زمين‌گير است، به او گفتند مسكين؛ كسي كه سكونت دارد، ساكن است، قدرت حركت ندارد. ملتي كه دستش خالي است، نه قدرت حركت دارد؛ لذا ساكن است، نه قدرت مقاومت دارد؛ چون فقرات او شكسته است؛ لذا فقير است.
يك بيان نوراني باز در قرآن كريم هست؛ اگر شما به روايات اهل بيت(ع) مراجعه كنيد مي‌بينيد اين ظرائف را به صورت روايات مشخص كردند. دو جاي قرآن دارد، كاري كه در جاهليّت بود: (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَهًْ إِمْلاقٍ)، يكي (نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ)[6] يا (نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ)؛[7[ يك جا خطاب مقدم است، يك جا غايب است، «املاق» را چرا قرآن فقر گفت؟ براي اينكه ملتي كه فقير است، دست او، كيف او، جيب او خالي است، اهل تملّق و چاپلوسي است، اين تملّق و چاپلوسي در خيلي از افرادي كه دستشان خالي است ديده مي‌شود. همين مطلب را وجود مبارك اميرالمؤمنين در يكي از بيانات خود دارد كه فقر باعث مي‌شود كه انسان، چاپلوس به عمل بيايد: «الثناء بأكثر من الاستحقاق ملق»، [8] تملّق و چاپلوسي را حضرت معنا كرد و فقير هم از اين جهت چاپلوس در مي‌آيد که قرآن فرمود: (خَشْيَةَ إِمْلاقٍ). اگر كسي بخواهد به غرب بگويد نه، به شرق بگويد نه، به هر ابرقدرتي بگويد نه، با هيچ كسي چاپلوسي برخورد نكند، بايد دست او پر باشد، جيب او پر باشد.
بنابراين تا يك فرهنگ دقيق عقلي علمي نداشته باشيم، نمي‌دانيم اقتصاد مقاومتي يعني چه؟ وقتي بدانيم اقتصاد مقاومتي يعني چه، اين كشور به لطف الهي همه چيز دارد، اصلاً تحريم‌ها هيچ اثري نمي‌تواند داشته باشد. الان ما هفتاد ميليون، تقريباً يك صدم جمعيت دنيا هستيم، چون جمعيت دنيا، هفت ميليارد است، ما بيش از مقدار جمعيّت، امكانات داريم، ما يك صدم مردم دنيا هستيم، ولي ده درصد امكانات به دست ماست. اگر ما مديريت صحيح و عزم ملّي  داشته باشيم،  وجود مبارك حضرت امير هم ما را تأئيد خواهد كرد، ائمه تأئيد مي‌كنند، اين كشور مي‌شود كشوري كه با اقتصاد مقاومتي روبه‌روست.
هشدار حضرت علی(ع) به مدیران بی‌کفایت
يكي از منطقه‌هايي كه وجود مبارك حضرت امير، افرادي را آنجا گماشته، منطقه «حيط» است. «حيط» جايي است كه كميل ‌بن ‌زياد نخعي از طرف وجود مبارك حضرت، آنجا مسئوليتي داشت. امويان غارتگري كردند همين غارتگري‌هايي كه الان شما مي‌بينيد گوشه و كنار دنيا هست، اموي‌ها يك عده افراد را مسلّح كردند. آنها می‌آمدند و اين منطقه‌ها را غارت مي‌كردند و اموال را مي‌بردند و افراد را مي‌كشتند (قبل از سيّد رضي، كسي كتابي نوشته به نام «الغارات»؛ تقريباً صد سال قبل از سيّد رضي(ره) كه نهج‌البلاغه را جمع كرد، كتاب خود را نوشت، يكي از مدارك نهج‌البلاغه، همان كتاب الغارات است. الغارات را هم الغارات گفتند، براي اينكه غارت‌هايي كه اموي در قلمرو حكومت حضرت امير(ع) داشتند، آنها را جمع‌آوري كرده و اين كتاب به نام الغارات شد.) در كتاب الغارات آمده، همين جايي كه به نام «حيط» بود و كميل(ره) فرماندار يا بخشدار بود، آمدند زدند و بردند. وجود مبارك حضرت امير يك نامه گلايه‌‌آميز نوشت، اين نامه در نهج‌البلاغه هست. به كميل نوشت، ما همه امكانات را به تو داديم، تو عُرضه اين را نداشتي كه حفظ كني. عصاره اين نامه اين است كه بعضي‌ها فقط به درد دعاي «كميل» مي‌خورند، نه به درد مسئوليت؛ وگرنه حضرت امير براي كميل خيلي موقعيت قائل شد، خيلي‌ها مي‌خواستند وقت ملاقات خصوصي بگيرند، حضرت فرصت نداشت؛ ولي دست همين كميل را از مسجد كوفه گرفت، بيرون برد گفت: «يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَهًْ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»، اى كميل، اين دلها ظرفهاست و بهترين آنها نگاه‏دارنده‏ترين آنهاست [9] وقت خصوصي به او داد، اسرار را به او گفت، بسياري از احاديث بلند را كه در نهج‌البلاغه آمده به همين كميل ياد داد؛ ولي كسي كه نتواند حوزه خود را خوب اداره كند، مردم را بشناسد، منطقه را بشناسد، مرز را بشناسد؛ اين مورد نقد حضرت امير(ع) است. اين سه عنصر براي همه هست: جهان‌داني، جهان‌داري و هم جهان‌آرايي و اگر ما همين امور را در درونمان - ان‌شاءالله - حفظ كنيم، هم كرامتمان و هم فطرتمان را حفظ كرديم.
بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق
 در ديدار با جمعی از طلاب و دانشجويان و رئیس
 و اعضای شوراي عالي استان‌ها، قم؛ 21/1/93
1. بحار الانوار، ج 75، ص 37.                     2. بقره، 43 و آيه 83.
3. دعائم الاسلام، ج 1، ص133.                   4. نهج‌البلاغه(صبحی صالح)، نامه 53.
5. نساء، 5.          6. اسراء، 31.                   7. انعام، 151.
8. نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، حکمت 347.      9. نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، حکمت 147.