kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۶۳۳
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۳

مراسم احیای شب قدر در زندان اوین



مراسم احیای شب‌های قدر در زندان اوین حال و هوای دیگری دارد آنجا که جانباز شیمیایی به علت بدهی 4/5 میلیون تومانی و مردی با بدهی ۳ سکه‌ای مهریه پشت دیوارهای سرد و بی‌روح این زندان قدیمی صبح را به شب می‌رساند.
اینجا زندان اوین است، جایی که وقتی نامش را می‌شنویم ناخودآگاه به یاد زندانیان خاصی می‌افتیم که در جریان یک رخداد سیاسی یا اقتصادی نامشان بر سر زبان‌ها افتاده و تیتر یک رسانه‌ها شده‌اند.
جایی که زمانی لقب‌ «هتل» را به خود گرفت غافل از اینکه در همین زندان، افرادی تنها به خاطر 2 میلیون تومان بدهی یا 3 سکه مهریه روز خود را پشت دیوارهای بلند اوین به شب می‌رسانند و در شبی به نام قدر با چشمانی پر از اشک آزادی خود را از خدا طلب می‌کنند.زندان اوین در شب نوزدهم ماه رمضان شاهد اشک‌های زندانیانی بود که از بودن در بند به تنگ آمده بودند و در میان الغوث و العفو خود، رهایی و گشایش در کارشان را از صاحب این شب می‌خواستند.

4 میلیون و 500 هزار تومان بهای آزادی جانباز شیمیایی از اوین‌
حاج علی 54 ساله را گوشه حسینیه مشغول خواندن دعای جوشن کبیر دیدم، به سختی نفس می‌کشید و با صدایی پر از بغض و دستانی لرزان «خلصنا من ‌النار یا رب» را زمزمه می‌کرد.
در عملیات کربلای 5 شیمیایی شده بود و حالا بابت ضمانت یکی از دوستانش به زندان افتاده بود.
وقتی پرسیدم از خدا چه می‌خواهد گفت: فقط آزادی و سلامتی را طلب کردم، بعد با چشمانی پر از اشک ادامه داد: می‌خواستم ثواب کنم کباب شدم و حالا برای 4 میلیون و 500 هزار تومان در زندان مانده‌ام و از کسی هم که ضمانتش را کرده‌ام هیچ خبری ندارم.
دوست دارم سال آینده
در مسجد ارگ باشم
کمی آن طرف‌تر پسر جوانی مشغول پخش خرما بود، 20 سال بیشتر نداشت و به دلیل عدم پرداخت دیه ناشی از تصادف رانندگی به زندان آمده بود.
وقتی از او در مورد وضعیت‌اش پرسیدم، گفت: قبلا به خاطر سن کمی که داشتم در کانون اصلاح و تربیت بودم و حالا 5 ماه است که به اینجا آمده‌ام.
با موتور به یک پیرمرد 80 ساله زدم، خانواده متوفی با دریافت 50 میلیون حاضر به رضایت شدند، ستاد دیه 45 میلیون تومان را تأمین کرد اما الان به خاطر
5 میلیون تومان باقی مانده در زندان مانده‌ام.
محسن 20 ساله بزرگترین آرزویش را آزادی می‌داند و می‌گوید: دوست دارم زودتر از اینجا خلاص شوم و سال بعد شب قدر را با خانواده‌ام به مسجد ارگ بروم.
همسرم از 3 سکه هم نگذشت
علی آقا پریشان بود و قرآن به دست خدایش را به علی و آل علی قسم می‌داد برای آزادی، کنارش نشستم،  از وضعیت‌‌اش سوال کردم، بغض امانش نداد و با گریه گفت: خجالت می‌کشم که اینجا هستم.
قرآن را بست و ادامه داد: زمانی که همسرم تصمیم به طلاق گرفت قرار شد به غیر از خانه‌ای که به نامش کردم ماهانه یک سکه هم بپردازم، اما متأسفانه مشکلات مالی ناتوانم کرد و بعد از سه ماه به دلیل تأخیر در پرداخت سکه حکم جلبم را گرفت.علی‌آقای 60 ساله با حسرت به پنجره نگاه کرد و گفت: دلم برای بچه‌هایم تنگ شده، تو هم جای دخترم، برایم دعا کن.
منبع: farsnews.com