kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۶۲۴
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۲

شب قدر؛ شب تجدید عهد با قرآن و عترت



  آیت‌الله شهید بهشتی
  رهبر معظم انقلاب درباره شهید آیت‌الله بهشتی فرمودند: «اگر کسی شهید بهشتی را می‌شناخت و قوّت فکر و اراده و ابتکار در تصمیم و اقدام را در این شخصیت ممتاز می‌دانست، خوب می‌فهمید که حذف یک چنین شخصیتی از مجموعه‌ مدیریتی کشور چه معنایی می‌دهد. شهید بهشتی حقیقتاً مثل سنگ آسیای گرانی بود که با گردش خود، ده‌ها کار انجام می‌داد؛ تولید انرژی می‌کرد، کار راه می‌انداخت، پیش می‌رفت و فکر تولید می‌کرد».(بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی،۷/۳/۱۳۸۳)
نوشتار حاضر، بیانات آن شهید مظلوم و عالم ربانی و فرزانه در سال 1344 در مركز اسلامى هامبورگ است که در پایگاه اطلاع‌رسانی بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر
سید محمد حسینی بهشتی انتشار یافته و به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت ایشان تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.
مفهوم قدر
در قرآن كريم در اين سوره معروف كه «سورة القدر» نام دارد، تعبير شب قدر و ليله‌ًْالقدر آمده است. در اين سوره درباره شب قدر اين مشخصات ذكر شده است: 1- شب قدر شبى است كه قرآن در آن نازل شده: ما قرآن را در شب قدر فرستاديم. 2- شب قدر، شبى است كه از هزار شب بهتر است. 3- در اين شب فرشتگان به همراه روح - در آياتى ديگر روح‌الامين هم آمده (و به فرمان خدا) به هر فرمان خدا - فرو مىآيند. 4- شبى است كه تا سپيده دم، شب سلام، شب سلم و شب سلامت است. اين آن چيزى است كه از سوره قدر درباره شب قدر مى‏فهميم. يكى از مشكلات فنّ مطالعات اسلامى اين است كه معمولاً يك مطالعه‌كننده بيايد و فقط يك آيه يا دو آيه، يا يك حديث يا دو حديث، را درباره يك مطلب ببيند و از آيات و روايات و مطالب ديگرى كه درباره همان موضوع آمده غفلت كند، يا حوصله تحقيق و تتبعش كم باشد، آن وقت اظهارنظرى كند كه اين غالباً خام است. يكى از مشكلات فن اسلام‏‌شناس همين نداشتن تتبع تام، تفحص كامل و حوصله فراوان در بررسى دلايل و مآخذ يك مطلب و يك موضوع در اسلام است. متأسفانه نه تنها آنها كه در خارج از سَمت روحانيت و علماى اسلامى هستند، بلكه آنها هم كه در زمره علماى اسلامى هستند خيلى‌ها به اين كم‌حوصلگى گرفتارند.
باز متأسفانه خيلى از اين آقايانى هم كه به نام شرق‏‌شناس و خاورشناس يا اسلام‏‌شناس در اين قرن‌هاى اخير درباره اسلام مطالعاتى كرده‏‌اند و مطالبى نوشته‏‌اند، به اين مشكل گرفتارند. به هر حال، درباره شب قدر در قرآن كريم مطلب به همين سوره ختم نمى‏شود. در سوره دُخان چند آيه ديگر داريم كه خواه و ناخواه به شب قدر مربوط مى‏‌شود. در سوره دخان چنين آمده: «بسم‏‌الله الرحمن الرحيم. حم. وَ الكِتابِ المُبينِ. اِنّا اَنزَلناهُ فى ليلهًِْ مُباركهًْ اِنّا كُنّا مُنذرينَ. فيها يُفْرَقُ كُلُّ اَمْرٍ حَكيمٍ. امراً مِنْ عِندنا انّا كُنّا مُرسَلينَ.» در اين آيات كلمه قدر نيامده است، ولى اين آيات مى‏‌گويد: «ما قرآن را در شب مبارك و پربركتى فرستاديم؛ شبى كه در آن شب، هر امر محكمى به صورت قاطع معين مى‏‌شد؛ شبى كه در آن شب به فرمان ما حكم قاطع هر مطلبى روشن مى‌شد، و در اين شب ما مى‌‏فرستاديم فرستادگان (رسول و پيامبر) را.» ملاحظه مى‏‌كنيد كه اين آيات درست با آياتى كه در سوره قدر است مربوط به يك موضوع است. البته در اينجا كلمه قدر نيست.
در سوره قدر مى‏‌گفت ما قرآن را در شب قدر فرستاديم، اينجا مى‏‌گويد ما قرآن را در شبى مبارك فرستاديم. اين شب مبارك همان شب قدر است. در آنجا مى‏‌گفت در اين شب فرشتگان به همراه روح‌الامين با هر فرمان و از روى هر فرمان مى‌‏آمدند، و در اينجا مى‌گويد در اين شب هر امرى به صورت محكم مشخص مى‌شود و به صورت قاطع معين مى‌گردد. در سوره نحل آيه‌‏اى هست كه مخصوص شب قدر نيست، ولى مربوط به مطلب كلى شب قدر است: «يُنَزِّلُ المَلائكهًْ بِالرُّوح من امره عَلى مَن يَشاءُ من عِبادِهِ اَن انذروا اَنَّهُ لاالهَ‏الاّ اَنا فاتّقونِ. خدا كسى است كه فرشتگان را به همراه روح‌الامين مى‏فرستد، بر هر يك از بندگانش كه بخواهد؛ و به آنها مأموريت مى‏‌دهد كه برويد پيام يكتاپرستى را به مردم برسانيد و به آنها اعلام كنيد كه جز خداى آفريدگار جهان خدايى نيست، پس جانب خداى يكتا را نگه داريد.» در اينجا هم صحبت از فرستادن فرشتگان به همراه روح‌الامين و فرستادن رسولان و پيامبران به سوى مردم است. اين كلىِ مطلب شب قدر است. اين است آنچه در قرآن كريم درباره موضوع و مطلب شب قدر آمده است. حالا ما از اين چه مى‌‏فهميم؟ آيا از اين آيات قرآن اينطور فهميده مى‌شود كه شب قدر شبى است كه مقدّرات اشخاص و مردم معين مى‏‌شود؟ شب قدر است يعنى شب تقدير است؟ آن هم تقديرات مردم و سرنوشت مردم؟ آن هم براى چه مدتى: يك سال، كمتر، بيشتر؟
اين يك احتمال در معنى كلمه قدر. احتمال ديگر در معنى كلمه قدر اين است كه شب قدر است يعنى حساب‌ها روشن مى‏‌شود، اما نه سرنوشت افراد و مردم؛ بلكه حكم قاطع هر مطلبى روشن مى‌شود. چون در شب قدر قرآن كريم نازل شد و پيغمبر اسلام به پيغمبرى مبعوث شد و خدا احكام حلال و حرام و بد و خوب را در قرآن كريم به صورتى قاطع و ابدى فرستاد و فرشتگان به همراه روح‌الامين حامل پيام الهى بعثت و حامل كتاب الهى قرآن براى پيغمبر بودند. بنابراين شب قدر است يعنى شبى است كه اندازه و قدر هر مطلبى به صورتى قاطع روشن شده است. در اين معنا ديگر بحثى از سرنوشت اشخاص، چه يك شب و چه يك سال و چه يك عمر، در ميان نيست. معنى سوم اينكه اصلاً كلمه قدر به معناى ارزش و منزلت باشد، نه به معناى ارزيابى. يعنى ما قرآن را فرستاديم در شبى ارزنده؛ شبى كه بايد قدردانى شود؛ شبى كه از هزار ماه بهتر است. دليل بهتر بودن اين شب از هزار ماه و دليل قدر و منزلتش نيز اين است كه شب بعثت پيغمبر اكرم است. از قرآن كريم و آيات قرآن كريم نمى‌توانيم بفهميم كه آيا حتماً معنى اول مراد است يا دو معنى ديگر.
ولى آنچه مسلم است اين است كه از آيات قرآن كريم اين مقدار استفاده مى‏شود كه شب قدر شب بعثت پيغمبر و شب فرستادن قرآن كريم و شب مباركى است. شب پربركتى است. شبى است كه تا سپيده دم و تا صبح‏گاه، شب سلام براى بشريت و انسانيت است. شبى است كه فرشتگان به همراهى روح‌الامين بر پيغمبر آمده‌اند و هر مطلبى كه بايد و شايد بر پيغمبر خوانده‌اند. اينها از قرآن به طور مسلم استفاده مى‌شود؛ اما درباره بيش از اين، به حساب قرآن نه مى‌توانيم بگوييم بله، و نه مى‌توانيم بگوييم نه. اين شب قدر از نظر قرآن كريم.
علماى شيعه، مخصوصاً در كتاب‌هاى ادعيه و همچنين در كتاب‌هاى حديث درباره شب قدر روايات بسيارى نقل كرده‏اند. ماحصل روايات و مطالبى كه علماى شيعه دارند اين است كه در اين شب مستحب و بجاست كه هر مسلمانى بيشتر وقتش را به دعا و توجّه به خدا بگذراند، و اگر بتواند شب را احياء كند. احياء كلمه عربى است كه فارسى دقيق آن كلمه، شب زنده‌دارى است. احياء يعنى شب زنده‌دارى. خوب است هر مسلمانى در اين شب‌ها شب‌ زنده‏‌دارى كند، اما شب زنده‏‌دارى به دعا، توجّه به خدا، محاسبه نفس، پاك كردن دل و پاك كردن روح از آلودگي‌ها و ناپاكي‌ها. آماده كردن روح براى بهتر عمل كردن به وظايفى كه خدا براى ما مقرر كرده است. اين روح مطلب و خلاصه آنچه كه در احاديث و كتاب‌هاى شيعه آمده است. در اين زمينه دعاهاى زيادى هست. البته بسيار خوب است كه انسان در اين شب دعا كند. در ضمن مطالبى كه مربوط است به دعاى در اين شب، بعضى از محدثين، از جمله مرحوم محدث قمى و مرحوم مجلسى و ديگران، از اينكه اين شب شبى است كه مقدرات يك سال در آن معين مى‏ شود نيز صحبت كرده‏ اند؛ ولى اين گوشه مطلب يك گوشه اساسى از مطلب شب قدر نيست. همان‏طور كه ملاحظه فرموديد ما از قرآن شروع كرديم، رواياتى را كه از پيغمبر نقل شده ذكر كرديم و بعد به آنچه كه از سنت اهل بيت و از مطالب ديگر در اين باره استفاده مى ‏شود اشاره كرديم. آن قسمت اصلى مطلب اين است كه اين شب، شب پربركتى است؛ شب پرارزشى است؛ شب فرو آمدن قرآن بر پيغمبر است؛ شبى است كه فرشتگان به همراه روح الامين بر پيغمبر آمده‏‌اند شب سلامت است؛ شب رسيدن به سلامت؛ اين در حدّ قرآن. شب دعاست، شبى است كه خوب است هر كسى درباره خودش و ديگران دعا كند؛ شب را به عبادت زنده نگه دارد و شب زنده‌‏دارى كند؛ اين در حدود رواياتى كه از پيغمبر نقل شده است. بسيارى از روايات ائمه هم مؤيد همين است. دعاهاى زيادى هم در اين زمينه هست. بعد قدرى كه پايين‏تر مى‏آييم مى‏رسيم به آنچه به تعيين مقدرات يك سال مربوط است.
مفهوم تعیین مقدرات یک ساله
هيچ عالم شيعى و غير شيعى نگفته است كه بعد از شب قدر ديگر انسان دعا نكند. پس اينكه امشب شب تعيين مقدرات يك ساله است بايد معنى و مفهوم ديگرى داشته باشد كه با استحباب و تأكيد به دعا در شب‌ها و روزها و هر ساعتى از ساعت‌هاى سال كاملاً سازگار باشد. آن تفسير و تعبيرى كه ما مى‏‌توانيم براى اين مطلب بكنيم اين است كه آدمى در دوره زندگى يك ساله‌‏اش خوب است يك شب، دو شب، سه شب را به جنبه‏ هاى معنوى خودش و به رسيدگى به خودش اختصاص بدهد.
نه تنها يك مؤسسه اقتصادى در روزهاى آخر سال يا اول سال نو بايد كارهاى جارى‌اش را كم بكند و به حساب سال بپردازد، بلكه يك انسان هم خوب است در دو – سه شب يا در دو – سه روز از يك سال، كارهاى عادى را كم بكند و به حساب خودش بپردازد. ببيند در گذشته چه كرده و در آينده چه مى‌خواهد بكند. به راستى بسيار بجاست كه هر انسانى چنين يك يا دو يا سه روز و يا چند روزى در زندگى‏‌اش داشته باشد. شكى نيست كه وقتى انسان قرار گذاشت در يك، دو، سه، چهار روز و شب از سال بيشتر به خودش برسد، اين رسيدگى در تعيين مقدرات او، لااقل تا يك سال ديگر، تأثير فراوان دارد. اگر من امشب، ديشب، فردا شب، چند شب، چند روز، مدتى را اختصاص دادم به اينكه به خودم برسم و ببينم در گذشته چه راهى را رفته‌ام، چه گناهى كرده‏‌ام، چه كار خيرى كرده‌‏ام و بعد، از گناهى كه كرده‌ام از خدا طلب مغفرت و آمرزش كنم، توبه كنم، برگردم و خواه ناخواه تصميم بگيرم نسبت به سال آينده و نسبت به آينده ‏ام بهتر بشوم و ديگر اين گناه‌ها را مرتكب نشوم و آنها را تكرار نكنم و به درگاه خدا دعا كنم و از خدا مدد بخواهم و توفيق بخواهم… اگر هيچ كس هيچ مطلبى هم نگفته بود و ما خودمان حساب مى‌كرديم مى‏گفتيم بله، اين دو – سه شب در تعيين سرنوشت و روش و رفتار و مقدرات يك ساله من تأثير بسزايى خواهد داشت. چون آثار روحى اين بررسى و اين مطالعه، اين توجه، اين محاسبه، اين دعاى به درگاه خدا بدون شك تا سال آينده‏اى كه باز چنين محاسبه‌‏اى تكرار خواهد شد، در روح من به طور خودآگاه و به طور ناخودآگاه آثار ارزنده‌اى خواهد داشت. اين آن مفهوم معقول دلچسبى است كه من براى شب قدر براى خودم دارم؛ حالا آيا برادران و خواهران ما هم اين مفهوم معقول را مى‌‏پذيرند و مى‌‏پسندند يا نه، نمى‌‏دانم. اين بود آنچه كه درباره شب قدر و مسئله قدر و معنى قدر و احياء قرار بود عرض كنم.
مفهوم دعا و مراتب آن
وقتى انسان كسى را صدا مى‌زند و مى‏‌خواهد او را به سمت خودش بخواند، اگر به صورت عادى صدا بزند مى‏گويند «دعاهُ» اگر قدرى با صداى بلندتر صدا كند مى‏گويند «ناداهُ». هر انسانى كه به خدا معتقد و مؤمن باشد، يا اگر هم به خدا اعتقاد محكمى ندارد اما در مواقع ناراحتى و نگرانى و التهاب بالاخره يك «يا خدايى» مى‏‌گويد، در حالت‌هاى گوناگون خدا را مى‏‌خواند و صدا مى‏‌زند؛ مى‏‌گويد اى خدا! بنابراين، دعا يعنى اى خدا گفتن و از خدا چيز خواستن و با خدا راز و نياز كردن. منتها اى خداهايى كه ما انسان‌ها مى‌گوييم خيلى متنوع و گوناگون است. مريضى است، بيمار است، رنج مى‌‏برد، دوران بيمارى‌اش ممتد شده، كمى از بهبود خودش مأيوس شده، مى‏گويد اى خدا! اين فرد در آن موقع كه با تمام دل اى خدا مى‌گويد، از خدا بهبودى و راحتى و خلاص از چنگال بيمارى را مى‌خواهد. درمانده‏‌اى است كه زندگى‌‏اش تباه شده و به هم خورده، در شدايد و سختى گير افتاده، به هر درى زده راه حلى پيدا نكرده، در زير فشار مشكلات پشتش خم شده، او هم از صميم قلب مى‌گويد اى خدا. او هم در اين حالت وقتى مى‌گويد اى خدا، خدا را براى حل مشكل خودش مى‏خواهد.
او از خدا براى حل مشكلش كمك مى‏‌خواهد. مردى عابد، منظورم از عابد كسى نيست كه بيست و چهار ساعت روى سجاده نشسته و تسبيح مى‌گرداند؛ عابد يعنى كسى كه سراسر وجودش را توجه به خدا و اطاعت از خدا و بندگى خدا فرا گرفته، به طورى كه در زندگى همواره به سوى خدا توجه دارد؛ نه درد دارد، نه بيمارى دارد، نه مشكل دارد و نه گرفتارى؛ زندگى‌اش هم بسيار سر به راه و راضى است، او مى‏‌گويد خدايا! تو را شكر مى‌كنم. الهى شكر! اين هم دعا مى‌كند. او هم خدا را مى‏‌خواند، اما خدا را براى شكر و سپاسگزارى مى‏‌خواند. در آن حالت، در حالت درخواست چيزى از خدا نيست؛ در حال شكر‌گذارى خداست. آدمى است كه بينشش درباره جهان و خدا از اين هم بالاتر است مى‌بينيد شكرش را هم كرده، سپاسگزارى‏‌اش را هم كرده، درد و رنجى هم ندارد، مشكلى هم ندارد، ناراحتى هم ندارد، اما در عين حال مى‏‌گويد خدايا! اين فرد كيست؟ كسى است كه وقتى مى‌گويد اى خدا، گفتار اى خدا، اداى كلمه «اى خدا» از ته دل و قلب او، به صورت عشق به معبود و عشق به خداست. يعنى او اصلاً از توجّه به خدا لذتى معنوى، نشاطى روحانى، انبساط و گشايش قلب و دل و جانى پيدا مى‌كند كه لذت می‌‏برد بگويد اى خدا. اين هم يك نوع دعاست.
ملاحظه مى‏‌فرماييد در همه اين مراحل دعا يعنى خدا را خواندن و خدا را صدا زدن. يا به عنوان كمك گرفتن؛ خدا را صدا مى‌زنيم همچنان كه يك كسى را به كمك خودمان صدا مى‏‌زنيم. خدا را به عنوان شكرگزارى صدا كردن. خدا را چون عاشقى دلباخته صدا كردن. اين عالى‏ترين مرحله دعاست. بايد عرض كنم كه بيشتر دعاهايى كه از ائمه ما، مخصوصاً از امام سجاد و از مولاى متقيان اميرالمؤمنين على(ع) رسيده، جنبه معاشقه با خدا دارد. اصلاً امام سجاد در بيشتر دعاهاى صحيفه سجاديه چنان سخن مى‌‏گويد كه گويى دلباخته و دلداده‏‌اى با محبوب خودش سخن مى‌گويد. از اين انس لذت مى‏‌برد. با خدا انس مى‏‌گيرد. اين دعاست. بنابراين، دعا مخصوص آدم‌هاى درمانده و محتاج نيست. دعا مخصوص آدم‌هاى مشكل‌زده هم نيست. عالي‌ترين درجه دعا مال آنهايى است كه از اين مراحل، بالا آمده باشند و وقتى به سوى خدا مى‌روند يا براى شكر و يا از شكر بالاتر، براى انس، دل به سوى خدا دارند. اما در قرآن كريم: در قرآن كريم بيشتر آيات دعا مربوط به آن قسم اول و دوم، و آيات كمترى مربوط به قسم سوم است. چون آيات قرآن روى حساب سطح عموم مردم است و چون توجّه عموم مردم به خدا بيشتر براى مشكل‏‌گشايى و يارى‌خواهى است، يا از اين بالاتر، براى شكرگزارى است، بيشتر آيات دعا در قرآن در اين مورد آمده است. ولى آيات كمترى نيز كه مربوط به خواص و زبدگان است در قرآن آمده است، كه در آنها هم دعا معناى انس با خدا را دارد. آن آيات بيشتر با كلمه ذكر و تذكر و ياد خداست. دعا در آن آيات بيشتر با اين كلمه بيان شده است.
دعا پناهگاه عالی سعادت انسان
مطلب ديگرى كه لازم است درباره دعا عرض كنم اين است كه بدون ترديد براى كسانى كه تربيتشان، اعتقادشان، عادتشان، راه دعا را به روى آنها در زندگى نبسته و پيوند قلبى ميان آنها و ميان كسى كه به او دعا گويند گسسته و بريده نشده، دعا يكى از پناهگاه‌هاى عالى سعادت‌بخش در زندگى است. آنهايى كه پناه دعا را از دست نداده‌‏اند، نعمتى بزرگ دارند كه بايد قدرش را بشناسند؛ ولى مبادا درباره اين پناهگاه بد فكر كنيم. دعا پناهگاه پرارزشى است براى مردمى كه بفهمند دعا يعنى چه و چه جور بايد دعا كرد و كجا بايد دعا كرد. و دعا لغزشگاه خطرناكى است براى فرد و امتى كه ميزان و حد دعا را نشناسد؛ كما اينكه امت ما در مورد دعا به چنين لغزشى دچار شده است. در اين مورد بايد يك جمله عرض كنم، و آن اين است كه دعا به هيچ صورت براى آن نيست كه دعاكننده ذره‏‌اى از كوشش و تلاش خودش براى رسيدن به آن مطلبى كه درباره آن مطلب دعا مى‏‌كند خوددارى كند.
تلاش و حرکت لازمه دعا
اگر دعاكننده‌‏اى دعا كرد و خودش حركت نكرد، يا حركت كرد ولى به اندازه كافى حركت نكرد، انسان جاهل و نادانى است. بيماردارى است، پدرى يا مادرى كه كودك بيمارش كه او را بسيار عزيز مى‌دارد جلويش در بستر خوابيده، ناله مى‌كند؛ آن پدر، مادر، آن بيماردار ناراحت مى‏‌شود و مى‌گويد خدا، كودك من را شفا بده! اما همان وقت كه مى‌گويد خدا كودك من را شفا بده، بايد به اين حساب برسد كه آيا آنچه از دستش در معالجه اين كودك بيمار برمى‌آمده، كرده‌اند يا نه. اگر ذره‏‌اى در معالجه و درمان آن بيمار فروگذارى و كوتاهى كرده باشند و بگويند اى خدا، خدا را بد شناخته‌‏اند؛ غلط شناخته‌اند؛ دعا را هم بد و غلط شناخته‏‌اند. اگر امتى، اجتماعى، كه در لابلاى چرخ‌هاى پيچيده زندگى اجتماعى گير افتاده و از هر سو فشار مى‌‏گيرد، دست به دعا بردارد و از خدا خلاص و نجات و رهايى خودش را از شرايط و مشكلات بخواهد، بسيار بجاست؛ بسيار خوب است؛ اما قبلاً بايد از اين امت پرسيد آيا همه راه‌هاى عقلايى تلاش و كوشش براى نجات و اصلاح خودش را طى كرده يا نه. اگر قدمى در اين راه كوتاهى كرده باشد و دعا كند، دعايى جاهلانه است و منتظر اجابت هم نباشند. دعا را از آن سر معنى كردم: عشق به خدا، پيوند با خدا؛ اجازه بدهيد آن را از اين سر هم معنى كنم. معناى دعا از اين سر اين است كه اگر فرد يا جامعه تمام تلاش‌هاى عادى را كرد ولى با تلاشش به جايى نرسيد، دچار يأس و نااميدى نشود؛ بداند و ايمان داشته باشد كه دستگاه الهى از حوزه تلاش او بسى وسيع‏تر است و چه بسا راه‌هاى تلاش ناشناخته‏ اى وجود داشته باشد كه در آينده به رويش باز شود و مسيرى تازه و نو براى تلاش و كوشش پيش پايش بگذارد.
بنابراين ملاحظه مى‌كنيد اصلاً در مفهوم دعا، مخصوصاً در اسلام،… مبادا دعاى اسلام در حد دعاى اديان ديگر، اديان خرافى ديگر، يا آلوده به خرافات، تنزل كند؛ كما اينكه متأسفانه بايد بگويم تنزل كرده. ملاحظه مى‌كنيد در مفهوم دعا در اسلام اصلاً آمادگى براى تلاش و كوشش بى‌پايان نهفته است. يعنى آدمى نه تنها بايد در حدودى كه عقلش رسيده كار كرده باشد، بلكه بايد در حدودى كه عقلش هنوز نرسيده نيز به راه‌هاى نشناخته نو براى تلاش و كوشش اميد داشته باشد. اين كجا و آن تنبلى و كنار زدن تلاش و كوشش به اميد دعا كجا؟! خيلى فاصله دارد! بنابراين، ما كه دعا مى‌كنيم، معنى دعا اين است كه از آن طرف پيوند با بى‌نهايت، پيوند با خداى بى‌نهايت و قدرت بى‌‏نهايت او را، همواره براى خودمان محفوظ نگه مى‌‏داريم. و از اين طرف معنايش اين است كه بر خودمان نهيب مى‌‏زنيم مبادا دچار يأس و نااميدى باشيم. بكوش؛ اميدوار باش؛ اميد است از راه‌هايى كه حتى به فكرت نمى‌رسد به هدف و مقصود و آمال و آرزويت برسى.
شب قدر و توجه به کتاب‌الله و عترتی
مراسم دعاى امشب، مخصوصاً در ميان شيعه، معمولاً توأم است با توجّه بيشتر به دو دستاويز بزرگ كه پيغمبر به ما معرفى كرد. پيغمبر در روزهاى آخر زندگى‏‌اش فرمود من مى‌روم، ولى دو وسيله سعادت و خوشبختى و هدايت و ارشاد در اختيار امت باقى مى‌ماند: كتاب و اهل بيت من. در مراسم دعاى شب قدر، ما هم به قرآن بيشتر توجّه مى‌‏كنيم، هم به پيغمبر و اهل بيت پيغمبر. در عين حال كه به خدا و به درگاه خدا دعا مى‏‌كنيم، پاى قرآن و پاى پيغمبر و امامان را در ميان مى‌‏كشيم. اين امر نكته لطيفى دارد. آن نكته لطيف اين است كه در اسلام دعا كردن نه تنها با تلاش و كوشش در راه همان مطلبى كه دعا مى‌كنيم، بلكه با تلاش و كوشش براى انجام همه وظايف الهى همراه است. ما كه در شب‌هاى قدر قرآن به دست مى‌گيريم، يا قرآن به سر مى‏‌گيريم، و بعد از نام خدا اسماء مقدسه پيغمبر و اهل بيت پيغمبر را به زبان مى‌‏آوريم و به اين ترتيب رو و دل به سوى خدا مى‌‏آوريم، معنايش اين است ما با تسليم در عمل كردن به قرآن و اطاعت از پيغمبر و خاندان او، به سوى خدا مى‌رويم و از او مدد مى‏‌خواهيم و هدايت مى‌طلبيم و او را سپاس مى‌‏گزاريم و اگر قدر و لياقت اين را داشته باشيم با او مؤانست كرده، دل با خدا مأنوس مى‏‌كنيم. اين نكته لطيف بايد همواره مورد توجّه ما باشد.
من معمولاً مطالبى را كه در عموم صحبت‌هايم عرض مى‏‌كنم، هميشه عبارت است از آن چيزى كه خود در انجام واجبات يا كنار گذاردن محرمات يا عمل به مستحبات فهميده‏‌ام. من از پيش كشيدن قرآن كريم و پيغمبر(ص) و خاندان پيغمبر در شب‌هاى قدر و شب‌هاى احياء اينطور مى‌‏فهمم كه ما مى‌خواهيم با قرآن و با معلمان قرآن تجديد عهد كنيم و تصميم بگيريم به قرآن و به معلمان قرآن يعنى پيغمبر و خاندانش نزديكتر شويم و بهتر بفهميم آنها چه گفته‏‌اند و بهتر عمل كنيم.